پایگاه خبری تئاتر: «آیدا پناهنده» در چهارمین گام فیلمسازی بلند خود به ایستگاه «تیتی» میرسد. پروژهای بلندپروازانه كه از الصاق دو ایده محوری و مستقل و تركیب آنها به عمل آمده است. ایده اولیه شخصیت «ابراهیم» استاد دانشگاه و آرمانگرا كه شعار فرضیه حلگری و نجات دنیا براساس نزدیك شدن سیارات منظومه شمسی به ابر سیاهچاله در میان كهكشان راه شیری را در سر دارد و دومین ایده كاشت شخصیت «تیتی» زنی روستایی از طبقه محروم و بهیار بیمارستانی در استان گیلان كه با لقاح مصنوعی به وجوه روباتی بچهزا بدل شده است كه به نوعی شعاری پیامدمحور برای نجات زنان ستمكشیده از اجتماع فرودست است، التقاط این دو ایده به همان اندازه كه دو ایده بزرگ و شعاری است، تركیبشان را نیز مصنوعی و غیرقابل هضم كرده است، ضمن آنكه طرح مساله كاسبكاری برای شخصیت سوم فیلم كه به ظاهر همسر تیتی است خود نیز از علتهایی است كه فیلم را در مسیر اینستالیشنی بد استوار میكند.
ایجاد مثلث شبه عشقی برای طرح كشمكشهایی كه پایه و اساس منطقی و قابل توجیحی ندارند با سه راس خود و با معرفی سه كاراكتر اصلی فیلم شكل میگیرد. «ابراهیم» با بازی نه چندان مطلوب «پارسا پیروزفر»، «تیتی» با بازی غیرقابل قبول «الناز شاكردوست» در راس دوم و نقش «امیر ساسان» با بازی مصنوعی «هوتن شكیبا» كه به درك صحیحی از نقش خود نرسیده است و در این نقش در طول سكانسهایی كه حضور دارد در حال تقلای بیهوده و انتقال انرژی خارج از حد و استاندارد به مخاطب است. كاراكتری كه خیلی دیر و در دقیقه 48 به بیننده معرفی میشود و براساس تعریف تئوریك شخصیت در بدنه آثار كلاسیك اصطلاحا به بدنه فیلم نمیچسبد و مخاطب با او دچار تعارض بصری میشود.
فیلمنامه كه چندمین پروژه مشترك فیلمساز و همكار و همسر ایشان «ارسلان امیری» است با توسعه دو ایده مركزی و تركیب آنها كه پیشتر بیان شد به سطحی پس زننده برای تزریق اطلاعات به مخاطب دست زده است، در اغلب سكانسها مخاطب با اطلاعاتی رگباری، مستقیم و پُر داده مواجهه میشود كه اغلب آنها برای دادهورزی ذهن مخاطب مفید نیست و فرصت كشف را از او میگیرد لذا این فاكتور مهم خود یكی از عواملی است كه فیلم را به چالش از ریتم افتادگی میكشاند. اگرچه نویسندگان تلاش كردهاند تا با توسعه افراد مكمل مانند كودك و همسر سابق ابراهیم و شوهر جدید او عناصر پیش داستان و چراییهای روانی شخصیت ابراهیم را به شبكه علت و معلولی محكمی قلاب كنند اما خرده پی رنگ نامبرده به بدنه اصلی روایت چفت نمیشوند و دو پارگی نه تنها در این بازه بلكه در سكانسهایی با خرده روایات دیگر نیز مشهود است.
برخی ایرادات منطقی نیز به پیكره فیلمنامه وارد است، مانند مخدوش ماندن رابطه همسری تیتی و امیر ساسان یا چرایی غرق شدن تیتی در دریا و دعا خواندن تا سر حد مرگ برای ابراهیم در ابتدای فیلم كه بعدتر از زبان امیر ساسان برای ابراهیم نقل میشود.
دوپارگی رابطه عشق افلاطونی بین تیتی و ابراهیم نقل شده از زبان تیتی و بالعكس رابطه عشقی زمینی و محافظهكارانه در گرفته بین این دو، دوگانگی است كه فیلم را در پرده سوم و آخر اثر به الكنی محض دچار میكند.
صرف انتخاب لوكیشن استان شمالی برای برداشت نماهای واید از مناظر و زیباییهای محیطی آن براساس مزارع، جنگلها، دریا و پرندگان به شاعرانگی فیلم كمكی نمیكند زیرا شخصیتهای اصلی فیلم در سه راس مثلث مطروحه دچار گیجی و منگی هستند كه دغدغه آنان را عشق تشكیل نمیدهد.
