چارسو پرس: «زخم کاری» آشفتگیها و درگیریهای یک خانواده تشنه قدرت برای داشتن دست بالا را دنبال میکند با این حال روند داستان با فصل اول تفاوت فاحشی دارد و آشفتگی روایی، پیرنگ داستانی ضعیف و بازیهای ناهمگون اصلیترین نکاتی است که در سکانس به سکانس اثر تازه مهدویان به چشم میخورد.
در حقیقت نقطه ضعف اصلی فصل اول «زخم کاری» وقتی خودش را نشان داد که مهدویان از منبع اصلی اقتباس پیشی گرفت و سلیقه شخصیاش را بیش از حد وارد بازی کرد.
البته بسیاری از سریالهای نمایشی که ساخت سری دوم و سوم را تجربه میکنند به اعتبار سری اولی که ساخته شدهاند فروش میکنند و کمتر مجموعه نمایشی را در سالهای اخیر دیدهایم که در سری جدید حرف نو داشته باشد و نان سری اول خود را نخورده باشد. اتفاقات در سریال زخم کاری تکراریست و همان اتفاقات سری اول دومینو وار درحال انجام است با این تفاوت که در سری اول جواد عزتی آن اتفاقات و صحنهها را رقم میزد که برای بیننده در چارچوب نمایش و درام تماشایی بود اما در سری دوم همان صحنهها توسط بازیگری تازه کار انجام میشود.
مرتضی امینیتبار بازیگری آیندهدار و موفق خواهد بود و برای رسیدن به این جایگاه و موقعیت تلاش کرده اما توقع بیننده را نمیتواند برآورده کند زیرا مخاطب تمام این صحنههایی را که او در حال بازی کردن است توسط جواد عزتی دیده به عنوان مثال ایستادن در استخر و گریه کردن پشت فرمان و استرس و ترس از دست دادن را توسط جواد عزتی دیدهایم حال همان صحنهها را به شکل تکراری با بازی بازیگری به مراتب کم تجربهتر که در حال تقلید همان حسها از روی دست جواد عزتی است چندان مخاطب را درگیر نمیکند.
کارگردان اما میداند هرآنچه در سری دوم میخواهد بگوید تکراریست و در سری اول گفته پس در سکانسها و صحنههایی مخاطب را به فصل اول و مجدد بازی جواد عزتی رجوع میدهد و اصطلاحا کمی جواد عزتی به داستان تزریق میکند.
اما هرآنچه عدم نمایش پلیس در سری اول این مجموعه آن را در فضای اکشن و رئال قرار میداد تا شخصیتها نیز راحت بتوانند عکسالعمل انجام دهند و فضای هلدینگهای اقتصادی بهتر نمایش داده شود در سری دوم عدم نمایش پلیس و اینکه هیچ کدام از شخصیتها با پلیس همکاری ندارند فضای قصه را کمکم به کمدی نزدیک میکند یعنی برای پلیس هیچکدام از هجده قتلی که در این دو سری از زخم کاری اتفاق افتاده جای سوال و قابل تحقیق نبوده شاید اگر حداقل در یک سکانس رابطهای از دستمالچی (سید جواد هاشمی) با یک مامور نمایش داده میشد بیننده باور میکرد که در قسمت آخر یک پلیس یک مامور آگاهی و کارآگاه وارد قصه شود و یک روز دست به تمام شخصیتها بزند و به مخاطب یادآوری کند که این هلدینگها زیرنظر قانون نیز هستند.
