بدون شک باید پذیرفت که در شرایط رشد فزاینده تکنولوژی، هر روز باید از موضوعاتی صحبت کرد که در گذشته معنا و مفهوم خاص خود را داشته و این روزها کارکردشان را از دست داده‌اند یا به شکل دیگری پیش می‌روند.

چارسو پرس: بدون شک باید پذیرفت که در شرایط رشد فزاینده تکنولوژی، هر روز باید از موضوعاتی صحبت کرد که در گذشته معنا و مفهوم خاص خود را داشته و این روزها کارکردشان را از دست داده‌اند یا به شکل دیگری پیش می‌روند. آثار سینمایی و تلویزیونی نیز سخت تحت تأثیر رشد هر‌روزه تکنولوژی است. در حضور پلتفرم‌هایی که هر روز به تعدادشان اضافه می‌شود، سینما و محصولاتش در تمام دنیا جایگاه دیگری پیدا کرده‌اند. عادت مخاطب برای دیدن محصولات فرهنگی، شکل و شمایل دیگری به خود گرفته و این موضوع بیش از پیش تولیدکنندگان آثار را به فکر چاره‌جویی انداخته است. در کشور ما هم این شرایط بی‌تأثیر نیست. هرچند فرایند درآمدزایی سینمای ما با دنیا قابل مقایسه نیست، اما شیوه و نگاه مخاطب پیگیر محصولات فرهنگی، بی‌شباهت به مخاطب سایر کشور‌ها نیست. عادت گذشته‌ مخاطب امروز سینما و تلویزیون ایران نیز به دلیل دسترسی آسان‌تر به پلتفرم‌های پخش فیلم، به لحاظ دسترسی به محصولات فرهنگی تغییر کرده است. با مجتبی فرآورده، تهیه‌کننده سینما و تلویزیون، در همین زمینه به گفت‌وگو نشستیم. او مدتی قبل سریال «سوران» را روی آنتن شبکه یک سیما داشت که سرگذشت جوان کُردی را در التهابات دهه ۵۰ منطقه کردستان به تصویر کشید و این سریال مخاطبان زیادی را با خود همراه کرد. با مجتبی فرآورده در ابتدا ارزیابی‌ای از تولیدات محصولات تلویزیونی داشتیم؛ اینکه آیا همچنان می‌توان به این مدیوم به لحاظ گستردگی مخاطب مثل گذشته نگاه کرد؟ بحث دیگر پرداختن به موضوعات سیاسی و اجتماعی در سینما و تلویزیون بود؛ اینکه چرا تولید این آثار انگشت‌شمار بوده و بعد از ساخت هم بعضا تأثیرگذاری که باید را ندارند.

 مدت‌هاست درباره تغییر عادات مخاطبان سینما و تلویزیون بحث می‌شود. بسیاری معتقدند عدم تمایل مخاطب به حضور در سینما یا فاصله‌گرفتن او از تلویزیون به دلیل ازدیاد محصولات پلتفرم‌هایی است که اساسا در تمام دنیا فراگیر شده‌اند. از طرفی همچنان می‌توان مواردی را در سینما یا تلویزیون مثال زد که به شرط تولید محصول با‌کیفیت، مخاطب آن را پیگیری می‌کند. «سوران» روایتگر بخشی از تاریخ معاصر ما‌ست و البته برداشتی تصویری از ادبیات که همین مورد هم آن را متمایز می‌کند و برای مخاطب نیز جذابیت دارد. چرا تلویزیون را برای روایت این قصه انتخاب کردید؟