چطور میتوان یك كاسب محض (امیر ساسان) را عاشق فرض كرد آنطور كه خود به صورتی بدلی در گرده سوم فیلم جار میزند؟ و چطور میتوان یك استاد دانشگاه كه در روابط عادی و خانوادگی دچار سختدلی و بیمهری است را به یكباره عاشق دختری روستایی با آن همه مشكلات دانست؟
«داستان» یك فیلم در تعریف كلی بر دو پایه «جذابیت» و «باورپذیری» استوار میشود كه فیلم جدید آیدا پناهنده فاقد هر دو فاكتور ذكر شده است. باورپذیری براساس مستندپذیر بودن قصه ضعیف است و عامل جذاب بودن داستان فیلم از منظر كنشهای قدرتمند و درگیركننده كم توان و خالی از انرژی لازم است. تلاشهای مضاعف «فرشاد محمدی» فیلمبردار و «امیر اثباتی» طراح صحنه و لباس نیز راه به جایی نمیبرد و بر مصنوعی بودن وضعیت موجود میافزاید.
شاید فقط بتوان صدابرداری «وحید مقدسی» و صداگذاری «بهمن اردلان» و آهنگسازی «علیرضا افكاری» را تا حدودی منطبق با شاعرانگی برخی پلانها و هژمونی محیطی خطه شمال اثرگذار دانست.
نمادهای شكلی خرگوش، نقاشیهای تیتی، دبه آب محلی، كلبه در دست ساخت و موتور سه چرخ، به درك و پیوند درستی برای جانمایه اثر بدل نمیشوند و طیف رنگهای گرم به خصوص قرمز در فیلم به تم اصلی اثر الحاق نمیشود.
فیلم بر سر چند راهی شاعرانگی، درام و مضامین شعاری به سرگشتگی و بیراهه افتاده است و به وفاق آرمانی فیلمساز نزدیك نمیشود.
فرمولهای قدرت جذب مخاطب در مواردی چون: «سكانس افتتاحیه»، طرح «حادثه محرك» و انرژی «نقطه اوج» به درستی رعایت نشده و در هر سه ناحیه با كمتوانی در جذب مخاطب به خاطر كمبود كنشها و محركههای كافی طرف هستیم از اینرو فیلم در پرده اول، دوم و سوم دچار از ریتم افتادگی شدیدی میشود كه مخاطب را به تحمل اثر وادار میكند. همچنین پلات درونی شخصیتها به موازات پلات بیرونی فیلم به رشد و تحول شخصیتها كمكی نمیكند و انتظارات مخاطب به صورتی رها شده باقی میماند. علاوه بر آن و براساس محوریت كلیشه شعاری، در جای جای فیلم دیالوگها به پند و اندرزهای اخلاقمدارانه متوسل میشوند كه در حوصله مخاطب امروزی نمیگنجد. فیلم به كانسپت اصلی و یگانهای پایبند نیست و درونمایههای متعدد به وحدت مفهومی و نهایی براساس یك موضوع مشترك نمیرسند از اینرو چند تِمی بودن به بدنه فیلم آسیب جدی وارد كرده است.
حتی اگر ایده مركزی سیاهچاله را به عنوان تنه اصلی این درخت پر شاخه درنظر بگیریم، مواردی چون لقاح مصنوعی زنان طبقه تهیدست، منفعتطلبی انسان معاصر، كارگری كم اجر زنان روستایی، حس مادرانگی، عشق افلاطونی، عشق زمینی، زنستیزی و سایر موارد مطرح شده به هیچ عنوان با ایده مركزی فیلم همراستا و منطبق نمیشوند و تنها حجمی از ایدههای بزرگ و پیوند نخورده بر بدنه فیلم باقی میماند كه هدر رفتهاند، ایدههایی كه هر یك به تنهایی میتوانستند فیلمی مستقل با تم مشخص و جذابیت خاص خود را به وجود آورند. استفاده از لهجه گیلانی كه در پارهای از اوقات در گویش شخصیتها استفاده میشود به صورت تزیینی بوده و كاراكتر را به محیط و محل زندگی خود وصل نمیكند، النهایه همه چیز در جهان فیلمساز ساختگی و غریب به نظر میآیند لذا آخرین ساخته خانم آیدا پناهنده با احترام به ایشان از نظر بنده ضعیفترین كار ایشان از نظر كارگردانی و نویسندگی به حساب میآید.
برای مشاهده دیگر اخبار سینما اینجا کلیک کنید
برای مشاهده دیگر اخبار تئاتر اینجا کلیک کنید
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: رضا بهكام