چارسو پرس: وضعیت امروزِ هنرهای نمایشی، چندباره مونولوگِ مشهور پرده سوم صحنه اول نمایشنامه «هملت» شکسپیر را یادآوری میکند و این یعنی تئاتر زنده و جاری است، حتی وقتی سرمای زمستان به سالنها زده باشد. من به ترجمه 1310 مسعود فرزاد (انتشاریافته به سال 1336) مراجعه کردهام. «بودن یا نبودن؟ مساله این است! آیا شریفتر آنست که ضربات و لطمات روزگار نامساعد را متحمل شویم یا آنکه سلاح نبرد به دست گرفته با انبوه مشکلات بجنگیم تا آن ناگواریها را از میان برداریم؟ مردن ... خفتن ... همین و بس؟ اگر خواب مرگ دردهای قلب ما و هزاران آلام دیگر را که طبیعت بر جسم ما مستولی میکند پایان بخشد، غایتی است که باید البته آرزومند آن بود.
مردن... خفتن... خفتن و شاید خواب دیدن. آه، مانع همین جاست.» بله! انسان (شاید) به حکم انسان بودن باید بجنگد با انبوه مشکلات و بکوشد در جهت از سر راه برداشتنِ ناگواریهای زمانه. اصلا شاید از همین رو است که مقوله به صحنه بردن یا نبردنِ نمایش بدل میشود به پرسشِ مهم و بغرنجِ هفتههای اخیرِ جامعه هنرهای نمایشی. اواخر رسانهها و طیفهای متنوع تئاتری به اظهارنظر در این باره میپردازند یا موضوع را بهانه گفتوگوهای جمعی قرار میدهند، رویکردی که سود استقبال از آن حتما افزون است بر مضراتش. در این بین مطالبی توسط بعضی فعالان تئاتری مطرح میشود که به نظر باید با جدیت بیشتری به نقدشان بنشینیم. صحبتهایی که در سالهای اخیر سیر صعودی گرفته و نشاندهنده موج فزاینده نگاه متوسطالحال به هنرهای نمایشی و فعالیتی است که در درجه اول شبانهروز این افراد را در بر میگیرد. برای نمونه، بازیگری در گفتوگو با یکی از خبرگزاریها بیان میکند «چرا مردم پیتزا میخورند، ولی نباید تئاتر ببینند؟» یا قبلتر وقتی نسبت به قیمت بالای بلیت نمایشها انتقاد صورت میگرفت، عدهای بیان میکردند «چرا مردم صدهزار تومان به ساندویچ پول میدهند ولی در نظرشان همین رقم برای بلیت تئاتر زیاد است؟» شاید اصل پرداختن به قیاس تماشای تئاتر، گالری رفتن، فیلم دیدن در سینما یا خرید کتاب با همبرگر خوردن و بندری خریدن و کباب کوبیده و ... در نظر اول بیهوده باشد، اما برای من یک پیام ساده دارد که اجازه نمیدهد به سادگی از کنارش بگذرم. بنمایه چنین مقایسههایی ضدفرهنگی است یا دستکم نسبتی با فرهنگ ندارد.
«چرا همین روزها مردم پیتزا میخورند ولی روی صحنه بردنِ تئاتر مورد نقد است؟» طرح چنین استدلالی یک پیشفرض غلط دارد؛ اینکه تئاتر غذا است. مبنای این خطا احتمالا باید این باشد که جامعه تئاتری یا هنری بعضا برای خودش جملههای زیبای انتزاعی میسازد و از این ترکیبسازی لذت میبرد. مثل اینکه میگوید «فرهنگ به اندازه هوا و غذا اهمیت دارد.» واقعیتِ بیولوژیک اما چیز دیگری میگوید؛ اینکه برای انسان چیزی مهمتر از «آب و هوا و غذا» در درجله اول اهمیت قرار ندارد! چون پیش از هر نکته باید زنده بماند، مگر اینکه با اصل و اساس زیست انسان شوخی داشته باشیم که این ماجرای دیگری است. مصداق گفتهام تجربه تعطیلی حداقل یکساله سالنهای تئاتری در شرایط کرونا است که موجب جنبیدنِ کک تماشاگران تئاتر هم نشد، در مقابل - به قولِ امیررضا کوهستانی- کافی است نانواییهای محلههای هریک از ما چندروزی تعطیل شوند یا اعتصاب کنند، خواهیم دید چه اتفاقی رخ میدهد. بنابراین اول «نان» بعد «تئاتر»!
تازه بعد از رفع حوایج اولیه است که بحث فرهنگ و هنر مطرح میشود، تازه اگر بشود. بنابراین باید مثالهای بیقاعده پیتزا و همبرگر و ساندویچ و چلوکباب را کنار گذاشت. همان جماعت پیتزاخور هم ممکن است زمانی شیشههای پیتزافروشی را پایین بیاورند. این البته به کیفیت پیتزا ارتباط پیدا میکند و تا آنجا که من رصد کردهام، مثالهایی از این دست تحقیقات توسطِ رستوراندارانی! صادر میشود که اتفاقا کیفیت و استعداد زیرِ متوسط دارند. کسی باید یک مثال بیاورد که عباس نعلبندیان و بهرام بیضایی و محمد رضاییراد و نغمه ثمینی و سوسن تسلیمی و باقی آدمحسابیهای تئاتر مملکت چنین مثالهایی به کار برده باشند.