متأسفانه در سال‌های اخیر یکی از مواردی که از جامعه ایران رخت بربسته، انصاف است. این بی‌انصافی از حوزه سیاست آغاز شد و متأسفانه در تمام شئون زندگی ما حتی روابط خانوادگی و اجتماعی نیز خودش را تحمیل کرد‌. در حوزه رسانه، سینما و تلویزیون هم این بی‌انصافی وجود دارد. مدت‌هاست این جمله‌‌ «من که تلویزیون نمی‌‌بینم» مد شده است. چند هفته پیش یک بار برای «سوران» ساعت 10 صبح در شبکه خبر مصاحبه داشتم و دقیقا یکی از دوستانی که ادعا می‌کند تلویزیون تماشا نمی‌کند، آن برنامه را دیده بود و البته توضیح داد که در حال ردکردن کانال‌‌های تلویزیون بوده که آن برنامه را دیده! به‌هرحال با بدگفتن از یک چیز، آن مورد بد نمی‌شود و با خوب‌گفتن هم خوب نمی‌شود. تلویزیون در تمام دنیا به واسطه تنوع منابع عرضه دیداری، جایگاهش تغییر کرده و تضعیف شده است. واقعیت این است که بخش عمده‌ای از فضای رسانه‌ای تمام دنیا را پلتفرم‌ها و فضای مجازی پر کرده است. طبیعی است ما هم از آن ماجرا مستثنا نیستیم و تأثیرات آن را در کشورمان می‌بینیم. مثل باقی دنیا وقتی چیزی به اسم ماهواره وجود دارد و تأثیر فضای مجازی و پلتفرم‌ها میان مردم زیاد شده است، نمی‌توان انتظار دیگری داشت. باید پذیرفت شرایط زیستی و دریافت تصویر متفاوت شده است. با‌این‌حال، اصطلاحی وجود دارد که برفک تلویزیون پنج میلیون مخاطب دارد. در حال حاضر بالاترین رقمی که برای پلتفرم‌ها بعد از سریال پرمخاطب «پوست شیر» اعلام شده، دو‌و‌نیم میلیون نفر مخاطب است.

به نظرم این تحلیل درست‌تری است که شرایط تلویزیون در مقایسه به 20 سال پیش تضعیف شده است. اما این فقط مختص تلویزیون ایران نیست؛ پدیده‌ای است که در تمام دنیا حاکمیت دارد. مثل اینکه بگوییم این روزها کسی روزنامه نمی‌خواند. درست است روزنامه‌های مکتوب نسبت به 20 سال پیش تضعیف شده‌اند، اما از بین نرفته‌اند؛ چرا‌که این روزها تمام اخبار و اطلاعات را می‌توان در شبکه‌های اجتماعی دنبال کرد. طبیعی است رسانه‌های جدید که به میدان می‌آیند، رسانه‌های انحصاری را تحت تأثیر قرار می‌دهند. بنابراین مبنا و قضاوت غلطی است تحت این عنوان که تصور کنیم تلویزیون تأثیر خودش را از دست داده است. اگر حقیقتا معتقدند تلویزیون تأثیرش را از دست داده و کسی آن را نمی‌‌بیند، در کانون توجه قرارش ندهند، دیگر چه نیازی به این حد هجمه به تلویزیون است؟ رهایش کنند. درباره اقتباس برای ساخت سریال باید بگویم «سوران» از حوزه ادبیات وارد سریال شد. متأسفانه تا‌کنون ادبیات سهم اندکی در ساخته‌های سینمایی و سریال ما داشته است. بخش عمده‌ای از شکل‌گیری «سوران» مدیون کیانوش گلزار راغب نویسنده کتاب «عصرهای کریسکان» است. اگر تعامل بین نویسنده رمان و سازندگان اثر وجود نداشت، نتیجه مطلوبی هم حاصل نمی‌شد. البته که رویکرد ما تصویر بود و متفاوت از رمان عمل کردیم، اما خوشحالم که نگاه مثبتی به اقتباس در حال شکل‌گیری است و آن را به فال نیک می‌گیرم و امیدوارم این فضا رشد کند. بی‌تردید بهره‌ای که از اقتباس در آثارمان می‌بریم، ارزنده است. یکی از قدرت‌های سینمای آمریکا به دلیل اقتباس‌های خوبی است که انجام می‌شود. فیلم‌نامه‌نویس مگر چقدر قدرت تخیل دارد که بتواند به تمام زوایای زندگی خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و‌... افراد تسلط بیابد تا شخصیت‌های قصه را پرورش بدهد؟ با اقتباس از ادبیات می‌توان شخصیت‌های داستانی را که مدت‌ها در ذهن نویسنده پرورش پیدا کرده، به زبان تصویر به روایتی دیگر پرورش داد و تکمیل کرد.

