چارسو پرس: پیتر هانتکه مولفی اتریشی است. یکی از شناختهشدهترین نویسندگان در جهان آلمانیزبان؛ او تعداد زیادی جایزه بینالمللی برده است؛ از جمله جایزه ایبسن و نوبل ادبیات. با این حال، به مدت سی سال، هانتکه در خط مقدم دفاع از صربستان و جنگهایی بوده است که این کشور در بوسنی و هرزگوین و کوزوو به راه انداخت. او مدام از جنایتکاران جنگ صربستان دفاع کرده. از کسانی همچون اسلوبودان میلوشویچ. هانتکه درباره او مینویسد: «او (میلوشویچ) سزاوار احترام است.» پیشکش کردن جایزه نوبل به او در سال 2019 خشم و همزمان دلسردی گسترده را میان خانوادههای قربانیان در جنگ بوسنی و کوزوو و همچنین در میان اجتماعات بینالمللی شعلهور کرد.
چند هفته پیش، ما نمایشنامهمان با نام «بازگشت کارل می» را در تئاتر دورتمون آلمان اجرا کردیم. در یکی از صحنههای این نمایش، درباره عقیده هانتکه در باب جنگهایی که در یوگسلاوی سابق رخ دادند و دفاع او از قصابِ بالکان یعنی اسلوبودان میلوشویچ صحبت میکنیم. بعد از اجرای نمایش، گروهی از دانشجویان تئاتر طی صحبتشان با ما عنوان کردند که در درسشان هانتکه را میخوانند اما در این دوره درسی، از هانتکه فقط به عنوان نویسندهای برجسته و صاحبنام صحبت میشود. هیچ نکته بحثبرانگیزی در آثار ادبی وی یا عقاید سیاسیاش به آنها گفته نشده بود. شگفتی در چهرهشان مشهود بود و البته کمی هم عصبانیت درونشان رخنه کرده بود. این مساله که هیچ چیز فراتر از آنچه در نمایشنامههایش بوده به آنها تدریس نشده بود، باعث خشم این دانشجویان شده بود. اینکه هیچ چیز جز زندگینامه «باشکوه» او به مثابه نویسندهای نامآور به آنها ارایه نشده بود؛ نویسندهای که در سال 2019 جایزه نوبل ادبیات را برده بود. من شخصا از عدم آگاهی دانشجویان تعجب نکردم اما آنچه تعجبم را بهشدت برمیانگیزد، این است که نمایشنامههای پیتر هانتکه دایما در سالنهای تئاتر آلمان اجرا میشوند و این در حالی است که سویه دیگر «چهره» او بهطور کامل نادیده گرفته میشود. سویهای که دیدگاههای سیاسی بحثبرانگیز او را نشان میدهد. در حقیقت، همین حالا، نمایشنامهای از او با نام Zdenek Adamec در تئاتر بسیار پر پرستیژ بورگتئاتر در وین در حال اجرا شدن است. ممکن است با خودتان بگویید: «خوب، چه مشکلی تو این قضیه هست؟» و همین بحثِ «چه مشکلی تو این قضیه هست؟» ایدهای است مشترک و عادی بین تمامی خوانندگان آثار هانتکه اعم از بسیاری نویسندگان و روشنفکران. یکی از همین نویسندگان الفریده یلنیک است؛ برنده جایزه نوبل اهل اتریش؛ کسی که اتفاقا در دفاع از هانتکه دست به قلم برد: «هر کسی که یک هنرمند را از نوشتن بازدارد مرتکب جنایت شده است، جنایتی نه علیه شاعر که بر علیه تمامی مردم و جامعه.» بسیاری دیگر از نویسندگان اروپایی و روشنفکران این قاره با اشاره به «نبوغ ادبی او» یا حق «آزادی بیان» به توجیه دیدگاههای سیاسی هانتکه پرداختهاند. هانتکه علنا از میلوشویچ حمایت کرده است. او ارتکاب جنایت در یوگسلاوی سابق را در طی دهه 1990 انکار کرده و زیر سوال برده است. در کتابهایش و در موضعگیریهای عمومیاش، حقایق آن جنگها را واژگون ساخته و آنها را ساختگی نامیده