چارسو پرس: روندی که در اداره هنرهای نمایشی و مدیریت برخی از تماشاخانههای خصوصی دنبال میشود نه فقط باعث سردرگمی و عصبانیت هنرمندان تئاتر میشود؛ بلکه به اقتصاد و تماشاگران تئاتر نیز ضربه خواهد زد. مشکل اساسی در فرایند سانسور سلیقهای است که به بدنه تئاتر ضربههای مهلکی زده و خلاقیت را به ورطه نابودی کشاندهاست.
شورای ارزشیابی و نظارت بر نمایش ادارهکل هنرهای نمایشی، روز چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱، اطلاعیهای را منتشر کرد که باعث حرفوحدیثهای بسیار شد. شورای مذکور به ریاست، «مهدی امینی» در اطلاعیه خود نوشتهاست: «بدینوسیله به اطلاع میرساند شورای ارزشیابی و نظارت بر نمایش اداره کل هنرهای نمایشی، مسئولیتی در قبال هر اقدامی که توسط عوامل نمایش منجر به تعهد مادی و معنوی شود (شامل تمرین یا صرف هزینه و مشابه آن بهویژه پیش از تعیین تکلیف ارزیابی متن و سایر مراحل قانونی صدور پروانه اجرای نمایش) ندارد. متقاضیان با در نظر گرفتن زمان و مراحل قانونی این روند؛ نسبت به ثبت درخواست خود در سامانه مربوطه، اقدام کرده و بهاینترتیب از پیامدهای احتمالی ممانعت به عملآورند». اگر قرار است خصوصیسازی نولیبرال انجام شود، نیاز است تا تمام اصول نظری و عملیاش پیاده شوند که عبارتند از: (۱) حذف نظارت دولت، (۲) کوچکسازی و چابکسازی دولت، (۳) گشودن درهای بازار ملی به بازار جهانی، (۴) برقراری رابطه دوستانه و تجاری با دیگران، (۵) توجه به تکنولوژی روز، (۶) نگاه به بازار آزاد رقابتی (۷) حذف خدمات دولتی و مالیسازی آنها و (۸) مقابله با سندیکاها و نهادهای کارگری. «میلتون فریدمن» از نظریهپردازان اقتصاد بازار آزاد، اعتقاد دارد که اقتصاد، اساسا از هر موضعگیری اخلاقی و قضاوت هنجاری مستقل است. تنها چیزهایی که از اقتصاد نولیبرال در ایران رعایت میشود، توجه روزافزون به مالیسازی و مقابله با سندیکاهای کارگری است و علاوه بر این، سانسور و مداخله دولت نیز هر روز بیشتر میشود. امروز مدرسهها، بیمارستانها و ساختمانهای فرهنگی ریز و درشتی شکل گرفتهاند که خدمات اغلب بیکیفیت خود را به واسطه رانت، روابط پشتپرده و به شکل خصوصی به مردم، ارائه میدهند؛ البته کیفیت آنها در بالای شهر، بسیار بهتر است که در ازای دریافت هزینههای سنگین ارائه میشوند. تئاتر به اصطلاح خصوصی (یا غیر دولتی) به شکل دستوری از سال ۱۳۸۸ در ایران شکل گرفته که سر و شکل مناسبی ندارد و کاملا بدون ضابطه پیش میرود. چرا دولت، نظارت را به مدیریت این سالنها واگذار نمیکند؟ و چرا دولت به این سالنها تا این میزان کار دارد و حتی به برخی از آنها کمکهای مالی میرساند؟ امروز، مدیران برخی از این سالنها بدون اینکه مجوزهای لازم را دریافت کنند، از کارگردانان نابلد، پولهای کلانی میگیرند تا به آنها نوبت اجرا بدهند. آنها هم به ناچار و به شوق اجرایی آماتور و بیکیفیت، زیر بار هزینههای سنگین این تماشاخانهها میروند که در نهایت با مشکل پروانه نمایش و سانسور، روبرو میشوند. تکلیف هیچکس در چنین وضعیتی روشن نیست و بیشترین ضرر را دانشجویان تئاتری میکنند؛ زیرا نه پولی به منظور اجرا در این سالنهای خصوصی دارند و نه کاری در بازار پیدا میکنند. بیشتر فضای تئاتر در دست پولداران و قدیمیهای این عرصه قرار گرفتهاست.