 اولین برخورد شما با رمان «عصرهای کریسکان» چطور بود؟ فکر می‌کردید برگردان تصویری آن برای مخاطب تلویزیون جذاب باشد؟

اواخر سال 1400 زمانی که حوزه هنری با من درباره این موضوع صحبت کرد، ابتدا فیلم‌نامه را خواندم. متن ایدئالی برای من نبود. بعد رمان را خواندم؛ به این دلیل که بدون نگاه به کتاب می‌خواستم بضاعت فیلم‌نامه را ارزیابی کنم. بعد از خواندن رمان نسبت به ساخته‌شدن سریال شک نداشتم، اما فیلم‌نامه باید متناسب با رمان نوشته می‌شد. به نظرم یکی از نقاط مثبت سریال مدیون رمانی است که بسیار هنرمندانه نوشته شده است.

 البته در راستای صحبت‌های پیشین شما، فکر می‌کنم تا به امروز در سینما کم‌و‌بیش اقتباس‌های موفقی داشته‌ایم و با اینکه تعدادشان خیلی زیاد نیست، اما به لحاظ کیفیت اکثر آنها آثار قابل قبولی هستند.

به نظرم اصلا این‌طور نیست. اساس موج نو سینمای پیش از انقلاب این بود که هنرمندانی همچون ناصر تقوایی، داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی و... در مقابل فیلمفارسی قد علم کردند و به اقتباس روی آوردند و فیلم‌های ارزنده‌ای را تولید کردند. بعد از انقلاب عملا اقتباس تبدیل شد به اقتباس از وقایع اتفاقیه. به تعبیری سازنده اثر درباره وقایع اجتماعی و تاریخی زمانه خودش دست به تحقیق زد و اقتباس کرد و آن روایت را وارد عرصه تصویر کرد. تعداد هنرمندانی که در سینما مستقیم از رمان و کتاب اثری را اقتباس کردند، انگشت‌شمار است. در این سال‌ها، فارابی هم تلاش‌هایی در این عرصه کرد و کتاب‌هایی را به منظور تولید فیلم اقتباسی جمع‌آوری کرد. در‌صورتی‌که به نظرم این مأموریت فارابی نیست که تصمیم بگیرد از چه کتاب‌هایی اقتباس شود. نگاه سازنده اثر در این مورد حرف اول را می‌زند و او تشخیص می‌دهد چه چیزی برای کارش مؤثرتر است. کار ارزنده‌ حوزه هنری این بود که گروهی تشکیل داد برای بررسی کتاب‌ها و رمان‌هایی که قابلیت اقتباس دارند؛ یعنی پیش از آنکه تصمیمی برای ساخت اثری تصویری از کتابی گرفته شود، عزیزانی همچون حامد نورالهی و احسان دادخواه کتاب‌های تولیدشده در حوزه هنری را یک‌به‌یک بررسی کردند و کتاب‌هایی را که قابلیت اقتباس داشته‌‌اند، برگزید‌ند و به تشخیص همان کار‌گروه، کتاب‌هایی که قابلیت اقتباس دارد مشخص و در مرحله بعد تبدیل به فیلم‌نامه می‌شود و در نهایت به تولید می‌رسد. برای اقتباس از روی یک کتاب، ابتدا یک کار کارشناسی انجام شده است. متأسفانه تعداد آثار اقتباسی سینما و تلویزیون ما خیلی زیاد نیست که بخش عمده آن مربوط به تقلید از موج نو فرانسه و نگره مؤلف بود که سینمای ایران را زمین‌‌گیر کرد و همه خواستند مؤلف شوند. به نظرم این رویکرد غلطی برای سینمای ما بود. در سینما بیش از 10 حرفه دست به دست هم می‌دهند تا اثری تصویری را تولید کنند؛ پس نمی‌‌توان به تألیف در سینما دل خوش کرد. در موسیقی نیز نمی‌توان ادعای مؤلف‌بودن کرد. تنها بخشی که می‌توان در آن مؤلف بود، حوزه ادبیات، شعر و رمان است. این رویکرد نگره مؤلف‌محوری و کارگردان‌محوری، جوی در سینمای ما ایجاد کرد که بسیاری تصور کردند اگر خودشان ننویسند، یعنی بی‌سواد هستند. همه می‌خواستند مؤلف باشند. فکر می‌کنم این رویکرد بالا‌ترین ضربه را به سینمای ما زد و با وجود ادبیات غنی و سرشاری که در فرهنگ و تمدن ایرانی و دینی داریم، از ادبیات دور ماندیم.

