گروه‌های تئاتری بدون حمایت دولت نمی‌توانند سرپا بایستند ولی الان به نظر می‌رسد هم گروه‌های تئاتری و هم سالن‌ها به حال خود رها شده‌اند. بعضی سالن‌ها که در دوران کرونا ورشکست و تعطیل شدند. دولت نباید اجازه دهد اینها ورشکست شوند، به این ترتیب می‌تواند قوانین نظارتی هم وضع کند و اجازه ندهد سالن‌داران هر قیمتی دل‌شان خواست روی بلیت نمایش‌ها بگذارند. مگر در سینما روی قیمت بلیت نظارت نیست؟ یا موزه‌ها و غیره.

چارسو پرس: مسعود دلخواه در زمینه‌های گوناگون هنرهای نمایشی، ازجمله تدریس در دانشگاه، برگزاری کارگاه‌های آموزشی و به صحنه آوردن نمایش از دل این کارگاه‌ها تا حضور در شورای داوری و سیاست‌گذاری جشنواره‌ها (دولتی و غیردولتی) حضور فعالی در فضای تئاتری دارد. دست‌کم می‌توان مدعی شد او جزو انگشت‌شمار هم‌نسلان خودش است که این‌چنین ارتباط فعال و موثر را با نسل جوان حفظ کرده، به‌گونه‌ای که در سال‌های اخیر دیده نشده نمایشی بدون حضور هنرجویان و دانشجویان روی صحنه بیاورد. به این اعتبار مسعود دلخواه گزینه خوبی است جهت سنجه و محک برنامه‌های مدیران حداقل در همین ماه‌های اخیر، چه بسا چندسال گذشته. صحبت‌های کارشناسی این مدرس و کارگردان تئاتر نشان می‌دهد برخلاف اظهارات نسنجیده مدیران فرهنگی، به‌واسطه پا پس کشیدن دولتمردان از مقوله حمایت جدی و ریشه‌ای هنرهای نمایشی، مسیر تمرین و تولید و خلق آثار نمایشی در سال‌های اخیر روز به روز غیرقابل دسترس‌تر شده و با دست‌فرمان مدیران تازه رسیده، می‌رود که به کوره‌‌راه سنگلاخی و صعب‌العبور بدل شود. دلخواه در بررسی خود به خواننده می‌گوید که عرصه فعالیت تئاتری برای دانشجویانِ حرفه‌ای و گروه‌های کاربلد اما کم‌حاشیه تئاتر -آنها که لزوما چهره! نیستند- تنگ‌تر شده، ولی در عوض امکانات بی‌کم و کاست دراختیار تئاترهای گیشه‌‌پسندِ چهره‌محور قرار گرفته است. امری که اظهارات مدیران مبنی بر لزوم حرکت گروه‌ها به سوی جذب تهیه‌کننده و پروبال دادن به بحث گیشه، نشان می‌دهد مسیر گیشه‌محور کردن تئاتر از سوی آنها آگاهانه حمایت، هدایت و مدیریت می‌شود. 