نظریه «دولت رفاه» که از سالهای پس از جنگ جهانی تا ۱۹۷۰ در کشورهای غربی اجرا میشد، خدمات گسترده رفاهی را در اختیار بیشتر مردم قرار میداد که باعث بزرگ شدن طبقه متوسط شهری جدید شد که بیشتر اعضای آن، تحصیلکرده و اهل فن بودند. اینجا بود که طبقهای از مدیران، هنرمندان و کارگران متخصص در فرایند تقسیم کار شکل گرفت که میتوانستند به راحتی خانه و امکانات رفاهی، آموزشی و بهداشتی را با کمک دولت، مهیا کنند. اقتصاد نولیبرال با تأکید زیادی که به «بازار آزاد» و «عدم مداخله دولت» نشان میداد به سوی رقابتی کردن بازار و خدمات رفاهی و فرهنگی رفت. آنها اعتقاد داشتند که خدمات باید به صورت رقابتی به مردم عرضه شوند؛ زیرا قیمتها و کیفیتها بهتر خواهند شد و به واسطه این اتفاق، بار سنگینی از روی دوش دولت نیز برداشته خواهد شد. «میلتون فریدمن» در همین رابطه میگوید: «اگر مدیریت یک بیابان شنزار را به بخش دولتی واگذار کنید، بعد از پنج سال با کمبود شن مواجه میشوید».
«روحالله جعفری» از سوی دیگر، درباره دلائل لغو مجوز تمرین «هیولاخوانی» توضیح داد: «وقتی از رئیس جدید شورای نظارت دلیل این اقدام را جویا شدم به من گفت که به ما اعلام کردند که مجوز اجرای این اثر نمایشی را صادر نکنیم و اگر شما نویسنده دیگری برای اجرای متن انتخاب میکردید شما را متوقف نمیکردیم. رئیس شورای نظارت در این ملاقات به من گفت که ما باید خودمان را با نهادهای بالادستی هماهنگ کنیم» (اشباحی که برای تئاتر تصمیم میگیرند، مهر، ۱۴ تیر ۱۴۰۱). اگر قرار است، افرادی در فهرست سیاه ممنوعالکاری قرار بگیرند؛ پس حتما باید اطلاعرسانی شود نه اینکه به صورت مخفیانه به هنرمندان اعلام شود. اگر مشکل «نغمه ثمینی» مصاحبه با رسانههای خارجی است؛ پس چرا بیشتر مسئولان اصلی ایران در توییتر که از نظر قانونی، ممنوع و فیلتر شده، عضویت دارند؟ یک بام و دو هوا نمیشود! قانون باید برای همه رعایت شود.
مدیر جدید مجموعه «تئاترشهر» در ۱۶ خرداد ۱۴۰۱، اطلاعیهای عجیب منتشر کرد که در راستای همین اطلاعیههای غیر حرفهای اخیر است که در بخشی از آن آمده: «به اطلاع هنرمندان فرهیخته و ارجمند رشته نمایش میرساند، مجموعه تئاترشهر با نگاه به مولفههای «ملی-میهنی»، «مذهبی-معرفتی» و «مضامین ارزشی»، «نمایشنامههای خارجی» یا «طرح های اجرایی همسو با محورهای یاد شده» برای صحنه توسط کارگردانان را انتخاب و به اداره کل هنرهای هنرهای نمایشی جهت تولید و اجرا پیشنهاد میکند». چیزی که به ذهن متبادر میشود این است که مدیران جدید میخواهند خلاقیت، ذهنیت، تولید متن و اجرای هنرمندان را به مسیری که خودشان دوست دارند هدایت کنند. شاید از نهادهای دیگری که مثل اشباح هستند به آنها پیشنهادهایی شدهاست که ما خبر نداریم! اشباح مذکور که دانشی نسبت به فرهنگ و هنر ندارند در خانه هنرمندان نفوذ کردهاند و تصمیمهای اصلی را میگیرند. اگر به نمایشنامه «خانه برناردا آلبا» نگاه کنیم، کوچکترین دختر خانواده دست به خودکشی میزند. ما میتوانیم او را تمثیلی از خلاقیت در نظر بگیریم که با تصمیمهای نادرست و قیممنشانه در حال نابودی است.
///.
منبع: -
نویسنده: سید حسین رسولی