چارسو پرس:فیلم «نپتون» حکایتگر زوج جوان امروزی لجبازی است که یک فرزند دارند و روز به روز از خودشان و عشقشان و فرزندشان دورتر می شوند، درست مثل نپتون که دورترین سیاره به خورشید در کهکشان راه شیری است.
اما متاسفانه فیلم هم همینقدر سطحی و قابل پیش بینی و ساده انگارانه است، به عوض اینکه مشکلات به وجود آمده این زوج برای بیننده قابل فهم باشد به چند دیالوگ تکراری از سوی افسانه بسنده شده که وقتی او رشد می کرد من داشتم کهنه بچه عوض می کردم و بخاطر عدم پرداخت درست از سوی نویسنده، بیننده درک نمی کند که چطور مادری می تواند فرزندش را رها کند و تلفن مادر سارا، زن همسایه که فرزند آنها را نگهداری می کند جواب ندهد و در یک سکانس درخشان!! آخر شب وارد خانه شود و حتی نفهمد که فرزندش خانه نیست.
احتمالا طبق گفته مرجان بابک و افسانه عاشق شده اند و ازدواج کرده اند و افسانه نقاش بوده که الان سالن زیبایی دارد و بابک مهندس معماری که بساز بفروش شده و در این میان قواعد حرفه ای و انسانی را زیر پا می گذارد.
فیلم پر است از خرده داستان های بی ربط و پرداخت نشده که در صورت حذف هیچ اتفاقی برای فیلم نمی افتد: سارای نوجوان که عاشق بابک است و افسانه را به شکل رقیب عشقی می بیند، همکار بابک که یک مهندس متعهد است و وقتی ناملایمات را می بیند تصمیم می گیرد مهاجرت کند، پدربزرگی که به تنهایی دخترش را بزرگ کرده و البته که معلوم نیست کیست و چکاره است، ناهید نقاش هنرمندی که زندگی اش را فدای هنرش کرده، زن افغانی که همسرش را از دست داده و لیلا دختری در آرایشگاه که به هر قیمتی دنبال جلب توجه است.
جوان تعمیرکاری که کار دو روزه را در یک هفته تمام کرده و اصلا هم معلوم نیست هرکدام از این اشخاص چه اثری در پیشبرد داستان دارند: به جای سارا اگر یک زن خانه دار عهده دار نگهداری کیان شود ماجرا جور دیگری رقم می خورد؟ حذف ناهید و لیلا و مرجان و کل سکانس هایی که در سالن زیبایی می گذرد، اثری در پیشبرد داستان دارد؟
از همه اینها جالب تر نقطه عطف داستان است که به مرگ کارگر جوان آزاد می پردازد. بد نبود نویسنده محترم به یکی از کارگاه های ساختمانی قبل از نوشتن سری می زد! کارگری در بخشی از ساختمان سقوط کرده و آسیب دیده و دو روز است هیچ کس او را پیدا نکرده، از این ماجرا شاید بتوان در یک فیلم کمدی استفاده کرد اما در یک درام خانوادگی قطعا حوادث و ماجراهای پرداخت شده و قابل باور نیازمند پیشبرد داستان است.
سکانس پایانی هم که در نوع خود شاهکار است: مرد به خانه می رود و پایش را خرده شیشه عطر شکسته خالی زخم می کند و زمین گیر می شود، احتمالا به نشانه اینکه او زمین گیر این خانه است و زن هم به اتاق تاریک خود فرو می رود و نوه و پدربزرگ هم روی سیاره نپتون در انتظار گرما گرفتن از خورشید که احتمالا کنایه از کانون گرم خانواده است نشسته اند!
دوستان سازنده گویا فراموش کرده اند که قرار است فیلم بسازند و قرار نیست با چند گوشه و کنایه و ایهام و اشاره داستان را پیش ببرند. درباره بازی بازیگران هم بهتر است هیچ نگوییم چون هیچ از هنر بازیگری خبری نیست.
بعد از تماشای فیلم «نپتون» واقعا این سوال پیش می آید که این فیلم واجد کدام ویژگی بوده که در مسابقه سینمای ایران پذیرفته شده؟ نه رگه هایی از استعداد در اولین ساخته کارگردان به چشم می خورد، نه نتیجه کار حداقل یک فیلم معمولی است. فیلمی ضعیف در فیلمنامه و کارگردانی که ارزش حتی یکبار دیدن هم ندارد.
منبع: ایرنا
نویسنده: لاله محمودی