چارسو پرس: «ژوستین تریه» فرانسوی در حرکتی رو به جلو از درامهای کمدی پیشینش فاصله میگیرد و خود را در مسیر ژانر درام حقوقی- دادگاهی و درامی - خانوادگی قرار میدهد.
طرح داستانی را با همسرش «آرتور هراری» مینویسد و تقریبا با همان تیم فیلمسازی آثار پیشینش را به بار مینشاند.
تفاوت در تغییر ژانر، «تریه» را در راهی متفاوت قرار میدهد تا رویکردی نو برایش به ارمغان آورد. رویکردی که او را به مرز پختگی رسانده و در سطح کارگردانی جهانی مطرح خواهد کرد.
انتخاب هوشمندانه «زاندرا هولر» بازیگر آلمانی که پیشتر او را با فیلم کمدی موفق «تونی اردمان2016» به یاد میآوریم، فیلم «آناتومی یک سقوط» را به ماده و بافت و اتمسفر احساسی قابل قبول از جنس صراحت لهجه، رُکگویی، استقلال و متانت یک زن نزدیک میکند؛ اگرچه فیلمساز و بازیگر نامبرده هر دو در تجربه فیلم «پیشگو2019»، چهار سال پیش از آن در ژانری متفاوت باهم آشنا شدهاند و «ژوستین تریه» قدرت بازیگری او را از نزدیک تجربه کرده است.
در این مجال واژه «آناتومی» را -به سبب آشنایی عیان و تا پایان نقد- جایگزین واژه «تشریح» کردهام.
فیلم با فلاشبکهای متعدد که از مستندات دادگاه نشأت میگیرد مخاطب را در راستای زندگی مشترک زوجی به نامهای «ساندرا» و «ساموئل» قرار میدهد. زوجی که با ملیتهای آلمانی و فرانسوی در کنار هم قرار گرفتهاند و زبان مشترک انگلیسی را مبنای تفاهم یکدیگر قرار دادهاند. آسیب روحی مرد روایت که به عبارتی فرد مقتول ماجرا نیز هست، هسته سنگین بسیاری از مشکلات زناشویی آنان را رقم میزند. پدری که بر اثر بیمبالاتی خود موجبات تصادفی هولناک را برای فرزندش رقم زده است، پسری که بر اثر این تصادف بیناییاش را از دست داده است و پدر سالها است که خود را در زندان وجدانش تنها و افسرده میبیند. رفتهرفته مرد تواناییهای فردی و ارادی خود را از دست میدهد و خود را به حاشیه میراند. زندگی حاشیهنشینی در شهر زادگاهش پاسخگوی نیاز زن مدرن روایت نیست و کشمکشها پس از حادثه تصادف به مرور زیاد میشوند. مرد تحلیل میرود و زن نیز به سمت و سویی موافق برای تامین نیازهایش پیش میرود. مرد چون محفظهای فلزی هر آنچه را که میبیند در خود میریزد و در حوالی زمان حال قصه شروع به فروپاشی روانی میکند.
فیلمنامه با فرم پازلی به شکل منطقی در مسیر پیرنگ اصلی «کشف» حقیقت به پیش میرود اما در پایان با توجه به گم شدن تعمدی برخی پازلها به پایانی باز گره میخورد. تعمدی که به سبب گنگ بودن و رازداری شخصیت پیچیده «ساندرا» در هالهای از ابهام باقی میماند. تنها شاهدان روایت فرزند نوجوان و نابینای آنان به نام «دنیل» و سگش هستند که صحنه جرم را پیشتر ترک کردهاند و با تناقضاتی که پسر نوجوان در شهادتش در صحن دادگاه به وجود میآورد قاضی را به تکلف دستوری و تمدید زمان قضاوتش وادار میکند.
