پایگاه خبری تئاتر: «باكره ماه اوت» ساخته خناس تروئبا ما را در حال و هوای اریك رومری با دختری به نام اوا همراه میكند كه در آستانه سیوسه سالگی در گرمترین ماه مادرید در خود و شهر پرسه میزند. این پرسهزنی و نگاه جستوجوگر اوا در شبكه روابط، خانهها، زندگی روزمره، زمان، طبیعت و مهمتر از همه شهر مادرید در ژست و نگاه او تا آخر ادامه مییابد.
هنگامی كه اوا همراه با وسایلش وارد خانه میشود و در راهروی تاریك خانه پیش میآید، نقاشیای از خولیو رومرو دو تورس نقاش اسپانیایی با نام «پیكونساز كوچك» در پسزمینه تصویر برای لحظهای خودنمایی میكند. این نقاشی شناختهشدهترین نقاشی خولیو رومرو است. نقاشی دختر نوجوانی را نشان میدهد كه روی صندلی چوبی نشسته است و پیكون را درون ظرفی هم میزند.
این دختر جوان به جلو خم شده است و با آن چشمان درشت و خیره كه شبیه اوا است به بیننده نگاه میكند. پشت سر او منظرهای از كوردوبا شهری در اسپانیا دیده میشود. وقتی اوا در كنار نقاشی قرار میگیرد، فیلمساز این امكان را در اختیار ما میگذارد تا از طریق نقاشی وارد فیلم و اوا شویم. دخترانی سرگشته با ژستهای خاص با زمینهای از یك شهر كه گویی مكمل این بدنها هستند.
مادرید در باكره ماه اوت محل جلوه بدنها و بهطور خاص خود اواست. او و مادرید جداییناپذیرند. اینجا بدنها ابزاری برای پر كردن حفرههای شهر نیستند بلكه بدنها داشته و روایت یكدیگر هستند. اگر برای والتر بنیامین پاریس در هزاران چشم، در هزاران لنز منعكس شده است، در اینجا مادرید در بدنها بازتاب پیدا كرده است. اوا طنینی از خود شهر است كه شهر را در خود جای میدهد و در یكدیگر فرو میروند.
اوای سرگشتهای كه برای امكان یك آغاز تازه به گذشته رجوع میكند. مادرید با قرار دادن گسستهای پیشین در پیش پای اوا این امكان را برای او فراهم میكند. او با به جا آوردن آنچه در گذشته جای گذاشته است امید را زنده میكند. بر سر راه او روابطی از گذشته احضار میشوند و شخصیتها رها میشوند. چه چیزی بهتر از ناتمام گذاشتن روایتها كه موجب تولد امید میشود؟ او از بودن دیگران، داشتن دیگران را فراهم میكند و همدست او نه دوستان تازه و قدیمی بلكه شهر مادرید است. مادرید با ویرانسازی بیگانگی، جهان ازدست رفته را با بازیابی روابط و بودنها دوباره برای اوا از نو میسازد.
مهمترین بخش این جستوجو زمانی اتفاق میافتد كه اوا همراه با دوستان جدید ولزی و انگلیسی، همسایه و دوست قدیمیاش همراه یك كودك به كنار رودخانه میروند. این صحنه ما را یاد نقاشیهای رنسانسی میاندازد. چیزی كه هم در پیش از این صحنه و هم پس از آن در خیابانهای مادرید خواهیم دید. دو مرد، سه زن و یك كودك در كنار هم گویی پارودی نقاشی «مریم مقدس، مسیح كودك و قدیسان در باغ محصور» رابرت كمپن را میسازند. اما در ادامه همین پیكنیك دوست اهل انگلستان كه به اسپانیایی مسلط نیست و مانند بقیه نمیتواند در بحثها شركت كند، از سد زبان عبور میكند و در قلمروی پرفشار و ژستمحور اوا كه در آن گم شده است، پا میگذارد.
او اوا را كه تا آن لحظه نظارهگر بوده داخل آب میاندازد. دقیقا همان چیزی كه اوا به آن نیاز داشت، امكان رهایی، بیوزنی و غوطهوری كه سیمایی اوفلیایی پیدا میكند و مرحله بعد ورود به دنیای قدیسان است كه در ادامه رخ میدهد. وقتی در آرامش چشمان خود را بسته و پارچه قرمزرنگ بر سر انداخته به شمایل قدیسی تبدیل میشود كه بذرش در همان تصاویر و لحظات پیكنیك و پرسهزنی در شهر كاشته شده بود. باكره ماه اوت ما را در سادهترین، آشكارترین و پنهانترین لحظات و با اوا شریك میكند تا با او در این سرگردانی عاطفی- محیطی همراه شویم و آنها را تجربه كنیم.
باكره ماه اوت مبتنی بر بهتصویر كشیدن تجربه اوا است كه هم مشمول تجربه محیطی و مادی او از جهان میشود و هم جهان درون و عاطفیاش. پرسهزنی در زمان و مكان، پر كردن حفرههای فضا، تجارب درونی و بیرونی را به هم پیوند میدهد و نتیجه یك بدن اجتماعی معلق در زمان و مكان است.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: شاهین محمدی زرغان