چارسو پرس: چگونه شروع به نوشتن سیندرلا کردید؟
مثل همیشه با چند تا دیالوگ شروع شد. درواقع پیشنهاد خانم عالیه عطایی باعث نوشتن این متن شد.
شایعه از کجا به این موضوع ربط پیدا کرد؟
خب در مسیر نوشتن، کمکم، شایعه هم موضوع اصلی متن شد.
شما 9 سال پیش «هی مرد گنده گریه نکن» را در تالار اصلی اجرا کردید و حال دوباره در این تالار سیندرلا را اجرا میکنید، علت این فاصله افتادن را با مدیریت مرتبط میدانید یا دلایل دیگری دارد؟
به خیلی چیزها مربوط است. به مدیریت هم مربوط بوده است. باز جای شکرش باقی است که در تمام این سالها که نشد کارگردانی کنم، توانستم بنویسم و مکتب تهران را سر و شکل دادم. سال 89 هم تصمیم گرفتم که دوباره مخزن که اجرایش را در سال 81 نیمهکاره رها کرده بودم، با حوصله کار کنم. در همان تالار مولوی که سالن مورد علاقهام است.
آیا شما طبق تعریف مشخصی سیندرلا را برای تالار اصلی انتخاب کردید؟
برای این پروژه تالار بزرگ میخواستم. ایدهام تالار وحدت بود. بعد رسیدم به سالن اصلی تئاتر شهر. لازم بود جایگاه تماشاگر را روی صحنه توسعه بدهیم.
یعنی این جایگاه هم جزیی از طراحی صحنه است؟
بله، به یک جور توسعه حسابشده در جزییات صحنه نیاز داشتم. مثل صندلیهای یک سالن تئاتر.
در طراحی صحنه هم این جزییات وجود دارد؟
بله خواستیم صحنه را از اشیایی مثل همین صندلیها، کاغذها و مرواریدها پرکنیم.
برخورد مخاطب با این نمایش که تقریبا همهچیز غیرمتعارف جلوه میکند، چگونه بوده است؟
خیلی خوب! تماشاگر عرفی سالن اصلی تئاتر شهر در هر روز بیشتر از 50 ــ40 نفر نیست. اما حالا حتی با وجود اینکه ظرفیت سالن افزایش پیدا کرده، هر شب تقریبا پر از تماشاگر است. طیفی از تماشاگران شناسنامهدارند، یعنی در طول همه این سالها کارهای ما را دنبال کردهاند. با هم رشد کردهایم. طیف دیگری هم هستند که برای اولینبار پیدایشان شده است. چهبسا برای اولینبار به دیدن تئاتر آمده باشند.
این تالارها را هم میشود شناسنامهدار کرد که تماشاگر دستکم سردرگم نماند و از این نوع انتخابها جا نخورد؟
تئاتر ایران هنوز به این مرحله نرسیده است و این کار سادهای هم نیست. نیاز به تغییرات بنیادین در شیوههای ساماندهی داریم. شاید این اتفاق روزی بیفتد.
شما چرا سعی میکنید در هر اجرایتان باز هم نسبت به کارهای قبلیتان متفاوت باشید؟
دلایل زیادی دارد. اما فکر میکنم یکی از مهمترین دلایلش تجربهگری و حس ماجراجویی خودم است. اینکه بخواهم یک قالب جوابپسداده را با قصههای مختلف تکرار کنم هیچ انگیزهای در من ایجاد نمیکند. میشود شغل کارمندی. پروژه تازه، پرسش تازه، چالش تازه، فرم تازه. اینها موتورم را راه میاندازد. قصه تازه آخرین چیزی است که توجهم را جلب میکند.
حتما برای سیندرلا هم لازم بوده که بعضی از همین بازیگران گروه نباشند و افراد شناختهشدهتر جایگزین شوند؟
این بار هم کنجکاو بودم که ببینم این مدلش چطور میشود.
البته شاید سالن بزرگ هم چنین فکری را بارز کرده باشد؟
حتما همینطور است. برخلاف آنچه به نظر میآید، سیندرلا پروژه تماشاگر است. ازدحام تماشاگر را لازم دارد تا تجربهاش کامل شود.
شاید تجربه گروه هم مهم است زیرا شما گفتهاید هفته اول یک چهارم، هفته دوم نیم، هفته سوم سهچهارم و هفته آخر پرمیروید، شاید خواستهاید این قاعده را بشکنید؟
بله همیشه همینطوری بوده است. اما اینبار میخواستیم از همان ابتدا فشار تماشاگر را روی اجرا حس کنیم.
موفق هم شدید که تماشاگر داشته باشید؟
هر شب سالن تقریبا پر است. بازیگران بر این اتفاق تاثیرگذار بودهاند. اسم خود سیندرلا هم در جلب مخاطب تاثیرگذار است. روزی که این متن را مینوشتم، سالها قبل، اصلا به این پتانسیلی که در نام سیندرلا نهفته فکر نکرده بودم. آن سالها حتی به اجرایش هم فکر نمیکردم.
