چارسو پرس: "اکشن" سینما فقط در فیلمهای بزنبزن نمود ندارد؛ گاهی در تصویربرداری یک سکانس یا دیگر ویژگیهای فنی اتفاق میافتد، گاهی هم در ویژگیهای داستان فیلم.
اکنون هم در دورهای بهسر میبریم که آثار با قصههای عصیانگر در ارتباط با گروههای نوپدرخواندگی با چاشنی خشونتباری، در سراسر جهان اقبال یافته است؛ آثار مخصوصا سریالی از آمریکا (مثلا بریکینگ بد) تا اروپا (مثلا بیکی بلایندرز)، تا ترکیه (مثلا گودال) و تا کره جنوبی (مثلا بازی مرکب و غیره) نشان میدهد که مخاطب امروز به اینگونه آثار، به هر دلیلی اقبال دارد. یک دلیلش از منظر جامعهشناختی این میتـواند باشد که انسان امروز از همه قاعدهها و امر و نهیهای منتسب به قانون خسته است و بهدلیل تناقضهای قانون، قانونگذاران و قانونورزان، دوست دارد دستکم در اثر هنری که توانش را دارد، بر سر آنها فریاد بزند و قاعدههای مختوم را به هم بریزد.
مشکل این دست از آثار این است که چندان معلوم نیست بار بسیاری از کار بر روی نمایش خشونت پیش میرود یا تواناییهای حرفهای سازنده. در واقع در این میان عیار فنی کارگردان نه تنها چندان سنجیده نمیشود، بلکه مثلا اگر مستندسازی باشد که برای فیلمبرداری فیلمش در محله خطرناکی حاضر شود و حین فیلمبرداری مورد ضرب و شتم هم قرار گیرد، جایزه «بهترین کارگردانی» را به دست میآورد.
این مسیر در فیلمسازی ایران با سریالها و فیلمهایی چون «قورباغه»، «یاغی»، «پوست شیر» و «شنای پروانه» به اوج رسیده است.
درباره این موضوع و حتا تفاوت و تشابه یا نسبتشان با آثاری از جنس کارهای مثلا هومن سیدی و سعید روستایی مفصل میتوان صحبت کرد اما خلاصه اینکه فیلم «یادگار جنوب» یا «نام من عشق است» را دستکم در نسبتی با آثار مورد بحث میتوان دستهبندی کرد.
نویسندگان بخشی از همان آثار ایرانی که نام بردیم، در مقام کارگردان هم در فیلم «یادگار جنوب» هرچند تلاش کردهاند برای دوری از تکرارزدگی، تجربهها و پنجرههای جدیدتری را پیش رو بگشایند اما عملا در همان مسیر قرار دارند.
اینبار قصه فیلم دارای گرههای شبه تعلیقی چندگانهای است که اولین آنها ۵۰ دقیقه طول میکشد تا مطرح شود اما دستکم در ادامه، این چالش پیش میآید که اگر مخاطب پیشاپیش متوجه گره و فضای پس از آن باشد، آیا دیگر یک «گره» به حساب میآید؟
مخصوصا وقتی برای توجیه حضور در یک لوکیشن جهت گرهگشایی، منطق باورپذیری فیلم را به چالش جدی بکشانید؛ مشخصات توجیهی مبنی بر نداشتن کارت پایان خدمت برای دریایی شدن سفر که بسیار غیر قابل توجیه و غیر قابل پذیرش مینماید.
بازیگران فیلم نیز هر کدام توانایی مشخصی داشتهاند که هنر بازیگردانی نیز آن قابلیتها را به کار گرفته است؛ اما به هر حال اگر برای باورپذیری مخاطب ارزشی قایلیم باید او را توجیه کنیم که چگونه در یک خانواده جنوبی که خواهر خانواده (با بازی سحر دولتشاهی) به شکل افراطی با گویش جنوبی صحبت میکند، پسر همان خانواده (با بازی پژمان جمشیدی) با لهجه تهرانی و بدون حتا ته رنگی از لهجه محلی اش سخن میگوید.
تدوین فیلم اما تلاش کرده بدون آزار مخاطب، شکل نویی از فلش بک و تو در تویی را به کار بگیرد که در مقام خود از این منظر نمره قبولی میگیرد اما ریتم متناوب فیلم موضوعی است که اگر آگاهانه هم به کار رفته باشد، به سهلانگاری هایی در طراحیهای مربوط به صحنه و ادوات آن انجامیده است.
با همه این وصف ها «یادگار جنوب» دست کم در حوزههایی چون طراحی صحنه و نور یا حتا موسیقی و چه بسا کارگردانی جزو نامزدهای دست یافتن به جایزه جشنواره قابل تلقی است.
هر آنچه از ۲۴ فیلم «سودای سیمرغ» میدانیم
بیشتر بخوانید: صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر