«جان‌دار» خوب شروع مي‌شود و براي حادثه ويرانگر زمينه‌سازي مي‌كند، اجراي صحنه‌هاي درگيري خانوادگي نفسگير است و با يك ضربهبه پايان مي‌رسد.

 فيلم موفق مي‌شود از همان آغاز تماشاگرش را براي دنبال كردن ماجراها ترغيب كند، در طول قصه هم دستش آن‌قدر پر است كه مدام او را غافلگير كند (بچه‌ها متعلق به دو خانواده هستند)، بارداري اسما، جدايي نعيم (حامد بهداد) و...) تماشاي دقايقي از عروسي اسما (باران كوثري) بهانه‌اي است براي ورود به دنياي خانواده‌اي كه تا مرز فروپاشي پيش مي‌رود. باوجود نريشن انتهايي فيلم و نامه جمال به مادرش، بعيد به نظر مي‌رسد خانواده ديگر مانند گذشته بتواند به حيات خود ادامه بدهد. «جان‌دار» شرح اين ويراني است، جهل و خشونتي كه خانواده از آن گريزان بوده و سمبلش ياسر (جواد عزتي) است، مثل يك اختاپوس آرامش و شادي را از آنها مي‌گيرد. «جان‌دار» فضاسازي خوب و بازي‌هايي كم ايراد دارد. تركيب بازيگرانش پر و پيمان است. اغلب بازيگرها به اندازه بازي مي‌كنند و مناسب نقش‌هاي‌شان انتخاب شده‌اند. حامد بهداد و فاطمه معتمدآريا نقش‌هاي خاكستري‌شان را با تسلط بازي كرده‌اند. همه شخصيت‌ها چندوجهي هستند و درمواقع بحراني واكنش‌هايي نشان مي‌دهند كه انتظار نمي‌رود. جمال در دادگاه به خودزني اعتراف مي‌كند و معادلات را به‌هم مي‌ريزد، نعيم كه از همسرش جدا شده و به نظر عصبي و شكست خورده است، در فصل‌هايي بيشتر از بقيه براي حفظ خانواده تلاش مي‌كند. دو سويه بازي كردن ثريا (معتمدآريا) براي حفظ موقعيت خود در خانه و تلاش براي نجات جان جمال، منطقي است و كشمكش‌هاي اين شخصيت‌ها با هم و با ياسر (قطب شر داستان) به فيلم جذابيت داده. بازي جواد عزتي از امتيازهاي فيلم است و ياسر را پيچيده و ترسناك كرده. ياسر مي‌توانست فقط يك عنصر شوم باشد اما بازي عزتي، او را به شخصيتي تبديل كرده كه قادر است با توسل به هوش و خودخواهي‌اش، از اسما و خانواده‌اش انتقام بگيرد. فصل ديدار اسما و ياسر در اتاقك آهني كارخانه، ماهيت اين رابطه و شخصيت سرخورده و تحقير شده ياسر را برملا مي‌كند. «جان‌دار» فيلمي استاندارد و بي‌ادعاست كه براي مخاطب گسترده قابل درك و جذاب است. در ميان انبوه توليدات سينماي ايران كه يا نگاهي تكراري به معضلات اجتماعي و روابط انساني دارند يا بي‌خيال جامعه و وضعيت مردم، با لودگي و ابتذال سر تماشاگران اندك اين سينما را گرم مي‌كنند، فيلمي منسجم و تماشايش، تجربه خوبي است. فيلمي كه زندگي بخشي از جامعه ايراني را به درستي نمايش مي‌دهد، به واقعيت وفادار است، در عين حال از رسانه سينما براي بيان اين واقعيت استفاده مي‌كند. چشم به جشنواره‌هاي داخلي و خارجي ندارد و انرژي دروني‌اش را از مواد داستاني و نگاه حرفه‌اي حاكم بر روند توليد مي‌گيرد. پس از تماشاي فصل نهايي، جايي كه جمال در دالان تاريك زندان پيش مي‌رود تا با زندگي وداع كند، سكانس‌هاي شروع فيلم دوباره در ذهن تماشاگر معنا پيدا مي‌كنند؛ جايي كه مادر و پسر در همهمه موسيقي شورآفرين يك ضيافت عاشقانه در كنار هم از آينده سخن مي‌گويند؛ آينده‌اي كه هرگز از راه نمي‌رسد.



نویسنده: محدثه واعظی‌پور - اعتماد