پایگاه خبری تئاتر: حميدرضا اردلان متولد 1338 در كردستان ايران- سنندج، فعاليت هنري خود را با يادگيري موسيقي و تئاتر از سال 1345 آغاز و از سال 1364 فعاليت حرفهيي خود را در زمينه تئاتر عروسكي و موسيقي شروع كرد. او تحصيلات آكادمي خود را تا پايه دكترا با تخصصهاي فلسفه و اتيمولوژي، موسيقي و تئاتر ادامه داد. حميد رضا اردلان، رييس يونيماي ايران (اتحاديه بينالمللي نمايشگران عروسكي) و استاد دانشگاه تا به امروز بيش از 60 اجرا در زمينه تئاتر و تئاتر عروسكي در سراسر جهان انجام داده است. او بنيانگذار گروه جمع نمايشگران حروف و عروسك (Alphabet and Puppet Theatre) است. در حوزه موسيقي، آهنگساز روش ترانس مدرن و بنيانگذار اركستر تجربي تهران است.
تئاتر ترانس مدرن، قصد گذر از تئاتر مدرن را دارد و در عين حال ميخواهد در دنياي معاصر حضور داشته باشد، اين حضور از ويژگيهاي آييني برخوردار است و مخاطب آن صرفا انسانها نيستند، اشيا و به ويژه عروسكها ميتوانند مخاطب اين تئاتر باشند. اردلان چندي پيش كارگاهي را با عنوان «هنر ترانس مدرن و آراي فلاسفه مدرن» برگزار و در اين كارگاه، تئاتر ترانس مدرن را تبيين كرد و حاصل اين كارگاه به شكلگيري يك نمايش به شيوه تئاتر ترانس مدرن انجاميد.
ترانس به معني گذر است. ما ميتوانيم به اين موضوع بينديشيم كه از هنر رايج گذر كنيم و به هنري آييني و معاصر روي آوريم. هنري كه بتواند مخاطب را ياري رساند تا در مقام انسان از خود، طبيعت و كل هستي مراقبت كند يا اساسا دوباره به هستي ناب ملحق شود. در اين تئاتر هر كس يا هر شيئي ميتواند نقش ايفا كند، به عنوان بخشي از هستي و در نهايت تئاتر ترانس مدرن ميخواهد خود يا تئاتر يا به طور كلي هنر را به عنوان يك حرفه قلمداد نكند. نظريه هنر ترانس مدرن و تئاتر پلاكارد در نمايش و تئوري تكرار و تذكر در موسيقي جزو انديشههاي دهه اخير حميدرضا اردلان است. به همين بهانه با اين كارگردان گفتوگويي درباره چيستي و چگونگي تئاتر ترانس مدرن انجام داديم.
ما روي صحنه به راحتي عروسكها را به عنوان بازيگر زنده و موثر ميپذيريم، حال اگر مجريان مصمم و آگاه باشند، آنها را به عنوان مخاطب هم ميتوانند بپذيرند. عروسكها در بسياري از تمدنها همراه و همراز انسان بودهاند
چگونه اين فكر به سراغ شما آمد تا براي عروسكها اجرا بگذاريد؟
بعد از برگزاري يك كارگاه (Workshop) با گروهي از جوانان تئاتري، يك نمايش عروسكي را براي اجرا آماده كرده بوديم كه امكان اجراي آن فراهم نشد، كل متن صرفا گفتن واژه «چرا» «چرا» بود كه تعدادي ديو آن را مدام تكرار ميكردند. افراد گروه ناراضي بودند كه چرا امكان اجراي اين نمايش را ندارند؛ به خصوص اينكه بعضي از آنها براي نخستينبار حضور در يك نمايش ترانس مدرن را تجربه ميكردند. من تعدادي عروسك از جنس كاغذ با كمك آنها ساختم و به عنوان تماشاگر روي صندليها نشاندم، گروه، نمايش را براي عروسكهاي كاغذي اجرا كرد.
پس نداشتن مجوز اجرا سبب به وجود آمدن اين فكر شد؟
نه! من قبلا جريانهايي را دراجراهاي نمايش عروسكي جهان ديده بودم كه باعث ميشد تا عروسك و تاثير آن بر انسان را بسيار عميق و جدي تلقي كنم. شايد از دو دهه پيش از اين اتفاق، من به دنبال راهي بودم تا اشياء و موجودات را به گونهيي در برابر مجريان، بازيگران و نوازندگان قرار دهم تا اهميت آنها به اندازهيي كه هستند درك شود. از همين روي براي كوهها، درختان، دريا، تاريكي و عروسكها نمايش اجرا ميكردم. يك درخت را در نظر بگيريم اهميت آن چنان بايد باشد كه قطع كردنش به سادگي ميسر نباشد. يا يك ليوان آب تنها براي رفع تشنگي تصور نشود. براي اعلام اين موضوع، عروسكها ميتوانستند بسيار مهم باشند. بعدها مفاهيم ديگري به اين فكر اضافه شد.