فیلمنامه مشترک و مهندسی شده «تریه» و «هراری» به ظاهر تمامی متریال و سازوکار حلناشدنی را در خود دارد از جمله محل وقوع قتل یا حادثهای که بیرون از شهر و در روستایی واقع شده که حتی ساختمانش هم در همان روستا به نوعی دور از سکنه و مرکزیت روستا قرار گرفته است، دوربینهای نظارتی در ساختمان و اطرافش وجود ندارند و از همه مهمتر اندک شاهدانش یک حیوان و یک نوجوان نابینا هستند که آنها نیز در زمان وقوع قتل مشکوک بیرون از محل حادثه یا به عبارتی محل جرم بودهاند. با این وصف تیم تحقیقات و تجسس قتل به شکلی موشکافانه و با ادوات مدرن و بهرهگیری از تکنولوژی مدارکی دال بر مجرم بودن تنها متهم پرونده (ساندرا) ارایه میدهند اما قاضی بیش از حد و برخلاف نظرات قاطع دادستان که بخشی از آن را نیز از خلق آثار ادبی رمانهای «ساندرا» وام میگیرد توجهش را به تنها شاهد ماجرا، پسرک نابینای روایت معطوف میکند. شخصیت «دنیل» در طول جلسات دادرسی به تحول شخصیتی میرسد و وقتی در جریان مدارک و مستندات کشفشده از پدر و مادرش قرار میگیرد به سبب مکانیزم دفاعی در برابر اضطراب حاصل به سیستم واکنش وارونه روی میآورد تا با شهادتی نسبتا محکم این باور را در قاضی دادگاه به وجود آورد که پدرش به مرگی خودخواسته تن داده است، تلاشهای دادستان بیثمر باقی میماند و وکلای «ساندرا» با کمترین استراتژی و دفاع ممکن پیروز رقابت میشوند تا حکم تبرئه را برای «ساندرا» که متهم به قتل همسرش است به ارمغان آورند.
اگرچه فیلمساز در ابتدا با شروعی توفانی شخصیت «ساندرا» را فمینیستی، بیپروا و خیانتکار نشان میدهد و تلاش میکند تا با ارایه اسناد پیدرپی از او یک هیولای سرکش و بیاحساس بسازد اما به مرور و از نقطه میانی فیلم تا انتهایش، فیلمساز رویه محافظهکارانهای را برای شخصیت اولش مصلحتاندیشی میکند تا بتواند پازلهای پایانی و حلگر را در جنگلی از ظن و گمان به محاق برده و مخاطب را در یک دو راهی احساسی و عقلانی معلق نگه دارد. اتفاقی که در فیلم «آناتومی یک قتل1959» به کارگردانی «اُتو پرمینگِر» که بیش از شش دهه از عمر آن میگذرد روندی معکوس دارد.
«آناتومی یک قتل» به تحقیق، آرای بهترین فیلمنامه ژانر درام حقوقی- دادگاهی جهان را تا به حال دراختیار دارد و الگوی کلاسیک حقوقی را پیش رفته است که انتظار عقلانی و منطقی نیز از همان میرود. در فیلم یادشده با حذف صحنه جنایت (جنایتی منجر به قتل در باب موضعیت تجاوز) مسیر روانکاوی شخصیت «فردریک منیون» از زوایای مختلف مورد بررسی قرار میگیرد و دستیار و منشی وکیل متهم نقشی اساسی در کارکرد وکیل مدافع در طول محاکمه را به عهده میگیرند. از طرفی نیز شخصیت وکیل مدافع به نام «پاول بیگلر» با هوش و ذکاوت بالا به مبارزه با دادستان و مشاورش میپردازد. استراتژی «بیگلر» براساس حملات ترکیبی دادستان و مشاورش چند بار با ظرافت تغییر میکند و درنهایت شاهد مهم و دومی که از قضا دختر مقتول است برگ برنده «بیگلر» را رقم میزند. مسیر مبارزه نفسگیر «بیگلر» در نقش وکیل مدافع در برابر دادستان و مشاورش «کلاود دنسر» که با بازی «جورج سی.اسکات» افسانهای همراه است علاوه بر مکاشفات لحظهبهلحظه در طول دادگاه براساس مدارک به دست آمده و استفاده از شهود حاضر اتمسفر قدرتمندی را به بار میآورد که پازلهای فیلمنامه یک به یک سر جای خود مینشیند و در پایان مخاطب حقایق برایش آشکار میشود، روندی که در فیلم «آناتومی یک سقوط» کمتر شاهدش هستیم، مسیر مبارزه نفسگیری بین وکیل مدافع و دستیارش در برابر دادستان به دفاعیات جانانهای ازسوی وکیل مدافع منجر نمیشود تا جاییکه وکیل «ساندرا» در شب مهمانی در رستوران به طنز این بُرد حقوقی را به یک شوخی تشبیه میکند.