     شما کارگردانی هستید که همواره نشان داده به ساختن تئاتر با حضور دانشجویان پرتعداد علاقه‌مند است. در مقابل می‌بینیم شرایط برای این جنس تئاتر روز به روز دشوارتر می‌شود. اگر قرار باشد به عنوان کارگردان درباره تغییر فضای تولید تئاتر در سال‌های اخیر گزارشی ارایه دهید، به چه نکاتی اشاره می‌کنید؟ 
بله من همواره با ترکیبی از حرفه‌‌ای‌ها -‌یا به قول ما ایرانی‌ها پیشکسوت‌ها‌- و جوان‌ها کار کرده‌ام. یعنی همواره مایل بودم این دونسل را کنار هم داشته باشم تا هم انتقال تجربه و روحیه حرفه‌ای صورت گیرد، هم شهامتِ ریسک از سمت نسل جوان به پیشکسوت‌ها منتقل شود. یعنی این گوی انرژی مانند توپی از نسلی به دست نسل دیگر برسد. حتی در خارج‌ از ایران هم در چهارده نمایشی که روی صحنه بردم چنین ترکیبی را حفظ کرده‌ام. کارم در ایران مشخص و روشن است و همه می‌دانند چه اهمیتی برای نسل جوان قائلم. تجربه اخیرم «شام آخر» نیز از همین قاعده پیروی کرد و ترکیبی بود از عوامل و بازیگران جوان‌ و طراحان و هنرمندان حرفه‌ای و با تجربه. یعنی یک جمعیت شصت‌نفره شامل حدود 25 جوان بازیگر و خواننده، حدود 25 تا 30 نفر عوامل پشت صحنه که جوان و فارغ‌التحصل تئاتر بودند؛ آیا شرایط برای ادامه چنین روندی مناسب است؟ به هیچ‌وجه. قبلا هم مناسب نبود ولی من دل به دریا می‌زدم و ریسک می‌کردم. ممکن است همچنان چنین کنم اما به دلایل مختلف تئاتر کار کردن در شرایط فعلی دشوار شده و به روشن کردن شمع در توفان می‌ماند. توفانی که از جهت‌های مختلف می‌وزد. این را من می‌گویم که تجربه‌ای به دست آورده‌ام و شناخته شده‌ام؛ ولی‌ اگر سراغ‌ هنرمندان جوان یا حرفه‌ای‌های کمتر شناخته شده بروید، خواهید دید که چقدر گرفتن سالن و پیدا کردن تهیه‌کننده برای‌شان دشوار است. یعنی خواهید دید روشن نگه‌داشتن این شمع در توفان چقدر برای دانش‌آموختگان‌‌ و هنرمندان جوان‌ سخت است. این توفان بخشی‌اش از سوی مسوولان فرهنگ و هنر می‌وزد و اگر همچنان حمایت‌ها را کاهش دهند و گروه‌ها و سالن‌ها را به حال خودشان رها کنند، وضعیت نابسامان ادامه پیدا می‌کند. از طرفی تماشاخانه‌ها برای اینکه گیشه پررونقی داشته باشند و بتوانند خودشان را حفظ کنند به گروه‌ها می‌گویند که باید در آثارشان از چهره‌ها استفاده کنند و به ستاره‌پروری دامن می‌زنند. در این صورت رجوع می‌کنیم به گذشته، به قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم که ستاره‌پروری در تئاتر اروپا و نقاط مختلف جهان رواج داشت؛ یعنی یک نوع حرکت ارتجاعی است که ما را یک قرن و نیم به عقب بازمی‌گرداند. این صحبت‌ها را بر چه اساس مطرح می‌کنم؟ به واسطه مستندات موجود. همین روزها جز یکی، دو مورد کار که به خاطر کیفیت بالای هنری‌شان با استقبال تماشاگر مواجه شده و صحنه چهره گیشه‌ساز ندارد، مانند کار آقای مساوات، اگر این استثناء را کنار بگذاریم و به دیگر اجراها نگاه کنیم، تقریبا آثار پرفروش به سبب حضور بازیگران چهره تماشاگر جذب کرده‌اند. تماشاگرانی که به تماشای این تئاترهای میلیاردی می‌نشینند، به خاطر تئاتر نمی‌آیند، همه می‌دانیم، بلکه به خاطر دیدن چهره‌ها آمده‌اند. البته دیدگاه‌هایی هم معتقدند این می‌تواند جنبه‌های مثبتی در بر داشته باشد، چون شاید افراد به این واسطه طرفدار تئاتر شوند؛ اما اگر حقیقتا روی صحنه