یکی از ویژگیهای سری اول این سریال نمایش گذشته شخصیتها بود از قصه علاقهمندی مالک و منصوره و عدم موفقیت مالک در رسیدن به منصوره که موجب نفرت مالک از حاج عمو (سیاوش طهمورث) شده بود تا بچگی مالک که با پدرش مشغول کشاورزی بود و صحنههایی که زیرکی سمیرا در کودکی را نشان میداد اما در سری دوم هیچ گذشتهای از هیچ شخصیتی نقل نمیشود. مخاطبان از همان قسمت اول متوجه میشوند که شخصیت مالک (جواد عزتی) در اتفاقی جان اسنو وار زنده است و احتمالا قرار است برای انتقام از هر کسی که در مرگ ساختگیاش دست داشته، بازگردد اما با این حال این چرخش در دل داستانی که ادعای رئال بودن دارد به اندازهای غیرمنطقی و خام است که به هیچ روشی هضم نمیشود و به نظر میرسد مهدویان در این مورد خاص گوشه چشمی به آثاری مثل «بازی تاج و تخت» و زنده شدن ناگهانی جان اسنو داشته، با این حال در آن مورد خاص پای سحر و جادو در میان بود که با توجه به فضای کلی داستان جرج آر. آر. مارتین کاملا منطقی بود اما در عوض این جا مالکی را داریم که دهها زخم کاری بر پیکر دارد و از صبح تا شب در تابوتی زیر خروارها خاک دفن شده و در نهایت هم خودش لوکیشنش را برای دستمالچی (سید جواد هاشمی) میفرستد و به شکل کاملا معجزهآسایی نجات پیدا میکند. در هر صورت زنده ماندن مالک هرچقدر هم غیرمنطقی و محیرالعقول باشد تنها برگ برنده مهدویان برای ادامه داستان است اما در نهایت ناباوری حتی با این برگ برنده هم خوب بازی نمیکند و بعد از گذشت چند قسمت حضور جواد عزتی به چند سکانس خلاصه شده که در آنها هم هیچ خبری از زیرکی و اقتدار مالک نیست و در عوض با شمایل فروپاشیده مردی از گور بازگشته طرفیم که گویا به جز درست کردن لگو و گریه کردن کار دیگری را از پیش نمیبرد.
در دوران غیبت مالک حداقل انتظار میرفت شخصیت کاریزماتیک دیگری به مخاطبان معرفی شود که بخشی از بار داستان آشفته مهدویان را به دوش بکشد اما در عوض همان کاراکترهای تکراری فصل گذشته را داریم و شخصیتهای تازهای هم که به داستان اضافه شدند فاقد کاریزمای کافی برای پیشبرد قصه خونبار ریزآبادیها هستند. در سمت دیگر مهران غفوریان را داریم که در «قورباغه» هومن سیدی نشان داد که پتانسیل کافی برای ایفای نقشهای جدی را دارد اما شفاعتِ زخم کاری شمایل کاریکاتور گونهای از سرسپردهای است که مخوفترین و کثیفترین دستورات اربابش را به سرانجام میرساند. وضعیت الناز ملک در نقش سیما و نگار نیکدل در نقش شیدا هم که مشخص است و کپی دم دستی از سمیرا و مائده فصل اول هستند.
سمیرا که اینبار هم همان فم فتال افراطی قبلی است و گویی اتفاقات شومی مثل مرگ همسر و فرزندش ذرهای هم رویش تاثیر نگذاشته و استبداد بیمارگونهاش حتی بیش از پیش شده؛ ویژگیای که یکی از نقاط قوت فصل اول بود اما حالا به اندازهای قابل پیشبینی شده که عملا روی اعصاب مخاطب راه میرود و در بسیاری از سکانسها انتظار کتککاریهای سمیرا را داریم.
«زخم کاری: بازگشت» بر تکرار دم دستی ایدههای فصل اول متکی است و حتی شخصیتهای تازه هم کپی ناشیانهای از همانهایی هستند که پیشتر در سری اول هم دیده بودیم.
در نهایت «زخم کاری: بازگشت» به قول طلوعی یک «هیچِ هیچِ هیچ» بزرگ است و ثابت کرده جلو زدن از منبع اقتباس نتیجه خوبی ندارد، فرقی نمیکند با فصل هشتم «بازی تاج و تخت» طرف باشیم یا تازهترین اثر محمد حسین مهدویان! درواقع کارگردان نمیداند کدام شخصیتها را باید مقابل هم قرار دهد و کدام شخصیتها را کنار یکدیگر بگذارد معلوم نیست رقیبِ مسعود طلوعی؛ مالک مالکیست یا پانتا بایندر یا پسر فرنهاد که پدرش را منفجر کرد یا سمیرا یا سیما؟
اصلا فارغ از دنیای واقعی که هیچ کداممان نمیتوانیم طرفدار هیچکدام از این شخصیتها باشیم زیرا برای رسیدن به قدرت یکدیگر را در بدترین شکل ممکن به قتل میرسانند اما در چارچوب درام و نمایش مخاطب باید طرفدار چه کسی باشد و دنبال پیروزی کدام بدمن باشد؟
///.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: مسعود نصیری