شاید برخی از ما با نام این هنرمند بزرگ ایتالیایی آشنا نبوده باشیم ولی با انتشار خبر درگذشتش که از رفتن یکی از بزرگترین‌های موسیقی جهان سخن می‌گفت، متوجه شدیم که او که بود. هر کدام از ما حتما بی آن که بدانیم او کیست، آثارش را بارها از تلویزیون یا رادیو شنیده‌ایم؛ مردی که سازنده موسیقی فیلم‌های ماندگار و معروفی همچون «مالنا»، «یک مشت دلار»، «خوب بد زشت»، «روزی روزگاری در غرب» و «سینما پارادیزو» بود.

پایگاه خبری تئاتر: موریکونه که در هنگام مرگ ۹۱ سال داشت، این اواخر به علت نارسایی دستگاه گوارش در بیمارستانی در شهر رم بستری بود. او یک هفته پس از شکستگی استخوان ران بر اثر زمین خوردن درگذشت.

این برنده اسکار که شهرت خود را برای ساخت موسیقی هفت فیلم از ساخته‌های «سرجیو لئونه» کارگردان بزرگ ایتالیایی در ژانر وسترن کسب کرده بود، ساخت موسیقی بیش از ۵۰۰ اثر سینمایی و تلویزیونی و همچنین ۱۰۰ اثر کلاسیک را بر عهده داشت. در زمان حیاتش برنده دوجایزه گلدن گلاب و چهار گرمی شد.

این هنرمند همچنین پنج‌بار با فیلم‌های «روزهای بهشت» (۱۹۷۸)، «مأموریت» (۱۹۸۶)، «تسخیرناپذیران» (۱۹۸۷)، «باگزی» (۱۹۹۱) و «مالنا» (۲۰۰۰) نامزد کسب جایزه اسکار شد و در سال ۲۰۰۷ میلادی نیز جایزه افتخاری آکادمی علوم و هنرهای سینمایی اسکار را دریافت کرد.

موریکونه در سال ۲۰۱۶ نیز در سن ۸۷ سالگی برای فیلم «هشت نفرت‌انگیز» ساخته «کوئنتین تارانتینو» جایزه اسکار موسیقی متن و یک جایزه گلدن گلاب را کسب کرد.

کمتر پیش می‌آید کسی سکانس‌های معروف فیلم ایتالیایی «مالنا» را حداقل در فضای مجازی ندیده باشد؛ فیلمی که موسیقی تأثیرگذار آن ماندگاری‌اش را در ذهن‌ها دوچندان کرد. یا فیلم «خوب، بد، زشت» که موسیقی متن آن به طور مستقل، شاهکاری هنری است.

موریکونه به عنوان یک آهنگساز، هنرمندی بااستعدادی خاص و برای خیلی از فیلمسازان یک فرصت بود. او در طول فعالیت هنری‌اش، آهنگسازی ملودی‌های دلپذیر را با همراهی آثار کمدی، تریلر و درام‌های تاریخی کارگردانانی همچون «برناردو برتولوچی»، «پیر پائولو پازولینی‌»، «پدرو آلمادوار»، «جوزپه تورناتوره»، «اولیور استون»،‌ «ترنس مالیک‌»، «برایان دی‌پالما» و «بری لوینستون» بر عهده گرفته بود.

در سال ۲۰۰۷، در روزنامه نیویورک تایمز نوشته شد که در آثار سینمایی وسترن اسپاگتی که شهرت موریکونه را در دهه ۶۰ میلادی رقم زدند، موسیقی او هر چیزی جز یک پشت صحنه است. موسیقی او گاهی یک توطئه‌گر و گاهی یک چراغ با نغمه‌هایی است که وضوح آن همانند وضوح چهره بازیگران در تصویر است.
 
او در چهل سال گذشته موسیقی متن فیلم‌های محبوب زیادی همچون«فاشیست» (۱۹۶۱)، «یک مشت دلار» (۱۹۶۴)، «به خاطر چند دلار بیشتر» (۱۹۶۵)، «خوب  بد زشت» (۱۹۶۶)، «روزی روزگاری در غرب» ۱۹۶۸، «روزی روزگاری در آمریکا»(۱۹۸۴)، «سینما پارادیزو» (۱۹۸۸)، «هملت» (۱۹۹۰)، «افسانه ۱۹۰۰» (۱۹۹۸)، «بهترین پیشنهاد» (۲۰۱۳)، «بیل را بکش» و «حرامزاده‌های لعنتی» را خلق کرده است.

روزنامه گاردین در سال ۲۰۰۶ از او سوال کرده بود که چرا فیلم «یک مشت دلار» چنان اثری را ایجاد کرده بود؟ پاسخ داده بود: «نمی‌دانم. این بدترین فیلمی است که لئون ساخته و بدترین اثری است که من به ثبت رساندم.»

این هنرمند پیشتر گفته بود که گاهی هفته‌ها در عمارت خود در رم می‌ماند و آهنگسازی می‌کند. موسیقی را روی یک میز می‌ساخت و نه توسط پیانو؛ چراکه صدای آن را در ذهنش می‌شنید و تمام بخش‌ها را با مداد به روی کاغذ می‌آورد.

او گاهی در سال، موسیقی بیش از ۲۰ فیلم را می‌ساخت و اغلب پیش از اینکه حتی یک صحنه از فیلم ساخته شود، بر اساس فیلمنامه موسیقی آن را می‌ساخت.

