نیکی کریمی به تازگی درباره مهرجویی مصاحبه کرده و نکات مهمی را یادآور شده است.

چارسو پرس: بخشی از صحبت‌های نیکی کریمی درباره زنده‌یاد داریوش مهرجویی  در گفت‌وگو با شماره جدید مجله «اندیشه پویا»: را بخوانید:

“این سال‌ها در زمان‌های مختلف و در مناسبت‌های مختلف چه در منزل ایشان و چه در جشنواره‌های خارجی و نمایش‌های فیلم می‌دیدم‌شان. اتفاقاً زمان زیادی را هم با ایشان سر فیلم «مونا» که قرار بود من و حامد بهداد بازی‌اش کنیم گذراندیم. مونا از پروژه‌هایی بود که خیلی علاقه داشت بسازدش اما نتوانست سرمایه‌گذار برای آن پیدا کند. دورخوانی‌ها و تمرین‌های مونا را در همان ویلای زیبادشت انجام می‌دادیم و خوشحالم که به این بهانه این اواخر زمان کافی و درستی را با هم گذراندیم. مونا داستانی کم‌وبیش سورئال درباره‌ی تولد یک بچه در میانه‌ی‌ این‌همه اتفاقات جهان بود؛ و مواجهه‌ی والدینش درباره‌ی این‌که به دنیا بیاید یا نیاید. قبول کردم در مونا بازی کنم چون مهرجویی توی ذهنم همیشه جزو دو‌ـ‌سه کارگردان مهم کشور بوده.

عباس کیارستمی بارها می‌گفت فیلم پری، فیلم محبوبش است. چرا این‌طور بود؟ چون شبیه این فیلم را در سینمای ایران نداشتیم. فارغ از این‌که سلیقه‌ی من چه باشد و فارغ از این‌که نگاه من به سینمای مهرجویی چقدر دور یا نزدیک باشد و باز هم فارغ از این‌که مهرجویی چقدر توانست آن‌چه را که دغدغه‌اش بود و به آن فکر می‌کرد بسازد یا نه، نگاه و کار مهرجویی منحصربه‌فرد و خاص بود. حتا اگر در کارهای او پراکندگی هم وجود داشته اما منحصربه‌فرد بودن فیلم‌هایش را نمی‌شود کتمان کرد.

چند روز قبل دوباره دایره‌ی مینا را می‌دیدم. فکر کردم چقدر جرئت می‌خواهد در سال‌هایی که سینمای ایران در قبضه‌ی فیلمفارسی بوده کیارستمی گزارش را بسازد و مهرجویی دایره‌ی مینا را. دایره‌ی مینا با آن کاراکترهای اثیری خاصی که سرنوشتی پیچیده داشتند فیلمی‌ست ماندگار.

تأسف می‌خورم که او نتوانست داستان‌هایی را که خیلی دوست‌شان داشت مثل سووشونِ دانشور و کاراگاه یحیی که بر اساس رمانی از رضا جولایی نوشته شده بود، بسازد.

مهرجویی روشنفکری بود که باید اجازه پیدا می‌کرد تا بتواند دغدغه‌هایش را فیلم کند. نمی‌دانم، شاید اشتباه می‌کنم، اما دلم می‌خواهد این‌طور فکر کنم که اگر مهرجویی فراغت‌بال می‌داشت و دغدغه‌ی هیچ چیزی را نداشت، آن وقت قصه‌ی خودش را می‌گفت؛ مثل هامون. و آن وقت ما با یک داستان و روایت شاهکار و دیدنی طرف بودیم؛ قصه‌ی مرد هفتاد یا هشتاد ساله‌ای که چه‌ها بر او گذشته است. من دلم می‌خواست چنین فیلمی از او ببینم.”


منبع: اندیشه پویا