در این دوره از جشنواره ایده‌های چشمگیری می‌بینیم و سینما اساسا قصه‌گوتر از دوره‌های قبل شده اما به‌جز چند مورد خاص، ضعف شدید کارگردانی هنوز وجود دارد.

چارسو پرس: جشنواره چهل و یکم جایی است که می‌خواهیم آینده سینمای ایران را رصد کنیم. گذشته از آنها که چون ایده‌هایشان و رونق کارشان تمام شده بود، ترجیح دادند زوال خود را به پای مبارزه سیاسی فاکتور کنند، باقی کسانی که صحنه را می‌دیدند می‌توانستند حدس بزنند که جشنواره‌ای با 10 فیلم‌اولی یعنی فصل تحول در سینمای ایران و پدید آمدن یک بدنه جدید. چنین پیچشی طبیعتا دردناک خواهد بود و هزینه‌هایی روی دست سینما خواهد گذاشت. محبوبیت‌باختگانی که دور، دیگر دور آنها نیست، به سادگی و بدون هزینه‌تراشی از گردونه خارج نمی‌شوند. یکی ژست اپوزیسیون می‌گیرد و بقیه را تهدید می‌کند که در جشنواره حاضر نشوند و یکی‌دیگر که از جناح مقابل است، به عمد، با آگاهی و به شکل ازپیش‌برنامه‌ریزی‌شده‌ای روی آنتن زنده یک برنامه تلویزیونی توهین رکیکی به زنان سینمای ایران می‌کند تا سال‌ها پس از غروب ستاره‌اش در فیلمسازی توانسته باشد خودش را به نحوی مطرح کند. مساله پوست انداختن سینمای ایران فقط مربوط به یک نسل جدید و فیلمسازان جوان نمی‌شود. آنچه به پایان رسید، صرفا مهارت یک نسل سینمایی نیست.

یک ایده و گفتمان به پایان رسیده و یک ساختار در حال تحول است. آنها به لحاظ تربیت نسلی هم در حال باز‌تولید نسخه‌های درجه دوم و سوم از خودشان بودند. در سال‌های قبل هم نه به اندازه امسال اما به‌هرحال فیلم‌اولی کم نداشتیم. آدم‌های جدید می‌آمدند اما کپی‌های دسته چندم آنهایی بودند که جهان‌بینی خودشان هم دیگر کار نمی‌کرد و جذاب نبود. تفاوت اصلی این دوره با دوره‌های قبل این است که یک تحول عمده در نگاه‌ها را هم می‌بینیم و در سمت دیگر ماجرا اتفاقا افرادی از نسل قبل را می‌شود سراغ گرفت که در فرآیند این تحول مشارکت کردند و به کمک جوان‌ترها آمدند. تهیه‌کننده و مشاور کارگردان در سه فیلم «استاد»، «جنگل پرتقال» و «سرهنگ ثریا» افرادی از نسل سینمای نوین ایران بودند. یعنی همان سینمایی که در دهه 60 با واژگون شدن کاسه مافیای فیلمفارسی و به میدان آمدن نسلی جدید پدید آمده بود. این نسل متهم شد که به‌رغم ورود خودش از تَرَکی که به دیوار مافیا خورده بود، حالا یک باند و فرقه جدید به راه انداخته است و اجازه تحول و ورود افراد جدید را نمی‌دهد. این نقد چندان هم بیراه نبود اما از میان همان نسل کسانی را هم می‌بینیم که طور دیگری برخورد کردند و آمدند تا مشعل‌ها را به دست دوندگان بعدی بدهند.

امسال جشنواره‌ای داشتیم که بیشتر از اینستاگرامی بودن، سینمایی بود. در دهه 90 که سلبریتیسم وارد فضای فرهنگی و اجتماعی ایران شد، چیزی که در محاق رفت خود سینما بود. چهره‌هایی که می‌شود آنها را بیشتر شاخ اینستاگرامی دانست تا ستاره‌های سینما، تمام فضای رسانه‌ای حول و حوش سینما را پر کرده بودند و حاشیه جای متن را گرفت. شاخ اینستاگرامی به‌طور رایگان در دسترس همه است و کسی برای دیدن او بلیت نمی‌خرد تا به سینما برود. فضای عمومی جشنواره هم پر شده بود از رسانه‌های زرد ویدئویی که با این چهره‌های اینستاگرامی گفت‌وگوهای سرپایی می‌گرفتند تا یک حرف یا جمله حاشیه‌دار از دلش بیرون بیاید و خوراک پیج‌های اینستاگرام‌شان فراهم شود. چیزی که این وسط از همه مظلوم‌تر ماند، سینما بود. حتی پای سلبریتی‌های سیاسی هم به جشنواره باز شد و آنهایی که مخاطب عادی جشنواره را اگر کمی ته‌ریش داشت یا فکل‌ها را فشن نکرده بود، او را متهم می‌کردند که سیاهی‌لشکر نهادهای نظامی و ارزشی در جشنواره است، خودشان کاخ فستیوال را پاتوق امثال صادق زیباکلام و محمدعلی ابطحی کرده بودند. حتی خبر بازدید احمد خمینی، فرزند تولیت حرم امام از یک فیلم سینمایی، نسبت به دقیق‌ترین نظرات منتقدان بیشتر بازتاب پیدا می‌کرد و دیده می‌شد. جو هولناکی درست شده بود که در آن کسی حتی جرات نمی‌کرد علیه گروهک چندش‌آوری مثل مجاهدین‌خلق حرف بزند چه برسد به فیلم ساختن. فی‌المثل صادق زیباکلام با قلدری در مصاحبه‌اش می‌گفت حکومت به چه حقی از بودجه عمومی که من شهروند هم در آن سهیم هستم، روایت خودش از این جریان را تبدیل به فیلم کرده است؟ سال‌ها بود که وابستگان به آلوده‌ترین منابع مالی خودشان را اهالی سینمای مستقل و بقیه را وابسته و مزدور حکومت لقب می‌دادند و یک دیکتاتوری گفتمانی به راه انداخته بودند. آن سینما با آن اقتصاد سیاسی فاسد و دیکتاتوری گفتمانی داشت مرتب بیشتر در مرداب نابودی فرو می‌رفت و به نظر می‌رساند که اساسا سینمای ایران هم به کل در حال نابودی است. حالا آنها رفتند و سینما ماند.