 شما در روایت «سوران» علاوه بر نگاه به بخشی از تاریخ معاصر کشورمان، بخشی از حوادث سیاسی سال‌های دور را هم واکاوی کردید؛ خوانشی را که می‌توان از موضوعات سیاسی کشورمان داشت، چطور تعبیر می‌کنید؟

تاریخ بسیار ارزنده است. امیرالمؤمنین در نامه 31 نهج‌البلاغه که به‌ظاهر برای امام حسن(ع) نگارش شده است، می‌‌فرماید‌: «سرگذشت پیشینیان را به‌گونه‌ای مطالعه کردم که گویی با آنها زیسته‌ام و چیزهایی را از آنها دریافت کردم و با تو در میان می‌گذارم تا در مسیر زندگی خود از آن بهره بگیری». این نگاه امیرالمؤمنین به تاریخ است. مضاف بر آن، قرآن هم مدام ما را به گذشتگان ارجاع می‌دهد و می‌‌گوید از تاریخ گذشتگان عبرت بگیرید. ما یک بار بیشتر زندگی نمی‌کنیم و نمی‌توانیم تمام تجربیات بشری را در عمر محدودمان درک کنیم؛ این تاریخ است که شیوه و رویکرد درست زندگی را به ما می‌آموزد. تاریخ سیاسی ایران قطعا بخش بسیار مهم و پراهمیتی دارد؛ به‌ویژه از اواخر قاجار تا به امروز؛ چون در این صد و اندی سال اخیر، دو نظام در کشور ما تغییر کرده است؛ نظام طایفه‌ای قاجار تبدیل به نظام کودتا و پادشاهی پهلوی شد و اگر وقت پیدا می‌کرد به نظام طایفه‌ای پهلوی هم تبدیل می‌شد و بعد از انقلاب اسلامی نیز نظام جمهوری اسلامی را تجربه کردیم.

طبعا بخش عمده‌ای از این تغییرات در حوزه سیاسی اتفاق افتاده اما جنس این تغییرات از کف جامعه برآمده. مقاطع حساس و مهمی به لحاظ سیاسی را در کشور تجربه کردیم که باید به آنها پرداخت. در همین 40-50 سالی که از انقلاب گذشته، ریتم اتفاقات و وقایع حتی در جهان با دور تند جلو رفت. تغییر نظامات بسیار گسترده سیاسی در دنیا، سقوط کمونیسم، سقوط بلوک شرق، مراودات جدید سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، تأسیس کشورهای مختلف، تغییرات اجتماعی گسترده، تغییرات پرشتاب تکنولوژی و... مواردی نیست که بتوان از آنها به‌راحتی گذشت. سال‌‌هاست اتفاقات سیاسی زیادی را در کشور تجربه می‌کنیم که به نظرم عمدتا تکراری است. برخلاف چیزی که تافلر در کتاب خط سوم اشاره می‌کند که زمان خطی است، زمان دوار است. تاریخ مدام در‌حال تکرار است. به همین دلیل گذشته تاریخی ما ارزشمند است و باید به آن پرداخت. شرایطی که در ابتدای انقلاب در داخل کشور به وقوع پیوست، حائز اهمیت است. ما از آن دور نشدیم، از آن گذر کردیم. کما‌اینکه برخی از آن اتفاقات در‌حال تکرار است. پرداختن به بخشی از تاریخ سیاسی کشورمان در جغرافیای کردستان به نظرم لازم بود. بخشی از جغرافیای ایران که هیچ سهمی در آثار تصویری ما ندارد و اگر کاری انجام شده عمدتا دم‌دستی بوده است. معتقدم ظلم بزرگی در حق مردم کرد شده است. کردها قدیمی‌ترین و ایرانی‌‌ترین قوم ایرانی هستند که در این سرزمین زیسته‌‌اند، پیش از آنکه هند و اروپایی‌‌ها به ایران مهاجرت کنند. اما عده‌ای قلدر و جانی پرهیاهو زمانی سخنگوی مردم کرد شده بودند و به‌گونه‌ای حرف می‌زدند که دیگران تصور می‌کردند هرکس کرد است، کومله و دموکرات و ضدانقلاب است و به دنبال تجزیه ایران است. درصورتی‌که این‌گونه نیست. کردها شریف‌ترین مردم کشور ما هستند و اگر کردستان در اتفاقات دوران ابتدای انقلاب و در این 40 سال پایدار مانده به خاطر رشادت‌‌ها و ازجان‌گذشتگی‌‌های کردها بوده. «سوران» تلاش کرد بین مردم کرد و گروه‌های مزدور قلدرمآب فاصله‌‌گذاری کند. اگر سریال به این موفقیت نائل شده باشد، وظیفه‌اش را درست انجام داده.

برمی‌گردم به صحبت‌های خودتان. ما موضوعات سیاسی بسیاری را تا به امروز تجربه کردیم که بسیاری از آنها قابلیت تصویری‌شدن را دارد. اما آثار زیادی در این بخش نداریم. به نظر شما دلیلش چیست؟