تئاتری اتفاق بیفتد! عوارض و عواقب منفی‌اش این است که ما تماشاگر تئاتر تربیت نمی‌کنیم، تماشاگر ستاره‌پرست تربیت می‌کنیم. تماشاگرانی تربیت می‌کنیم که فقط به دیدن تئاترهایی می‌روند که چهره‌های ورزشی و تلویزیونی و غیره در آنها حضور دارند. تاکید دارم تمام گونه‌های تئاتری باید وجود داشته باشند و این نوع تئاترها و سلیقه‌ها اصلا ایراد ندارند، اما وای به حال ما اگر روند کلی و جریان بدنه تئاتر ما به این سمت حرکت کند، آنجاست که باید احساس خطر کرد. نهایتا در پاسخ به سوال شما خواهم گفت، بله ادامه این رویکرد برای من بسیار دشوار شده و می‌بینم تماشاگران فکور و اندیشمند امکان پرداخت بهای بلیت تئاترهای فعلی را ندارند. گویی که بعضا شاهد برپایی کنسرت- نمایش‌های 700 هزارتومانی هستیم ولی اینها برای یک طبقه مشخص ساخته می‌شوند؛ درحالی که مخاطب تئاتر ما، فرض بگیرید یک زوج جوان طبقه متوسط دانشجو، امکان پرداخت 150 هزار تومان بهای بلیت ندارند. اینها با مشکلات عدیده روبه‌رو هستند و اگر دولت به وظیفه خود و حمایت از چنین مخاطبی اقدام نکند، بازنده بازی جوان‌ها خواهند بود. من می‌توانم‌ با چهره‌های حرفه‌ای یک نمایش دو نفره یا چهار نفره کار کنم اما جوان‌ها چه می‌شوند؟ یعنی چه کسی قرار است فرصت دراختیارشان قرار دهد؟ وظیفه وزارت فرهنگ و هنر یک کشور، یا مسوولیت‌ مسوولان فرهنگی هنری در برابر چنین خلأیی چیست؟ این تعداد جوان مستعد فارغ‌التحصیل کجا قرار است تجربه کنند؟ اینها پرسش‌هایی است که مسوولان باید پاسخ دهند. 
    شما فضای تئاتری غیر از ایران را هم مشاهده کرده‌اید؛ در عین‌حال به عنوان مدرس دانشگاه حتما در جریان فضای تئاتری بعضی کشورها هستید، آیا همه‌جای جهان گروه‌های تئاتر بدون حمایت دولت و شهرداری کار می‌کنند؟
خارج از ایران من تئاتر را بیش از 20 سال در امریکا تجربه کرده‌ام و تا حدودی با وضعیت تئاتر در دیگر کشورها آشنا هستم. فکر می‌کنم به جز استثناء کشورهایی مانند ما، کشورهای پیشرفته در امر هنر اجازه نمی‌دهند هنرمند مأیوس شود؛ به چه معنا؟ به این معنا که فرض کنید در همین امریکا، در دهه 30 تا 40 که بسیاری تئاترها به‌خاطر رکود اقتصادی به سمت ورشکستگی می‌رفتند، دولت با وجود اینکه اوضاع اقتصادی بسیار بدی داشت تصمیم گرفت به تئاترها وام‌های بلاعوض اعطا کند که ورشکسته نشوند و بتوانند روی پای‌شان بایستند. وظیفه دولت‌ها است که به حامیان هنر و فرهنگ کمک کنند. چراکه هنرمندان و گروه‌های هنری در هر زمینه‌ای، هر فعالیتی انجام می‌دهند در واقع بخشی از مسوولیت فرهنگی دولت‌ها را بر دوش می‌کشند و باید مورد تقدیر و تشکر وحمایت باشند. طبیعتا گروه‌های تئاتری بدون حمایت دولت نمی‌توانند سرپا بایستند ولی الان به نظر می‌رسد هم گروه‌های تئاتری و هم سالن‌ها به حال خود رها شده‌اند. بعضی سالن‌ها که در دوران کرونا ورشکست و تعطیل شدند. دولت نباید اجازه دهد اینها ورشکست شوند، به این ترتیب می‌تواند قوانین نظارتی هم وضع کند و اجازه ندهد سالن‌داران هر قیمتی دل‌شان خواست روی بلیت نمایش‌ها بگذارند. مگر در سینما روی قیمت بلیت نظارت نیست؟ یا موزه‌ها و غیره. وزارت ارشاد در این مورد تنها نیست و فکر می‌کنم وجود شهرداری‌ها در چنین مقاطعی اهمیت دارد؛ این نهاد می‌تواند با ورود به بحث‌های حمایتی، نقش اساسی در پایین نگه‌داشتن هزینه‌ها برای هنرمندان و مردم ایفا ‌کند. به این ترتیب ستاره‌پروری جایش را به تئاترهای دارای اندیشه و صاحب دغدغه‌ خواهد داد. ما نمی‌توانیم تئاتر را به‌ مفهوم یک فعالیت اندیشه‌ساز ارتقاء دهیم؛ اگر پیشنهادمان اجرای مونولوگ‌های تک‌نفره کم‌هزینه با حضور یک چهره‌ باشد، امکان دارد دوستان ناراحت شوند ولی ایراد ندارد؛ حقیقت گاهی تلخ است. البته شاید من هم‌ زمانی به مونولوگ ارزان‌قیمت روی بیاورم ولی آن زمان دیگر هویت خودم را زیر سوال برده‌ام. تئاتر دیالوگ را در جامعه و بین اقشار گسترش می‌دهد. کنش دراماتیک در خلال تقابل اندیشه و دیالوگ بین دو نفر اتفاق می‌افتد. منظورم از دو نفر نمادین است؛ شاید بین دو گروه گفت‌وگو شکل بگیرد. دست آخر جامعه‌ای رشد فرهنگی می‌کند که در آن دیالوگ برقرار باشد. تئاتر ما اگر به سمت مونولوگ حرکت کند و تک‌گویی گیشه‌ساز شود و اینها جایگاه رفیع بدنه تئاتر را دربر گیرند، همه باید به چرایی ماجرا فکر کنیم. من اصلا مخالف اجرای مونودرام و تک‌گویی نیستم اما یادآوری می‌کنم این باید در کنار تئاتر کلاسیک، تئاتر مدرن و آوانگارد حضور داشته باشد؛ وگرنه بکت و پینتر هم مونولوگ می‌نویسند؛ اما اجرای مونولوگ نباید به جریان جمعی و فراگیرِ تئاتر ما بدل شود.
    اظهاراتی وجود دارد که می‌گوید هنرمندان تئاتر در بعضی کشورهای جهان حتی به دولت پول می‌پردازند یا برای نمونه تئاتر آلمان حمایت همه‌جانبه دولتی ندارد؛ آیا با چنین گفتارهایی موافق هستید؟ چه توصیه و پیشنهادی برای گویندگان این دست از اظهارات دارید؟
صحبت درباره چیستی و چگونگی تئاتر در کشورهای مختلف جهان زیاد است و به سادگی و بدون مطالعه نمی‌توان درباره آنها اظهارنظر کرد. مطالعه اینکه تئاتر در کشورهای پیشرفته، مثلا در اروپا چگونه است، اگر از سوی افرادی که در کشورهای دیگر زندگی کرده‌اند و با تئاتر ارتباط داشته‌اند صورت گیرد دستاوردهای خوبی خواهد داشت. آنها هستند که می‌توانند یک مقایسه تطبیقی انجام دهند؛ ولی تا آنجا که من می‌دانم هیچ تئاتری نیست که از حمایت دولتی برخوردار نباشد. من همین دیروز با یکی از شاگردانم که 10 سال قبل هنرجویم بود و به اتریش رفت، صحبت کردم و اتفاقا اطلاعات بسیار خوبی گرفتم. جوان 26 ساله‌ای است که برای خودش یک کمپانی تاسیس کرده‌، دولت تمام هزینه‌ها را می‌پردازد؛ سالی سه اثر روی صحنه می‌برد و دولت برای تمام اینها پول می‌دهد. مشت نمونه خروار است. نتایج کار این گروه، کیفیت و علاقه مخاطب به آثارشان در پایان هر سال مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و این در بودجه سال آینده کمپانی تاثیر می‌گذارد. در سوی دیگر گروه‌های تئاتری هستند که سراسر در استخدام دولتند و باید سالی سه نمایش اجرا کنند. فرض کنید تئاتر شهر ما چندین گروه تئاتری داشته باشد؛ اینها از وزارت ارشاد حقوق دریافت کنند و تامین باشند تا سالی چند نمایش روی صحنه ببرند. همین شاگرد من که در وین موفق بوده و یک کمپانی مستقل دارد، با وجود اینکه در استخدام دولت نیست به عنوان یک مجموعه فرهنگی بودجه حمایتی دریافت می‌کند. باید بگویم ما عموما خلاف این گفته را شنیده و دیده‌ایم که مثلا گروه‌هایی تئاتری به دولت پول پرداخت کنند. اساسا طرح چنین ادعا و اظهارنظری از سوی عده‌ای برای من تعجب‌آور است. نمونه‌اش را هم که شرح دادم.