در «آناتومی یک قتل» برخلاف فیلم «آناتومی یک سقوط» قاتل مشخص است و مسیر روانشناختی و تحلیل وضعیتهای شخصیت اصلی محل مناقشه در مرکزیت فیلم است که با کمک شهود به سازوکار نهایی میرسد. در فیلم «آناتومی یک سقوط» مخاطب به همراه قاضی و نظارت هیات منصفه به دنبال اثبات گناه و جرم برای قاتلی هستند که در مظان اتهام قرار گرفته و از سویی احتمال «حادثه بودن» کشته شدن «ساموئل» مورد نقد و بررسی قرار میگیرد، در این مسیر، آزادی یک زن و عدم تلاشهای او برای نجات زندگی مشترکش با ذرهبین فیلمساز به تصویر کشیده میشود تا تبعات زندگی متاهلی در مقاطع بحرانساز مورد ارزیابی قرار بگیرد؛ لذا با بررسی تطبیقی صورتگرفته میتوان سوژه فیلم فرانسوی را به ظاهر محاط شده در پوسته ژانر درام دادگاهی قرارش داد و آن را بهانهای برای کنکاش زندگی زناشویی زوجی روشنفکر دانست تا آنها نیز در بزنگاههای زندگی به تصمیماتی دست بزنند که در شرایط عادی دور از ذهن مینماید. بهطور مثال ضبط کردن صدای «ساندرا» توسط همسرش «ساموئل» بدون اطلاع به او یا خیانتهای متعدد «ساندرا» به «ساموئل» در زندگی مشترکشان یا سرقت ادبی «ساندرا» از شوهرش به سبب عدم توانایی همسرش در ارایه رُمانش در مقاطع روحی اسفبار وی میتوان فیلم «ژوستین تریه» را در این هماورد تطبیقی، بیشتر درامی خانوادگی برشمرد که درام دادگاهی را بهانهای برای خروج از بنبست قرار داده است.
جایگاه «شاهد» در دو فیلم نامبرده به شکلی خاص و نامتعارف در تغییر است. در «آناتومی یک سقوط» با تک شاهد نوجوانی نابینا طرف هستیم که به تزلزل شخصیت و عدم ثبات براساس الگوی والد «پدر» دچار است و براساس تحول شخصیت در نیمه دوم فیلم تصمیم میگیرد تا الگوی زندگیاش را از «پدر» به والد «مادر» تغییر بدهد؛ در نقطه مقابل و در فیلم «آناتومی یک قتل» جایگاه شاهد از یک الگوی ثابت پیروی میکند و تغییر در کتمانسازی اولیه دخترِ مقتول که در آخر و با شهادتش به نفع قاتلِ پدرش تمام میشود روند حدسپذیری مخاطب را محتملتر نشان میدهد. در مجموع میتوان اینطور نتیجه گرفت که پس از گذشت نزدیک به هفت دهه از طول عمر سینمای کلاسیک آن دوران در حوزه ژانر درام حقوقی به سینمای پساپستمدرنی رسیدهایم که تصمیمات قاضی از شدت و حدت کمتری برخوردار است و شاید وجوه مشترک «زن بودن» در «قاضی دادگاه» و «متهم» و «فیلمساز» را بتوان به یک تعامل محافظهکارانه منجر به مصلحتاندیشی برای رقم زدن پایانی باز مبتنی بر حقیقتی مخدوش استوار دانست.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: رضا بهکام