«چرا در مواقع بحران تئاتر کار کردن چالشبرانگیز میشود؟» درک این موضوع در درجه اول، دقیقا به شناخت هنرمند از آنچه انجام میدهد و شناخت تماشاگران تئاتر (یا در نظر اینها مشتریان رستوران) بازمیگردد. با منطق رستورانی مگر میشود صاحب رستورانی به خاطر خالی ماندنِ مکان کسبش جلوی در مغازه بایستد و یقه عابران را بچسبد که چرا برای دستپخت بدِ سرآشپزِ من دست به جیب نمیشوید؟! خب اگر طعم پیتزا خوب باشد که خواهان دارد. این تفکر تصور میکند تئاتر تافته جدا بافته است و از عالم دیگر به زمین آمده و بنابر این تصور غلط، مردم باید در هر زمان و هر مکان برایش صف بکشند. یعنی 550 سال قبل از میلاد مسیح جماعتی در یونان باستان کوشیدند امر آسمانی را زمینی کنند و دولت- شهر پدید بیاورند، ولی ما همچنان با پدیده تئاتر آسمانی مواجه هستیم. چرا اینطور قضاوت میکنیم؟ چون اگر ذهنیتی پذیرفته باشد که تئاتر یک کنش مربوط به دوران شکلگیری شهرهای مدرن، شهروند قانونگذار و ... است که لابد پیشاپیش میداند این کنش جدای از وضعیتِ انسان معاصر در جامعه سامان و معنایی ندارد. یعنی حال جامعه هرچه باشد باید در تئاتر دیده شود. امروز هم احوال جامعه در سالنهای خالی از تماشاگر تئاتر مشخص است. کسی جلوی نمایشهای روی صحنه را نگرفته، به قولی دموکراسی! برقرار است، پس آنکه دوست ندارد روی صحنه نیست و آنکه دلش میخواهد، روی صحنه است. تئاتر اگر نان هم باشد باید با آن برخوردی در شأن کنیم. این مثالهای پیتزا و چنجه و همبرگر کجا؟ دورنمات و بیضایی و رادی و برشت و دیگران کجا؟
به نظر من مساله همانی است که محمدرضا اصلانی، چهره شناختهشده سینما گفت؛ خطای ترجمه. وقتی واژه culture در فارسی تبدیل میشود به ترکیب فر+هنگ، یعنی برهانِ آمده از ورا، بالا، آنسوی ابرها. چیزی که از ماورا به هنرمند و شاعر نازل میشود و او بین ساکنان زمین ترجمه و جاری میکند! در مقابل، واژه culture به قدری اینجایی و زمینی است که در علوم کشاورزی هم کاربرد دارد.
شما وقتی میگوییدalternation culture به کشاورزی تناوبی اشاره میکنید. واژه در دل خود «چیزی از دل خاک بیرون کشیدن» یا «رویاندن» معنا میدهد. بنابراین culture کشت کردن است نه منتظر ماندن و از آسمان گرفتن و به زمین رساندن. همین تفاوت باید به اهل نظر در هنر برساند که فریب ترکیبِ ترجمه «فرهنگ» را نخورند. تئاتر هیچوجه ماورایی ندارد، زمینی است و در ارتباط تنگاتنگ با شهر. به ویژه وقتی توجه کنیم که «لوگوس» یکی از ترمها و کلیدواژههای مهم تئاتر یونان باستان چه اندازه در این هنر کاربرد و اهمیت دارد. لوگوس به معنای گفتار انتقادی، کیفیتی که دگرگونیهای ناپیدا را نمایان میکند. فیلسوفان سدههای ششم قبل از میلاد از اولین نویسندگانی بودند که رسالههایی در غالب نثر نوشتند. این ابزار بیانی جدید، دیدی تحلیلیتر و جداافتادهتر از امور را امکانپذیر میکرد و انقلابی بود در تفکر درباره جهان. هرچند که واژه لوگوس خبر از داستان نیز میدهد و معمولا بیشتر صورت جمع آن (logoi) به مثابه تبیینی علمی در برابر mythoi به معنای داستانها و همچنین در برابر epea به معنای نظم قرار میرفت. ولی وقتی در ساختار نمایشنامهنویسی یونان به این واژه بیندیشیم، دیگر جایی برای صرف مثالهای بیمایه و نازل باقی نمیماند. اینجا است که معتقدم باید برخوردی در شأن این «کیفیت» (به عقیده من تئاتری بودن یا اساسا تئاتر، یک کیفیت است) داشته باشیم.
///.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: شورش تسلیمی