فیلم بیش از آنكه بازتابی انتقادی از جامعه باشد تنها آن را استوارتر می‌كند، زیرا در رویكرد بازتابی به چالش كشیدن و انتقاد از وضعیت است كه اثر را ارتقا می‌بخشد نه یك گزارش صرف و صدالبته القای آن كه برای آرامش و پرهیز از قصاص بهتر است سكوت كنیم.

پایگاه خبری تئاتر: جامعه‌شناسی هنر دو رویكرد نسبت به اثر هنری دارد؛ رویكرد بازتابی و شكل‌دهی، در رویكرد بازتابی اثر هنری به مثابه یك آینه وضعیت اجتماعی جامعه را بازتاب می‌دهد.

در رویكرد دوم، اثر هنری با تزریق هژمونی، یك ایدئولوژی را به جامعه منتقل می‌كند. البته در رویكرد بازتابی نیز اثر هنری، بازتاب‌دهنده ایدئولوژی حاكم بر جامعه است. بنابراین رویكرد بازتابی تنها در مواردی كه دیدگاه انتقادی داشته باشد دارای وجه اثر انتقادی می‌شود، در غیر این صورت می‌توان آن را در دسته تحكیم ایدئولوژی طبقه‌بندی كرد. با چنین دیدگاهی است كه فیلم ابلق نه تنها در دسته آثار انتقادی و پیشرو جای نمی‌گیرد بلكه دقیقا در نقطه مقابل آن به ایدئولوژی حاكم دامن می‌زند.

موضوع فیلم درباره تجاوز به حریم خصوصی است. اما درنهایت متجاوز نه كیفر اعمال خویش را می‌بیند و نه ضربه‌ای به وجه او وارد می‌شود. او كماكان به مسیر خود ادامه می‌دهد تا در این مسیر چند زن دیگر را طعمه خود كند. پرسشی كه می‌توان در این باره از اثر داشت این است كه ساخت این فیلم چه دیدگاهی را به وضعیت حاكم افزود؟ یا چه چالشی برای وضعیت حاكم به وجود آورد؟ پاسخ آشكار است. هیچ.

تمام مخاطبان این وضعیت و تبعیض علیه زنان در موقعیت‌های اجتماعی سخت را می‌دانند. زن همواره باید از حقوق ناچیز خود در جامعه گذشت كند كه منجر به یك اتفاق بزرگ‌تر نشود. این گوشه‌ای از وضعیت حاكم است. فیلم نیز دقیقا همین وضعیت را تصویر می‌كند. اما آیا این تصویر قرار است تغییری ایجاد كند؟ آیا توان ایجاد تغییر را دارد؟ آیا راهكاری برای تغییر ارایه می‌دهد؟ و پرسش بنیادین‌تر اینكه آیا مسیر صحیحی را برای بیان این معضل انتخاب می‌كند؟ در پیمودن این مسیر دچار اشتباه نمی‌شود؟

پرسش‌ها درباره ابلق پایانی ندارد. اما مسیری كه ابلق طی می‌كند جالب است. این میزان از سردرگمی و اطناب كلام در داستان برای این است كه نویسنده و كارگردان برای پرسش‌های فوق هیچ پاسخی ندارد و حتی برای پاسخ به آن تداركی نیز ندیده است. داستان دارای یك پرولوگ طولانی و بی‌دلیل است كه هیچ یك از كاشت‌های این پرولوگ در ادامه داستان استفاده نمی‌شود.

حدود یك ساعت ابتدایی داستان مخاطب تنها درگیر دختربچه داستان است كه چرا نمی‌تواند صحبت كند. تمركز بر این موضوع به قدری زیاد است كه مخاطب با خود می‌اندیشد قصه اصلی باید در مورد دختربچه داستان باشد. اما تازه در دقیقه 65 داستان شروع می‌شود. حادثه محرك داستان در دقیقه 70 با صحبت بین جلال و ملیحه اتفاق می‌افتد و فیلم در همان دقیقه 90 پایان می‌پذیرد.

پاشنه آشیل فیلم نیز در همین مورد نهفته است. به صورت كلی ایده فیلم ابلق ایده فیلم بلند نیست. نهایت كشش داستان همان 20 دقیقه است كه به اتمام می‌رسد و قبل و بعد آن تنها اطناب كلام و توضیحاتی است كه هیچ ارزش اطلاعاتی و پیگیری ندارد. به طور مثال صحنه تعقیب و گریز چندین دقیقه‌ای ابتدای فیلم اگر به كل حذف شود نه ضربه‌‌ای به داستان وارد می‌شود و نه حتی در ریتم فیلم خللی ایجاد می‌شود. مانند این صحنه در ابلق بسیار زیاد است.