ترس از نابودی کل سینمای ایران، به سبب قیاس‌هایی بود که با برخی سینماهای از دورخارج‌شده جهان طرح می‌شد. خاطره کشورهایی مثل ایتالیا و فرانسه که روزگاری یک سینمای باشکوه داشتند و بعد از پوسیده شدن ساختار سینمایی‌شان، به جای تحول بخشیدن و به میدان آوردن نسل جدید و بازتولید ساختار، به قعر فرو رفتند، علاقه‌مندان سینمای ایران را هم می‌ترساند. کم‌کم دیدیم که سینمای ایران وضعیت متفاوتی پیدا می‌کند و شبیه آنچه که مثلا در ایتالیا و فرانسه رخ داد نمی‌شود.
در ایران اکران فیلم خارجی نداریم و بعد از چهار دهه ذائقه مردم ایران طوری شده که فیلم غیرایرانی را حتی اگر بدون سانسور در بهترین سالن‌ها نمایش بدهند، اقبال چندانی نسبت به آن نخواهد شد. این در حالی است که چرخه صنعتی سینما در ایتالیا و فرانسه قطب‌نمای اقتصادی را به سمتی دیگر چرخاند و تبلیغ توریسم، ونیز و رم و پاریس را به فیلم‌های آمریکایی سپرد. عوضش فیلم‌های هالیوود در مقیاس بالا به پرده‌های سینمای این کشورها سرازیر شدند. در ایران اما چاره‌ای جز این نبود که سینما مجددا خلق شود. مدیران سینمایی وقت شاید مثل مدیران سینمایی دهه ۶۰ از قبل تفکر و تدبیر مشخصی برای معماری یک سینمای نوین نداشته باشند اما این اتفاق به صورت خودجوش در حال رخ دادن است و باید امیدوار بود که مدیران فعلی، لااقل کشتیبانان خوبی برای این مرحله از تحول باشند. در دهه شصت، سینمای نوین ایران با حذف ویدئو و حذف قهری ستاره‌های فیلمفارسی شروع به کار کرد اما حالا از طرفی رقیب غول‌آساتری از ویدئو به نام فضای مجازی کاملا سرجایش فعال است و از طرف دیگر کسی را با قهر و ستم حذف نکرده‌اند بلکه تمام‌شده‌ها خودشان گذاشتند و رفتند. این باعث می‌شود دیگر کسی از آنها قهرمان و اسطوره نسازد. رسیدیم به همان جمله که این روزها زیاد تکرارش کردیم؛ سینما ماند و سلبریتی‌ها رفتند.

در این دوره از جشنواره ایده‌های چشمگیری می‌بینیم و سینما اساسا قصه‌گوتر از دوره‌های قبل شده اما به‌جز چند مورد خاص، ضعف شدید کارگردانی هنوز وجود دارد. تبدیل شدن یک‌سری فیلم‌های جشنواره‌ای به الگوی فیلمسازی در ایران که مدت‌ها ادامه داشت، اساسا عادت و حتی سواد بصری سینماگران ما را پایین آورده و این موضع نیاز به تقویت دارد. خصوصا در میزانسن‌ها ضعف شدیدی به چشم می‌خورد و اگر فیلمی مثل «سرهنگ ثریا» و تا حدودی «جنگل پرتغال» را در نظر نگیریم، این ضعف بیشتر خودش را نشان می‌دهد. قبلا مد شده بود که برای پوشاندن ضعف در طراحی میزانسن، دوربین را روی دست می‌آوردند. این کلک از بس نخ‌نما شده که امسال جز دو سه مورد کسی سراغش نرفت اما عوض آن کلک دیگری باب شد که نماهای طولانی، به‌خصوص در برف و باران بود. فیلمسازان ما باید به طریقی این را بیاموزند و مطلع باشند که نماهای کشدار برفی یا بارانی و آفتابی، کارت‌پستال‌های بصری هستند نه میزانسن سینمایی. در بازیگردانی هم می‌شود چند قدم جلوتر رفت؛ این سینما حالا که از بند شاخ‌های مجازی در حال خلاص شدن است، باید بیاموزد که چطور می‌توان در یک سینما، ستاره سینمایی ساخت. هنوز در فیلمسازان جوان و جدیدمان توان ستاره‌سازی را ندیده‌ایم.

هر آنچه از ۲۴ فیلم «سودای سیمرغ» می‌دانیم

بیشتر بخوانید: صفحه ویژه جشنواره فیلم فجر


منبع: روزنامه فرهیختگان
نویسنده: میلاد جلیل زاده