است. دخالتهای سیاسی هانتکه که اغلب نام «ادبیات» را بر آنها گذاشته است، بوی فاشیسم میدهد. در مراسم خاکسپاری میلوشویچ، هانتکه به جمعیت حاضر در مراسم که تشنه خون او هستند، میگوید: «من حقیقت را نمیدانم» و به همین خاطر خود را «به میلوشویچ و صربستان نزدیک میدانم». هانتکه تا جایی پیش میرود که «رنج» صربها را مشابه با رنج یهودیان در زمان نازیها میداند. در کتابش با عنوان «سفری به رودخانهها: عدالت برای صربستان»، اینگونه عنوان میکند که «تمامی گزارشگران که به مساله بوسنی و جنگی که در آنجا در حال رخ دادن است، میپردازند... نه تنها وقایعنگارانی متکبر که از نوع دروغینِ آن هستند.» علاوه بر انکارِ قتل عام و نسلکشی صربها، او علنا مدعی است که بوسنیاییهای اهل سارایوو خودشان، خودشان را قتلعام کرده و سپس این قضیه را به گردن صربها انداختهاند. لیست دیوانگی «ادبی» هانتکه طولانیتر از این حرفهاست. او یک منکرِ تام و تمام ِ نسلکشی است. بنابراین، سوال منطقی این است: ما چطور باید رفتار کنیم و چه کاری باید انجام دهیم با آثار هنری پیتر هانتکه؟ با آگاهی از این سویه چهره او که در حقیقت سویه تاریک اوست؟ سویهای که خود او با دخالتهای سیاسیاش و نوحهسراییهایش در دفاع از صربستان از چهره خودش ساخته است. اجرای نخستین نمایشنامه هانتکه در تئاتر بورگ اتریش دوم ژوئن بود؛ بدون کوچکترین مباحثهای که حول آن شکل بگیرد و بدون هیچ اطلاعات پیشینیای برای مخاطبان اتریشی که نسبت به او ناآگاه بودند. مخاطبانی که عملا هیچ اطلاعاتی از جنگ یوگسلاوی سابق در دهه نود میلادی ندارند. روز بعد از این اجرا در وین، اجرای اثر من در پریستینای کوزوو خواهد بود، اثری با نام «پروژه هانتکه». اثری که تمرکزش نه بر پیتر هانتکه به مثابه هنرمندی خلاق که بر سویه دیگر او خواهد بود؛ سویه شخصیتیای که منکر نسلکشی است. در «پروژه هانتکه» تلاش ما بر این است تا سوالات اساسی را مطرح کنیم؛ سوالاتی از جمله اینکه ما به عنوان هنرمند چگونه میتوانیم به آزادی هنری متعهد باقی بمانیم در حالی که از مسوولیت خود نسبت به مخاطب آگاه هستیم. آنچه ما درصدد بازگو کردن آن برای مخاطب هستیم دقیقا همان چیزی است که گونترگراس مطرح کرد.او عملا عنوان میکند که با این ایده مشکل دارد که باید به نویسندگان «به خاطر نبوغشان جایزه داده شود بدون اینکه عذری برای چرندیات خطرناکشان ارایه کنند.» اجرای «پروژه هانتکه» اجرایی ساده و میانهرو است و سخت بتوانیم نمایشمان را در برنامه پررونقترین تئاترهای آلمان جا بدهیم. با این وجود، آنچه برایمان اهمیت دارد مقابله با «فاشیسمی» است که مبدل به ادبیات شده است؛ آنهم به بهترین شکل ممکن. همچنین برایمان مهم است که با ریاکاری اروپایی، استانداردهایی که همزاد این ریاکاری به وجود میآیند و «همدلی گزینشی» آن برای رنج بشریت به مقابله برخیزیم. منظور من از «ما» تمامی مایی است که معتقدند یک شخص نمیتواند «نویسندهای خوب» باشد در حالی که شخصیت او یک «هیولای شرور» را درون خود دارد. حال این سوال مطرح میشود که باید چه موضعی نسبت به نمایشنامههای پیتر هانتکه بگیریم؟ باید ممنوع شوند؟ باید به دست فراموشی سپرده شوند؟ من به هیچکدام از این راهحلها معتقد نیستم. نمایشنامههای وی باید توسط هر کسی که میخواهد اجرایشان کند به روی صحنه بیایند، اما اگر این اجراها بدون هیچ پسزمینه و مباحثهای برای مخاطب به روی صحنه بیایند، آنوقت به قول کلاوس ویتس با تداوم نسلکشی به شکلی دیگر روبرو هستیم. حیاتی است که مخاطبِ در حال تماشای اجرای نمایشنامه هانتکه تصویر کاملی از او داشته باشد و هنگامی که دانشجویان تئاتر دورتموند یا هرجای دیگری، نمایشنامههای او را میخوانند، نباید تنها نمایشنامه «اهانت به تماشاگر»ِ او را بخوانند، بلکه در کنارش باید به قول نویسندهای که نامش یادم نیست هانتکهای را بخوانند که نامزد «ابله سال» شده است. بحث بر سر هانتکه و نظراتش درجه ریاکاری موسسات فرهنگی اروپا را هم نشان میدهد. اخیرا، بسیاری از این موسسات را دیدهایم که از هنرمندان روسی درخواست کردهاند که بهطور علنی مخالفت خود با جنگ در اوکراین را اعلام کنند. دورِ آن دسته از هنرمندانی که به هرطریقی از پوتین و جنگ حمایت کردهاند خط قرمز کشیدند و حتی در برخی موارد یکسری از هنرمندان بهواسطه ترس از بیان دیدگاههایشان به شکل آشکار طرد شده و به خاطر سکوت در این باب به حاشیه رانده شدهاند. نام این رفتارها را جز تبعیض چه میتوان گذاشت. اینها رفتارهای ناعادلانهاند. در حقیقت، این منشها نشانگر ابعاد تاریخی تکبر و نخوتِ اروپایی است. علاوه بر این، چنین رفتارهایی نشانه ترس هم هستند؛ ترس از پوتین و روسیه. این در حالی است که آنها ترسی از میلوشویچِ جنایتکار و جرم و جنایتهایی که مرتکب شده است ندارند؛ برای آنها جنایتهای میلوشویچ جنایت نیستند بلکه دعواهاییاند بین قبایل وحشی در منطقه بالکان. این دعواها آنقدر پتانسیل قوی ندارند که آرامش اروپایی آنها را برهم بزنند. هانتکه در کتابی که درباره مادرش نوشته، متن بسیار جالبی دارد: «... اغلب پیش میآمد که تنها کاسه موجود در خانه، شب کاربریاش به لگن دستشویی تغییر مییافت و روز بعد، توی آن نان میپختند. البته کاسه را ابتدا با آب جوش میشستند و تمیزش میکردند، با این حال خود توصیف این فرآیند تهوعآور است. آنها در همان ظرفی که غذا میخوردند مدفوع میکردند.» هانتکه خود دقیقا همین کار را انجام داده است. وی روی کاغذ ادبیاتی درخشان را خلق کرده و شباهنگام روی همان کاغذ کثافتکاری میکرده است و روز بعد کاغذ را دوباره تمیز کرده و رویش به خلق ادبیات میپرداخته است. بله درست است، این کاری تهوعآور است.
این امر در مورد نمایشنامههایش بر روی صحنه صدق میکند. آثار او تهوعآورند چرا که ما را یاد «ابلهِ سال» و کثیفکاریاش روی کاغذ میاندازند.
پانوشت:
این متن ترجمه متنی است با عنوان اصلی:
Peter Handke: Literary genius or lunatic genocide denier?
که در تاریخ دوم ژوئن 2022 در سایت نیویوروپین منتشر شده است.
آدرس متن:
https: //www.theneweuropean.co.uk/peter-handke-literary-genius-or-lunatic-genocide-denier/?fbclid=IwAR1i52mv-xHzBpiCSI1iP-EshOMjocKXVmTQaBGX2u73BE0qhRZK-dgtJx0&fs=e&s=cl
///.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: یتون نزیرای| ترجمه :علیرضا محولاتی