شاید این موضوع تماشاگر را پس بزند چون سیندرلایی به آن معنا حضور ندارد؟
برخی حتی فکر میکنند که به دیدن فیلم سیندرلا آمدهاند. برای خودشان چیپس و پفک هم میآورند و با بچههای کوچک میآیند. تا حالا خوشبختانه به مشکلی برنخوردهایم. قید خوردن پفک را میزنند، بچهها هم ساکت مینشینند مگر آنکه خیلی کوچک باشند یا خیلی تخس که مجبوریم عذرشان را بخواهیم.
چطور شد به سراغ بهزاد عبدی آهنگساز رفتید؟
با بهزاد عبدی از سالهای قبل آشنا بودهایم. ایشان تقریبا همه کارهای ما را دیده بود. یکی از ایدههای این اجرا، حضور بازیگرانی بود که مخاطب آگاهی پیشین از آنها و بازی آنها نداشته باشد. درباره بهزاد عبدی به این ایده دست یافتیم. برای دست یافتن به یک جور طراوتی در اجرا که البته توضیحش کمی طول میکشد. ضمن اینکه وقتی از آقای عبدی دعوت کردیم، پیانو هم بهعنوان یکی از ارکان صحنه تثبیت شده بود. اینکه سروان پیانو هم بنوازد وسوسهانگیز بود.
این همکاری چطور بود؟
ایشان روی صحنه حضوری بدیع و تازه دارد. نه از کلیشههای بازیگری حرفهای در او اثری هست، نه از تکنیکهای دمدستی که بازیگران به آن نقل و نبات میگویند. روی صحنه سالم و بیپیرایه است. ادا و اصول ندارد. ریتم و تمپو را بهخوبی میشناسد چون موسیقیدان است.
موسیقی چگونه همراه اثر شد؟
قصهاش طولانی است. نقدا سپیده صیفوری، شهرزاد جعفری و البته بهزاد عبدی موسیقی این پروژه را سر و سامان دادهاند. بابک میرزاخانی هم که خودش آهنگساز و نوازنده است و همیشه کنار من بوده است. از موسیقی این پروژه هم مثل سایر اجزای این پروژه، مثل خودم، مثل هر چیز دیگری یک نارضایتی نسبی دارم!
گلاب آدینه؟
حضورشان مغتنم است در تئاتر ایران و همکاری با ایشان برای من هم تجربههای زیادی دربر داشته است. جدیت ایشان با این همه تجربه که مثل جوانهای از راهرسیده با تئاتر مواجه میشود، درسهای زیادی برای همه ما داشته است. درعینحال ایشان کاریزمای منحصربهفرد خودش را هم دارد و مردم دوستش دارند، با هر نقشی که بازی کند، حسابی برایش هورا میکشند.
او با این فضای متفاوت چگونه کنار آمده است؟
ایشان کاملا از این متفاوت بودن استقبال کرده و میگوید هرچه متفاوتتر بهتر. بیشتر از همه بازیگران روی ایدههای اجرایی جدید پافشاری میکنند و فارغ از 40 سال تجربه بازیگری هر روز دنبال چیزهای تازه است.
بهنوش طباطبایی؟
او روحیه تئاتری دارد و متمرکز است، برای تمرین و اجرا وقت گذاشته و برای من هم چنین خاصیتی اولویت اول است. اصلا نمیتوانم با بازیگر غیرمتمرکز کار کنم. گاهی پیش آمده که بازیگری را بهدلیل عدم تمرکز در میانه اجراها عوض کرده باشم. اگرچه همه گروه به زحمت افتاده باشند.
ایده بال هواپیما، پلکان دوره گوتیک و ریل اجزای بیربط آنکه در طرحی کنار هم چیده شدهاند و فضایی انتزاعی را تدارک خواهند دید؛ این ایده و پردازش چگونه شکل گرفته است؟
مثل همه ایدههای این پروژه در طول نگارش و تمرینها این ایدهها هم کمکم پیدا شد و همه عناصر این اجرا به وجوهی از زمان گذشته و امروز ربط پیدا میکنند. نشانههایی از ایران و اروپا را در خود دارند. از قرون 16، 17 و 21 در آن نشانههایی در هم تنیده شده است. در لباس، نوع بازی، دیالوگها؛ در همهچیز این تلفیق وجود دارد.
حتی در نور و صدا؟
بله، در طول اجراها صداهایی پخش میشود از اسب و کالسکه و دزدگیر ماشین. در متن از ابتدا چنین چیزهایی پیشبینی شده و دکور هم از آن پیروی کرده است.
آیا این ارجاع به گذشته و زمان معاصر و درهمآمیختگی نگاه پیروی از گذشته و امروز میتواند بیانگر وضعیتی پسامدرن در سیندرلای شما باشد؟
اینکه بخواهیم سیندرلا را منسوب به پست مدرن کنیم، باید دربارهاش حرف بزنیم. بههرحال ما در این مقطع تاریخی جغرافیایی زندگی میکنیم و بدیهی است همه جریانهای فرهنگی هنری هم تاثیرات مشترکی از روزگار خود میگیرند؛ به لحاظ ساختمان و فضای حاکم بر هر اثر هنری.
منبع: روزنامه بهار