    وضعیت به وجود آمده روی خروجی کار شما چه تاثیری داشته؟ اینکه باید از جیب هزینه چند ماه تمرین و آماده‌سازی بپردازید و سپس از محل گیشه به عوامل دستمزد دهید.
تاثیر بسیار زیادی داشت. من معمولا تهیه‌کننده ندارم و از جیب هزینه می‌کنم. دست آخر هم خودم را معاف می‌دانم از دریافت دستمزد، بلکه بشود هزینه رفت و آمدی به بچه‌ها پرداخت. نکته جالب و ارزشمند برای من در تجربه اخیر، این بود که جز بعضی عوامل معدود که غریبه بودند، تمام اعضای نمایش به همراه بازیگران جوان و پیشکسوت اعلام کردند چون فروش مورد انتظار اتفاق نیفتاده، هیچ دستمزدی نمی‌خواهند. نمی‌دانم این را باور می‌کنید یا نه، حتی وقتی می‌خواستم حق‌الزحمه‌ای در حد یک هدیه نقدی به گروه بپردازم زیر بار نمی‌رفتند. در نهایت به سختی از هرکدام شماره حساب گرفتیم و رقمی پرداخت کردیم. من قدر چنین گروهی را می‌دانم و مواجه شدن با این از خودگذشتگی تجربه بسیار زیبایی بود.
    سوق دادن گروه‌ها به خودگردانی مالی در یک‌دهه اخیر چه تاثیری روی تئاتر ما گذاشته؟ فکر می‌کنید ادامه این رویه چه فضایی به وجود می‌آورد؟
به این ترتیب کار هنری و فرهنگی رخ نمی‌دهد، مگر اینکه کسی به تئاتر به چشم فعالیت تجاری نگاه کند. شما فرض کنید یک اثری با سه ماه، چهار ماه، بعضی اوقات شش‌ماه تمرین روی صحنه می‌آورید. فوقش بیست تا چهل شب اجرا می‌شود. این فعالیت فرهنگی اجتماعی اتفاق می‌افتد و تاثیرش را طی سال‌ها و به تدریج روی جامعه می‌گذارد. قرار است بهای چنین تاثیری را چطور ارزیابی کنیم؟ من واقعا نمی‌دانم. بحث خودگردانی اقتصادی گروه‌های تئاتر حداقل زمانی قابل فکر کردن است که دولت بیاید حداقل در یک بخش از کار سهیم شود. یعنی بودجه‌ای برای تمرین به گروه‌ها بپردازد یا تمهیداتی درنظر بگیرد که پلاتوهای تمرین رایگان دراختیار گروه‌ها گذاشته شود، آن‌وقت می‌تواند بگوید من یک حمایت حداقلی در پروسه ساخت داشته‌ام؛ نتیجه هرچه شود با خود گروه. یعنی اگر کار ضرر کرد، گروه مسوولیت بپذیرد یا اگر سود داشت هم برسد به جمعی که نمایش را روی صحنه برده. چطور می‌شود چند میلیون تومان در ماه برای تمرین هزینه کرد، بعد شبی چند میلیون تومان برای داشتن سالن پرداخت و درعین‌حال به خودگردانی مالی هم رسید؟ تنها راه این است که چهره بیاورید، سالن بالای سیصد نفر داشته باشید و بلیت گران‌قیمت تعیین کنید. به این‌ترتیب خودگردان که هیچ، تئاترها دگر گردان هم می‌شوند؛ ولی تئاتر ما نمی‌تواند به آن سمت حرکت کند، چون در این‌صورت دنیای آکادمی چه می‌شود؟ جوان‌های دانشجو چه می‌شوند؟ تئاترهای حرفه‌ای که با چهره‌ها کار نمی‌کنند چه سرنوشتی خواهند داشت؟ اگر قرار باشد وضعیت تئاتر در چند دهه اخیر را بررسی کنیم یا به آسیب‌شناسی جشنواره تئاتر فجر بپردازیم، عمده مشکل از فقدان چشم‌انداز ناشی می‌شود. وقتی ما چنین چشم‌اندازی نداریم به راه‌حل‌های مُسکن‌وار و موقتی روی می‌آوریم. ما حتی نمی‌توانیم یک برنامه ده‌ساله یا  پانزده‌ساله برای تئاتر درنظر بگیریم. همه‌چیز با حضور یک مدیر عوض می‌شود و راهکارها تغییر می‌کند. اگر بخواهیم ریشه مشکل را پیدا کنیم به همین می‌رسیم. سوار اتوبوسی هستیم که مقصدش مشخص نیست. چشم‌انداز سفر وجود ندارد و هر راننده‌ای از راه می‌رسد، جهت سفر را به یک سمت کج می‌کند.
    همین رویکرد -گیشه محوری در تئاتر- نیست که فضای آکادمیک را کم‌رونق کرده و در مقابل مثلا به آموزشگاه‌های آزاد بازیگری پروبال داده؟
البته فضای آکادمیک کم‌رونق نشده چون ما با نیروی زیادی برای ورود به رشته‌های هنری مواجه هستیم. همین امسال من داور آزمون عملی ورودی کارشناسی ارشد بازیگری بودم؛ می‌دیدم جوانان با چه تشنگی و ولعی می‌خواهند پذیرفته شوند اما وضعیت آموزش تئاتر در دانشگاه‌های دولتی و غیردولتی بحثی شیرین می‌طلبد؛ یا شاید بحثی تلخ در واقع. آموزشگاه‌های آزاد بازیگری که در این میان جایگاه خود دارند، شاید بین همه اینها که مثل قارچ می‌رویند، 10درصدشان آموزشگاه‌های معتبر و دارای مدرسین باصلاحیت باشند. حدود 90درصد اینها از لحاظ آموزشی و راندمان کاری و صلاحیت مدرسین دارای ایرادهای جدی‌اند که متاسفانه هیچ نظارتی وجود ندارد. کاری هم نمی‌شود کرد؛ همه آزادند تدریس کنند و عنوان‌های عجیب و غریب روی کلاس بگذارند، همه هم تخصصی. فضای مجازی هم به کمک این هرج و مرج آمده و هر کسی به خودش اجازه می‌دهد بازیگری و نمایشنامه‌نویسی درس دهد. این خودش نقل مثنوی هفتادمن است؛ اما چه می‌شود کرد! باید در این باره صحبت کنیم. شما بپرسید و ما پاسخ دهیم، بلکه از این بین روزی صدایی به گوش کسی برسد و کاری کند. مساله عرضه و تقاضا در دانشگاه‌های غیردولتی مورد توجه قرار گیرد. اینکه فکر کنیم اگر سالانه هزارودویست فارغ‌التحصیل تئاتر داشته باشیم آیا نیروها از دست نمی‌روند؟ وقتی امکانات برای‌شان فراهم نمی‌شود، آیا ما بچه‌ها را بعد از دانشگاه دچار افسردگی طولانی مدت نمی‌کنیم؟ امیدوارم این صحبت‌ها اندکی تاثیرگذار باشند.

 


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: بابک احمدی