قطعا دلیلش مدیران فرهنگی در تمام دولت‌ها هستند. جنایتی که منافقین پس از انقلاب انجام دادند جدا از کشتار و ترور 17هزار نفر از افراد بی‌گناه، ایجاد فضای امنیتی بود که در کشور به وجود آوردند. وقتی در جامعه‌ای ترور شکل می‌گیرد و بمب‌گذاری می‌شود، طبیعی است که فضا امنیتی می‌شود و نیروهای امنیتی تصمیم‌گیر و تصمیم‌‌ساز می‌شوند و متأسفانه به دلیل فعالیت گروه‌های تروریستی در منطقه و طبیعتا تلاش برای نفوذ و فعالیت آنها در داخل و اتفاقات پیرامونی آن که‌ همیشه بوده، حتی برخی از مدیران فرهنگی ما هم رویکرد امنیتی داشته‌اند در‌صورتی‌که این دو حوزه ربطی به هم ندارند. پاشنه آشیل ما برای ساخته‌نشدن آثار سیاسی در سینما و تلویزیون این رویکرد مدیران فرهنگی است؛ من هم قبول دارم در برخی مواقع باید خیلی از چیزها را برای امنیت رها کرد و ندیده گرفت اما نه اینکه در سال‌های طولانی این روند ادامه یابد. این روزها نمی‌توان به‌راحتی مدیر فرهنگی کارآمد در کشور پیدا کرد. به محض اینکه یک اثر سیاسی در تلویزیون ساخته می‌شود، تماس‌های زیادی با رئیس سازمان صدا‌و‌سیما گرفته می‌شود، مهم نیست این رئیس کیست. هر مدیری که می‌‌خواهد باشد؛ بنابراین نمی‌توان به‌راحتی سراغ موضوعات سیاسی رفت و باید به جاهای گوناگون جواب پس داد. در سینما هم اگر خیلی خوش‌شانس باشید و از گیر هزار‌توی ارشاد جان سالم به در ببرید و فیلم به تولید برسد، ارشاد هم توان این را ندارد که پشت اثری که مجوز تولیدش را داده بایستد. بلافاصله یک مجموعه اجرائی غیرمرتبط وسط می‌آید و از اکران فیلم جلوگیری می‌کند. درصورتی‌که قوت و غنای فرهنگی ما بیش از این است که ما از آن دوری کنیم؛ به نظر می‌رسد مدیران فرهنگی ما به کارهای پروپاگاندا بیشتر دل‌خوش هستند تا ورود به عرصه‌های فرهنگی. ما پرونده‌ها و سوژه‌های خوبی داریم که جا دارد به آن پرداخته شود‌ اما متأسفانه این نگاه اجازه ورود به این بخش را نمی‌دهد. علاوه بر اینکه در هیچ مقطع و دولتی فضا برای ساخت فیلم سیاسی باز نبوده است. اگر عده‌ای تصور می‌کنند دوره اصلاحات گل و بلبل بوده اشتباه می‌کنند. این موضوع به افراد ربطی ندارد، باید تغییر رویکرد به وجود بیاید. در همه دولت‌ها مدام وزیر فرهنگ را به مجلس احضار می‌کنند و برایش خط‌‌ونشان می‌ ‌کشند! مگر حوزه فرهنگ فقط دست وزیر ارشاد است؟ فرهنگ کشور دست همه امور اجرائی هست جز وزارت ارشاد. وزارت ارشاد به فیلمی مجوز می‌دهد ولی نمایش داده نمی‌شود، وقتی اعتراض می‌شود، متوجه می‌شویم پای جای دیگری جز ارشاد در میان است. نه سازمان‌هایی هم‌عرض وزارت ارشاد‌ بلکه سازمان‌های اجرائی بی‌ربط به مقوله فرهنگی و مجموعه ارشاد تصمیم‌‌گیرنده‌اند. تا رویکرد ما به فرهنگ تغییر نکند، اوضاع همین خواهد بود.

فکر می‌کنم در این شرایط این وظیفه عمدتا بر عهده فیلم‌های اجتماعی گذاشته شده تا برخی موضوعات سیاسی را بازتاب دهند.

وقتی از نبود فیلم سیاسی در سینمای ایران حرف می‌زنیم، به این معنی نیست که ما تولید‌کننده‌ها و خالقان آثار عاری از اشکال هستیم. در حوزه اجتماعی بالغ بر 400-500 فیلم ساخته شده است. اگر فکر کنیم شاید فقط 10 تا فیلم خوب در این حوزه اسم ببریم. کارهایی تولید‌ شده که جشنواره‌های دنیا را زیر پا گذاشته اما واقعا فیلم‌های خوبی بوده؟ در همین حوزه اجتماعی فیلم‌سازانی داریم که هم از حاکمیت پول می‌گیرند و هم پز اپوزیسیون را می‌‌دهند. به همین دلیل سینمای اجتماعی ما هم رشد نکرده. حجم فیلم‌هایی که بر ضد قصاص در این کشور ساخته شده را ببینید، سر به فلک می‌زند. در آمریکا که آزادترین سینما را دارد، یک فیلم ضد منافع ملی یا ضد خانواده و ضد پدر پیدا نمی‌کنید‌ اما در کشور ما فیلم علیه خانواده و پدر و علیه تشکیل خانواده ساخته می‌‌شود. وقتی از تغییر رویکرد در حوزه فرهنگ حرف می‌زنیم، فقط به حاکمیت برنمی‌گردد. تولیدکنند‌گان آثار هم باید تغییر رویکرد بدهند. باید یک‌بار با خود بیندیشند که دانش و علم و آگاهی من چه میزان است! بعد به عرصه‌‌ها ورود کنند.