موریکونه هرگز یاد نگرفت که چگونه انگلیسی صحبت کند، هرگز رم را برای آهنگسازی ترک نکرد و تا سال‌ها از پرواز به هر جایی امتناع ورزید، اگرچه سرانجام برای اجرای ارکستر که گاهی آثار خود را اجرا می‌کرد به سراسر جهان پرواز ‌کرد. او در حالی که به طور گسترده آثاری را برای هالیوود می‌ساخت ولی تا سال ۲۰۰۷ از ایالات متحده امریکا دیدن نکرد.

پیمان خازنی ـ نوازنده و آهنگساز ـ که ساخت موسیقی فیلم‌هایی از جمله آلرژی، وارش، زعفرانیه ۱۴ تیر، مرزپرگهر و ... را در کارنامه هنری دارد، درباره موریکونه می‌گوید: یکسری از موسیقیدان‌ها مرجع هستند که آقای موریکونه جزو آن دسته بود. ایشان در آهنگسازی موسیقی فیلم به یک مرجع برای آهنگسازان بعد از خودشان تبدیل شده بودند؛ مثلا در موسیقی ایرانی اگر به آثار مرتضی حنانه (آهنگساز) و یا احمد پژمان (آهنگساز) نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که به نسل پس از خودشان به لحاظ ایدئولوژیک ایده می‌دهند. در واقع آهنگسازان پس از نسل خودشان به نوعی وام‌دار آنها هستند؛ چنین حالتی برای موریکونه در سطح جهانی اتفاق افتاده بود.

او صحبت‌هایش را اینگونه ادامه می‌دهد: موریکونه پایبند موسیقی کلاسیک و بیشتر در ژانر ارکستر سمفونیک بود و البته او دارای قدرت خیال پردازی بسیار خوبی هم بود. آثار او هم بُعد انتزاع، تصویر و خیال‌پردازی را داشت و هم مدیوم‌های تصویر را خیلی خوب در کارش می‌شناخت. مصداق کاری او متر و میزان است. زمانی که از متر و میزان صحبت می‌کنیم هنرمندی مانند اسماعیل ادیب خوانساری و یا محمدرضا شجریان در آواز برایمان مجسم می‌شود. یکسری از افراد آنقدر جایگاه بالایی نسبت به دیگران در زمانه خود دارند که تا چند دهه بعد می‌توانند مرجع باشند.

موسیقی موریکونه خارج از فیلم هم دارای هویت است

پیمان خازنی در ادامه صحبت‌هایش درباره موریکونه تصریح می‌کند: از نکته‌های جذاب در موسیقی‌های ایشان این بود که هم درخدمت فیلم بود، از قاب فیلم بیرون نمی‌زد و بیش از حد خودنمایی نمی‌کرد و هم این پتانسیل را داشت که کاملا از فیلم خارج و آلبوم شود، به مصرف جهانی برسد و موسیقی برای موسیقی باشد. وقتی که می‌گوییم موسیقی برای فیلم، یعنی موسیقی باید در خدمت فیلم باشد. ولی موسیقی فیلمی که او می‌ساخت سوای اینکه در خدمت فیلم بود، خارج از فیلم هم شخصیتی جداگانه داشت و در حین فیلم برای خود اتمسفر ایجاد می‌کرد. گاهی اوقات در روزمره موسیقی‌هایی را می‌شنویم که سریع متوجه می‌شویم که متعلق به یک فیلم است. درواقع احساس می‌کنیم بخشی از آن موسیقی کم است و یک تصویر باید مکمل آن باشد.

ولی گاهی مثلا موسیقی فیلم‌های «کیف انگلیسی» یا «امام علی (ع)» را از استاد فرهاد فخرالدینی می‌شنویم که اگر فیلم را ندیده باشیم می‌توانیم به عنوان یک اثر مستقل آن را گوش دهیم. این خاصیت را معمولا آهنگسازانی که آهنگسازی می‌کنند، ندارند.

موریکونه با نت‌ها نقاشی می‌کرد

این آهنگساز با اشاره به تیتر بالا می‌گوید: ایشان با نت‌ها نقاشی می‌کرد و با آنها شعر می‌گفت. او از مرز موسیقی برای موسیقی عبور کرده بود. وقتی می‌گوییم موسیقی برای موسیقی، یعنی آموخته‌های من، آموخته‌های شما. ما به دانشگاه می‌رویم، موسیقی می‌سازیم با پروژه‌های مختلف کار می‌کنیم و در جامعه به عنوان یک آهنگساز شناخته می‌شویم ولی گاهی برخی افراد از مرز تنها یک آهنگساز عبور می‌کنند و فرای آن عنوان می‌شوند.

او در بخش پایانی درباره زمان‌دار نبودن آثار موریکونه می‌گوید: در دنیای دکوراسیون یا پوشاک بحث مد را داریم که هر دهه سبک مد متفاوتی دارد؛ البته هر دهه مدهای نزدیک به هم دارند ولی مد دهه ۴۰ با مد دهه ۸۰ خیلی فاصله دارد. او کارش را به گونه‌ای پیش می‌برد که طی چند دهه کاری خود همچنان حرف جدید برای گفتن داشت. در موسیقی تنها هفت نت داریم، مگر این نت‌ها را چندین بار و چندین سال می‌توانیم کنار هم بگذاریم که حرفی برای گفتن داشته باشد؟

موریکونه چندین دهه نت‌هایی را کنار هم گذاشت که همچنان تنوع داشتند و در جامعه امروز همچنان کارایی دارند و تاریخ مصرف ندارند. گاهی هنرمندان پس از مدتی کار کردن کنار می‌روند و افراد جوان‌تری جایگزین آنها می‌شوند؛ چون احساس می‌شود که آهنگساز جوان رویکرد کار آن زمان را بهتر درک می‌کند. کار سختی است که یک استاد بتواند خود را با زمان هم تراز کند.


منبع: خبرگزاری ایسنا