نقد فیلم ابلق

بنابراین كارگردان برای پر كردن این خلع دست به اطواری كودكانه می‌زند. دكوپاژ عجیب و بی‌منطق كه نه دینامیك صحنه‌ها در آن رعایت می‌شود و نه حتی لنزها و قاب‌بندی‌ها در توالی یكدیگر نظم مشخصی برای القای معنی و اتمسفر می‌یابند. فیلمبرداری نیز به همین میزان برخاسته از آشفتگی و به‌هم‌ریختگی دكوپاژ تصاویری بی‌منطق و عجیب را ارایه می‌دهد.

از سوی دیگر تاكید بر جزییات یك محله حاشیه‌نشین برای ساخت اتمسفر آن‌قدر تصنعی و اگزوتیك است كه نه تنها كمكی برای درك اتمسفر نمی‌كند بلكه تنها باعث می‌شود مخاطب داستان اصلی را هم از دست بدهد. رویكرد توریستی و كارت پستالی به محله حاشیه‌نشین با آن صحنه‌های شهربازی بالای این محله به قدری در سینمای ایران استفاده شده است كه دیگر حتی به عنوان تصویر جعلی از این محلات را هم نمی‌توان به آن اطلاق كرد بلكه بیشتر به تصاویر آرشیوی می‌ماند كه تنها مخاطب را به یاد فیلم‌های پیشین در این محلات می‌اندازد.

در ادامه همین رویكرد به محلات است كه چندین‌بار به مدت طولانی و آزار‌دهنده شاهد فریادهای بی‌دلیل شخصیت‌ها و درگیری تهی از هر گونه امر دراماتیك آنان هستیم. فریادهایی كه حتی دیگر مخاطب را هم مرعوب نمی‌كنند. تمام این نكات در كنار هم جمع می‌شوند تا نویسنده بخواهد حرف خود را كه همان تحكیم ایدئولوژی مردسالارانه است، بیان كند. اینكه زن حتی اگر مورد تجاوز قرار گیرد باید سكوت اختیار كند تا مبادا مانند همان جنجالی كه شاهد بودیم اتفاق بیفتد و مردی كشته شود و مردی دیگر قصاص.

در معادله فیلم ابلق زن نه تنها جایگاهی ندارد بلكه سلب حضور هم می‌شود. زن فردی حسود است كه اجازه ندارد حتی در خانه و محل زندگی خود امنیت داشته باشد. تمام زنان فیلم ابلق این موقعیت را دارند. زمانی كه در آن گعده شبانه اعتراف می‌كنند كه مورد تعرض بوده‌اند اما جلال به طیب خاطر به زندگی در آن محله ادامه می‌دهد و به تعرض خود ادامه خواهد داد.

بنابراین فیلم بیش از آنكه بازتابی انتقادی از جامعه باشد تنها آن را استوارتر می‌كند، زیرا در رویكرد بازتابی به چالش كشیدن و انتقاد از وضعیت است كه اثر را ارتقا می‌بخشد نه یك گزارش صرف و صدالبته القای آن كه برای آرامش و پرهیز از قصاص بهتر است سكوت كنیم. از این منظر فیلم ابلق یك اثر ایدئولوژیك است كه مردسالاری را ستایش و از آن صیانت می‌كند.

این صیانت به این دلیل است كه زن به خاطر همسر خود یعنی یك مرد باید از خطای یك مرد دیگر چشم بپوشد. سوال این است كه پس زن فارغ از مردهای داستان و اطرافش كجای زندگی خود ایستاده و می‌تواند كنشگر باشد؟ ابلق سزاوار نام خود است. یك فیلم دورنگ كه مس را جای طلا جا می‌زند. ابلق نه تنها فیلمی برای زنان نیست كه پا را فراتر از ضدزن بودن می‌گذارد و در ستایش غریزه این مسیر را روشن می‌سازد كه می‌توان تعرض و پس از آن هم با عقلانیت از آن چشم‌پوشی كرد، زیرا موش‌ها همیشه هستند و نمی‌توان آنها را بیرون كرد، بنابراین بهتر است زنان ساكت باشند. 

 

برای مشاهده دیگر اخبار سینما اینجا کلیک کنید

برای مشاهده دیگر اخبار تئاتر اینجا کلیک کنید


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: احسان آجورلو