 فکر می‌کنم سینما و تلویزیون مدت‌هاست به این نتیجه رسیده‌اند که می‌توان در تولیدات فرصت بیشتری به چهره کمتر دیده‌شده داد. در «سوران» این اتفاق افتاد. از ابتدا چنین تصمیمی داشتید؟

باید در این مورد از فهم و درک مدیران حوزه هنری تشکر کنم. ابتدا قرار بود سریال با بازیگران چهره ساخته شود. سروش محمد‌زاده (کارگردان) با تعدادی از بازیگران صاحب‌نام تماس گرفت اما نپذیرفتند. دلایل زیادی در‌این‌بین مطرح بود. برخی قرارداد داشتند زمان کاری‌مان هماهنگ نشد، برخی نمی‌خواستند با تلویزیون کار کنند، برخی از اینکه وارد روایتی از مقطع تاریخ انقلاب و کردستان شوند، واهمه داشتند و... بنابراین با بازیگرانی که ابتدا مد نظرمان بود، به نتیجه نرسیدیم. از ابتدا پیشنهادم به حوزه هنری این بود که از بازیگران مطرح و چهره آشنا در سریال استفاده نکنیم؛ چرا‌که بر این باورم در برخی از آثار مثل سوران، بازیگران ناشناخته برای مخاطب، به تصویر فضای مستندگونه کمک بیشتری می‌کند. اما دوستان حوزه ملاحظاتی داشتند که حضور بازیگر نام‌آشنا اتفاق بهتری را برای سریال رقم می‌‌زند. بعد از آنکه تلاش‌های سروش محمدزاده به نتیجه نرسید، در‌نهایت با درک درست و اعتماد مدیران حوزه هنری تصمیم گرفته شد از بازیگران غیر‌چهره استفاده کنیم‌ و خدا را شکر نتیجه بسیار مثبتی گرفتیم و معتقدم مجموعه بازیگرانی که در «سوران» ایفای نقش کردند، خوش درخشیدند. برای انجام یکی از وظایف اصلی تلویزیون که اساسا معرفی بازیگر به جامعه بازیگری کشور است، تلویزیون باید این جسارت را در خود ایجاد کند که در تولیدات تلویزیونی از بازیگران غیر‌چهره استفاده کند. این ابتدایی‌ترین رسالتی است که تلویزیون بر عهده دارد. نه اینکه بازیگران نام‌آشنا و حرفه‌‌ای را حذف کند‌ بلکه باید حداقل در هر سریال چند بازیگر جدید به جامعه بازیگری معرفی کند.

 و فکر می‌کنم بخش‌های زیادی از «سوران» مدیون جلوه‌های بصری است.

مطالبی که درباره سوران در مطبوعات و فضای مجازی نوشته شد و نقاط‌ قوتی که برای سریال ذکر شد به همه مقولات پرداخته شد جز یک بخش، تنها بخشی که خوشبختانه از چشم همه مغفول ماند، جلوه‌های بصری سریال بود. ما بالغ بر 900 پلان VFX در سریال داشتیم که به قدری خوب اجرا شده بود که کسی آن را ندید. بخش عمده‌ای از ادوات نظامی، بخشی از انفجارات، عموم ماشین‌ها،‌ زندان برده سور، فصل فرار و رودخانه و بسیاری از فضاهای سریال هنرنمایی محمد برادران بود که به غنای تصویری سریال افزود و ارمغانی شد برای سینمای ایران.


منبع: روزنامه شرق
نویسنده: بهناز شیربانی