پایگاه خبری تئاتر: همه ما در زندگی گاهی با آدمهایی مواجهیم كه شعور زندگی جمعی ندارند، معتاد به تجسس در امور مردم هستند و حرص دانستن و كنجكاوی رهایشان نمیكند؛ به بیانی دیگر این آدمها از واژه حریم خصوصی دركی ندارند؛ آنها حتی تعداد باز و بسته شدن در همسایههای خود را نیز تحت كنترل دارند و در ریز جزییات مسائل خصوصی دیگران سرك میكشند. تحقیقات علمی نشان داده این افراد عموما یا بیكارند یا از بیماری روانی خاصی رنج میبرند كه مدام وقتشان را به كنجكاوی تلف میكنند وگرنه افراد سالم دارای مشغله كه سرشان به زندگی خودشان است. قصه فیلم «زنی پشت پنجره»
(The Woman in the Window) به كارگردانی جو رایت داستان این نوع آدمهاست، اگرچه همه ماجرا این موضوع نیست ولی محرك و اساس قصه بر این سوژه شكل میگیرد. سناریوی این فیلم توسط تریسی لتس براساس رمانی به همین نام «زنی پشت پنجره» نوشته شده و داستان زنی است كه مدام پشت پنجره مراودات دیگران را زیرنظر دارد و این كنترلگری بالاخره كار دستش میدهد.
در واقع «زنی پشت پنجره» با تلفیق دو ژانر وحشت و جنایی یك تریلر روانشناختی به شمار میرود. «آنا فاكس» در منهتن نیویورك در آپارتمانی به تنهایی زندگی میكند در ضمن روانشناس متخصص حوزه كودكان و نوجوانان است. او از اختلال روانی (برونهراسی یا آگورا فوبیا) رنج میبرد (بیماری طی اتفاق هولناكی در گذشته و دریك شب بر آنا چیره میشود) و از حضور در اماكن عمومی واهمه دارد؛ از رفتن به مكانهایی كه با تحمیل شرایط خاص باعث تشدید ترس و عدم امنیت او شود، امتناع میورزد. وخامت حال او باعث میشود به تنهایی و انزوا كشیده شود و برای رهایی از گوشهنشینی ناخواسته علاوه بر مصرف زیاد نوشیدنی به پنجره خانهاش پناه میآورد و متجسس میشود.
«زنی پشت پنجره» از همان سكانسهای ابتدایی نشانهگذاریهای ناملموسی دارد و ذهن را با علامت سوالات پیوستهای همراه میكند. چرا آنا از همان سكانسهای اولیه، ساختمان به خصوص و تكآپارتمانی را زیرنظر میگیرد و چرا اهالی همان تكآپارتمان متمایل به ارتباط با او میشوند؟ آن هم نه به واسطه پنجره كه اگر واسط بین آنها پنجره بود مخاطب باید متوجه نگاههای آنها با آنا فاكس میشد. این ارتباط بین دو خانه از همان دقایق ابتدایی تصنعی شكل میگیرد (صحنهای را مرور كنیم كه زیر باران ایتن برای آنا هدیه میآورد، چقدر این رابطه بیمقدمه و بیاساس شكل میگیرد).
داستان بر همین منوال ادامه پیدا میكند و تا نیمه فیلم كارگردان طوری ملالآور داستانش را برای مخاطب تعریف میكند كه اساسا رغبتی برای ادامه تماشا وجود ندارد و بعید هم نیست مخاطب، فیلم را از همان نیمه رها كند. ولی اگر به مدد حضور بازیگران چهره (ایمی آدامز، جولیان مور، وایت راسل، آنتونی مكی وگری اولدمن) كنجكاو به تماشای ادامه فیلم شود. از نیمه دوم و از دقیقه چهل روند قصه شكل دیگری به خود میگیرد . موتور فیلم حركت میكند و مخاطب به درك جهان فیلم میرسد. از میانه فیلم، خردهپیرنگهای داستان حتی تا حدودی مخاطب را غافلگیر میكند؛ وقتی كه مشخص میشود خیانتی كه آنا به شوهرش كرده و مرگی كه او مقصرش بوده، باعث شده تا آنا بیشتر از هر چیز و هر كسی از خودش هراس داشته باشد تا دچار این بیماری شود. در ادامه چالشهای روانی او با خوردن نوشیدنی و انزوا بیشتر گره میخورد. فصلهایی از فیلم واقعیت مدام پیش چشممان رنگ عوض میكند، لایههای زیرین ذهنی شخصیت اصلی جریان قصه را تغییر میدهد، در این مسیر بازی باورپذیر بازیگران به خلق این لحظات هم بیتاثیر نیست.
البته كه در طول فیلم توانایی و تسلط فیلمساز بر دكوپاژ و اجرای پلانهای پیچیده به لحاظ تكنیكی و قاببندی كاملا مشهود است و فیلمبرداری فیلم منحصر به فرد است اما با این همه فیلم «زنی پشت پنجره» را نمیتوانیم فیلم كاملی بدانیم چون تعلیق، كشش و هیجان به عنوان عناصر اصلی یك تریلر روانشناختی در آن دیده نمیشود و با تمام قدرت فرمی، به لحاظ مفهومی و محتوایی فیلم غنی نیست و مخاطب را راضی نمیكند، خصوصا اینكه در لحظاتی «سرگیجه» و «پنجره عقبی» هیچكاك در ذهن تداعی میشود ولی كارگردان در گرتهبرداری كاملا ناموفق و ناتوان پیش میرود.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: تینا جلالی