آيا مجريان و هنرمندان در هنگام اجرا، اين عروسكها يا درختان، دريا و حتي تاريكي را همچون مخاطب حقيقي ميپذيرند؟
ما روي صحنه به راحتي عروسكها را به عنوان بازيگر زنده و موثر ميپذيريم، حال اگر مجريان مصمم و آگاه باشند، آنها را به عنوان مخاطب هم ميتوانند بپذيرند. عروسكها در بسياري از تمدنها همراه و همراز انسان بودهاند.
آيا يك ديدگاه فلسفي در اين كار وجود دارد؟ و اگر چنين است اين ديدگاه چيست؟
در دوره معاصر، انسان به اندازه كافي از پيرامون خود مراقبت نميكند. ما به عنوان انسان به خود اجازه دادهايم تا محيط زيست را تخريب و به انقراض موجودات ديگر كمك كنيم. اگر با همين شتاب ادامه دهيم، معلوم نيست در قرن آينده وضعيت بشر در معرض خطر جدي قرار نگيرد. براي من هميشه اين پرسش مطرح است كه تا چه حدود ما اراده و اختيار داريم تا خود و محيط خود را حفظ كنيم؟ مكانيزم پيچيدهيي در جوامع بشري معاصر وجود دارد. ظاهرا اولويت اين مكانيزم همزيستي مسالمتآميز انسان با طبيعت، ديگر جانداران يا رفع ظلم و ستم نيست! همگي ميدانيم اخباردنياي معاصر كه در رسانهها به گوش ميرسد، مملو از اخبار جنگ، گرسنگي و عدم عدالت است. پرسش اين است: چه كسي اين كارها را انجام ميدهد؟ من سعي دارم از طريق اصالت دادن به اشيا، عروسكها و موجودات ديگر پرسشي طرح كنم، اين پرسش ميتواند جنبههاي فلسفي هم داشته باشد. شايد زماني خود اين اشيا يا عروسكها پاسخي يا راهحلي پيشنهاد كنند...
پس پيام شما به محيط زيست و جايگاه انسان مربوط ميشود؟
بخشي از آن بله، بخشي ديگر پرسش از انسان به مفهوم حضور است. حضور در هستي كه نوعي از اين حضور، حضور در تماشا و گوش فرا دادن به هنر است. من تصور ميكنم هنر نتوانسته است مخاطبان را متقاعد كند تا از هستي و حضور خود در آن به اندازه كافي مراقبت كنند. شايد فقدان مخاطب در يك اجرا بتواند ارجاعي به اين پرسش باشد كه نسبت هنرمند با مخاطب چه كاركرد اساسي دارد؟ و هنرمندان در حضور عروسكها در انتظار معجزهيي باشند تا اين اشيا كه صورت انساني دارند بلكه لبخندي به اصالت و حقيقت هنر ما بزنند يا از سر ناراحتي و عدم رضايت اخمي كنند. آنها ميتوانند صورتي جاودانه و ازلي از حقيقت هستي باشند. من سعي دارم عروسكها را در مقام بيكرانگيشان ادراك كنم. آنها هنگام تماشا نگاهي ثابت و عميق دارند، در گوش دادن به مفاهيم صبور هستند، همچون هستي كه در حال نظاره ما است.
به نظر شما چرا هنر كمتر توانسته به مخاطب شيوه زندگي با مراقبه را بياموزد؟ يا حداقل تذكر دهد؟
نگاه به هنرمند به عنوان يك شاغل و مخاطب به عنوان يك مشتري، محصول چند قرن اخير است. درگذشته اغلب انسانهاي ساكن يك تمدن يا مردمان يك قوم به طور جمعي در يك آيين حضور داشتند، همه ميتوانستند برقصند يا آواز بخوانند و اين آواز خواندن و رقصيدن نسبتي حقيقي با طبيعت، جاندارن و اشيا داشت. مرز ميان مجريان و مخاطبان پنهان بود يا وجود نداشت. امروزه هنر ميتواند به عنوان يك كالا هم مطرح باشد. ميدانيم هنگامي كه هنر به عنوان منبع الهام بشري به كالا تبديل ميشود جوهره آن تغيير مييابد و در اين صورت برخلاف هنر آييني اغلب اصالت با فروش است نه الهام براي درك عميق جايگاه انسان، صلح، عدالت و هم سخني. من برخي جريانهاي روشنفكري اصيل را از اين اتفاقات جدا ميكنم و به آثار آنان احترام ميگذارم زيرا آنها هميشه سعي كردهاند تا راهحلي براي تاثير بر مخاطب پيدا كنند و آنها را در درك اهميت انسان، طبيعت و هستي ياري رسانند اما اين جريانها كه هنر را كالا نميبينند محدود هستند و در برابر جريانهاي غالب و طرفدار هنر كالايي هميشه منزوي بودهاند.
اگر درآمد براي هنر وجود نداشته باشد، هنرمندان چگونه زندگي كنند؟
در گذشته همه كار ميكردند كشاورز، دامدار يا صنعتگر بودند. در هنگام نياز، آنها يك آيين برپا ميكردند و همه به برگزاري آيين كمك ميكردند. در جوامع بعد كه تقسيم كار به گونهيي گسترده صورت گرفت و شغلها از هم تفكيك شد، هنر جاي آيينها را گرفت. من سعي كردم گذشته را در تحليل دوره معاصر از ياد نبرم. البته طرفدار اين نيستم كه هنر دوباره به آيينهاي گذشته تبديل شود ولي اين پرسش را دارم كه آيا ممكن است صورتي از هنر ابداع شود كه ويژگيهاي آيينهاي كهن را داشته باشد و در عين حال معاصر باشد؟
به همين دليل است كه شما هنر ترانس مدرن يا تئاتر و موسيقي ترانس مدرن را مطرح ميكنيد؟
بله، ترانس به معني گذر است. ما ميتوانيم به اين موضوع بينديشيم كه از هنر رايج گذر كنيم و به هنري اييني و معاصر روي آوريم؛ هنري كه بتواند مخاطب را ياري رساند تا در مقام انسان از خود، طبيعت و كل هستي مراقبت كند يا اساسا دوباره به هستي ناب ملحق شود.
شما جواب سوال من كه هنرمندان نياز به در آمد دارند تا زندگي كنند را نداديد.
آن شيوه آييني معاصر خود به ما خواهد گفت كه نسبت و نقش هنرمندان با جامعه چگونه بايد باشد تا زندگي آنان همچون بقيه مردم تامين شود. شايد هنر فراگير و عمومي مانند تنفس از بند يك وسيله به عنوان تامين معاش و درآمد، گذر كند.
نمايش «عروسك به عنوان مخاطب» تا به حال در چه گسترهيي اجرا شده است؟
در ايران به طور گسترده و طي سالها اين كار به اجرا گذاشته شده است، اما در دو سال اخير در برخي كشورهاي آسيايي و اروپايي نيز مانند شهر مسكو- روسيه، در شهر سليمانيه- عراق و هماكنون در كشورهاي كانادا، سوييس، ژاپن، سوئد و برخي كشورهاي ديگر در حال برنامهريزي براي اجرا در سالهاي 2014 و 2015 هستم.
به جز كار «عروسك به عنوان مخاطب» درباره نمايشهاي ديگرتان در هنر ترانس مدرن بگوييد.
بله، «براي عروسكها بليت اتوبوس و مترو بخريد»، «چرا چرا گفتن ديوها در حضور تاريكي»، «چرا چرا گفتن ديوها در حضور طبيعت» و «چرا چرا گفتن ديوها در حضور عروسكها». سه نمايش اخير كه تم اصلي آن چراچرا گفتن ديوهاست در حضور اشياي ديگر نيز اجرا خواهد شد.
در مورد اين نمايشها توضيح دهيد؟
نخستين تجارب من در هنر تئاتر ترانس مدرن اجراي نمايش براي رودخانهها، كوهها، درختان و ديگر اشيا بود. بعدها مفهوم تاريكي به نظرم بسيار تاثيرگذار و جدي آمد؛ در عرفان ايراني شب و تاريكي از احترامي ويژه برخوردار است. براين اساس نمايشي براي اجرا در حضور تاريكي تهيه كردم. در نمايشي ديگر تعدادي عروسك را همراه بازيگران به مترو تهران بردم، براي عروسكها بليت خريداي شد و مانند مسافران ديگر هر يك از عروسكها در صندلي خود نشستند يا سرپا ايستادند. آنها پلاكاردهايي با مضمون صلح و عدالت، غذا براي همه، در دست داشتند. طي چند دقيقه مسافران با عروسكها ارتباط برقرار كردند، حتي از آنها پرسشهايي داشتند. در نهايت آنها به ياري عروسكها آمدند و برخي پلاكاردها را در دست گرفتند و به ديگران نشان دادند.