شانزدهمین قسمت از مجله تصویری «قاف» در روز سه‌شنبه 30 بهمن‌ماه در فضای مجازی منتشر شد.

چارسو پرس: شانزدهمین قسمت از مجله تصویری «قاف» در روز سه‌شنبه 30 بهمن‌ماه در فضای مجازی منتشر شد. اکبر نبوی اجرا و سردبیری این برنامه را برعهده داشت و احمد مرادپور کارگردان سینما و از اعضای هیات انتخاب جشنواره چهل‌و‌دوم فیلم فجر میهمان این قسمت از مجله تصویری قاف بود. متن این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید.

با میهمان عزیزی همراه و روبه‌رو هستیم که اگرچه کم کار کرده‌اند اما کارهای کم‌شان هم ارزشمند است. جناب احمد مرادپور که در جشنواره چهل‌ودوم یکی از اعضای هیات انتخاب فیلم فجر بودند. این را هم تاکید کنم که ایشان به‌عنوان یکی از هنرمندان حاضر در کمیته انتخاب دعوت شده‌اند نه به‌عنوان سخنگو، چون خودشان هم این ادعا را ندارند و من هم به‌‌عنوان سخنگو ایشان را دعوت نکرده‌ام. اینجا به‌عنوان عضو هنرمند کمیته انتخاب دیدگاه‌هایشان را مطرح می‌کنند.
بله، همان‌طور که گفتید اگر نکته‌ای در ارتباط با هیات انتخاب جشنواره فجر 42 در اینجا می‌گویم، نظرات شخصی من است و بار حقوقی برای جشنواره ندارد و اساسا در آن موضعی نیستم که بخواهم صحبت کنم.

به‌عنوان کسی که عضو کمیته انتخاب بوده، منطقا گپ‌وگفت‌های اولیه داشتید تا ملاک‌ها و شاخص‌هایی را در نظر بگیرید و مبتنی‌بر آنها فیلم‌ها را تماشا و بعد برای بخش مسابقه اصلی جشنواره که سودای سیمرغ است، انتخاب کنید. چه ملاک‌ها و معیارهایی مورد اتفاق جمعی شما برای انتخاب فیلم بود؟
جشنواره فجر از آنجایی که کارنامه یک‌ساله فعالیت سینمایی ایران است و در دهه فجر اتفاق می‌افتد، چند نکته دارد؛ برخی از آیین‌نامه‌ها مربوط می‌شود به بعد محتوایی و فرهنگی فیلم‌ها و یک بخش هم برمی‌گردد به بخش ساختاری و تکنیکی فیلم‌ها که طبیعی است بسیاری از فیلم‌هایی که مورد ارزیابی قرار می‌گیرند، حداقل به جهت تکنیکی شانس رقابت داشته باشند و به جهت محتوایی هم ارزشمند باشند. این دو کنار هم معمولا پرگفت‌وگوترین معیار برای انتخاب آثاری بود که قرار است در مسابقه شرکت کنند. به فراخور فیلم‌هایی که نمایش داده می‌شوند و موضوعاتی که تعریف می‌کنند، راجع‌به‌شان چه به لحاظ محتوایی و چه به لحاظ تکنیکی بحث و گفت‌وگو می‌شد.

شما چگونه کارها را دیدید؟ حدود 70 فیلم بود.
بله، حدود 70 فیلم را مورد بازبینی قرار دادیم و برای ما نمایش دادند و دیدیم و از بین اینها باید تعدادی یعنی حدود 18 فیلم انتخاب می‌شد تا در بخش مسابقه وارد شود. 4 تا هم از بخش فیلم‌اولی‌ها باید وارد می‌شد که جمعا به 22 فیلم می‌رسید.

مجتبی امینی، دبیر جشنواره فجر جایی گفته بود که اعضای کمیته انتخاب ناچار بودند برای اینکه جدول پر شود، برخی از فیلم‌ها را انتخاب کنند. واقعا این‌طور بود؟
نمی‌دانم شدت و غلظتی که بود، چطور بود. فکر می‌کنم در انتخاب بعضی از فیلم‌ها دچار کسری بودیم و ناگزیر شدیم برخی از فیلم‌ها را با اغماض وارد کنیم. اگرچه ممکن بود فیلمی به جهت محتوایی یا روایت‌ خیلی جنبه مثبت جدی نداشت اما برخی عوامل آن فیلم‌ کارشان خوب بود و شانس شرکت در رقابت و داوری را داشتند؛ از این منظر برخی از فیلم‌های این‌طوری به مسابقه و انتخاب نهایی راه پیدا کردند.

اگر تعداد فیلم‌های مناسب قابل توجه بودند، این فیلم‌ها به بخش سودای سیمرغ نمی‌آمدند؟
بله، چون در قضاوت اولیه فیلم‌هایی را که کاملا شاخص بودند و معلوم بود به جهت محتوا و ساختار دارای ارزش‌های قابل اعتنایی هستند، ابتدا وارد لیست می‌شدند و کسری‌ها از فیلم‌های دیگری بود که امتیازاتی داشتند و بعد اضافه ‌شدند. اگر در انتخاب اولیه دست ما پرتر بود، کمتر ناگزیر می‌شدیم که از ذخیره‌ها انتخاب ‌کنیم و وارد جرگه مسابقه شوند. این مزیت وجود داشت، حتی در فیلم‌اولی‌ها قرار بود که 4 فیلم انتخاب شود اما چون دست‌مان نسبتا پر بود، درخواست کردیم که یکی از فیلم‌اولی‌ها به بخش سودای سیمرغ برود که آن 4 تا به 5 تا تبدیل شود که از فیلم‌اولی‌ها حقی ضایع نشود و ناگزیر نباشیم فیلم‌های ضعیف را وارد جشنواره بکنیم. تعداد 22 فیلم هم خودش معضلی است.
این پیشنهاد شما بود که الا و لابد باید 22 فیلم جدول را پر کنید یا اصرار و پافشاری بر مبنای مقررات و آیین‌نامه جشنواره بود.
ظاهرا براساس مقرراتی که داشتند و برنامه‌ریزی اکران فیلم‌ها، ناگزیر بودند روی 22 فیلم بسته شود. سر این هم صحبت شد که اگر واقعا فیلمی شایسته حضور در آن بخش نیست، برای چه باید وارد بشود و خود اعتبار جشنواره هم یک جوری زیر سوال می‌رود؛ جشنواره‌ای که تعداد فیلم‌های خوبش کم باشد، اعتبارش هم بالطبع کاهش پیدا می‌کند. راجع به اینها خیلی صحبت شد.

به همان نسبت، حضور فیلم ضعیف در بخش مسابقه هم به اعتبار جشنواره لطمه می‌زند، ‌یعنی ما جشنواره را فدای جدول نمایش فیلم‌ها در سینماها در ایام جشنواره فیلم فجر کردیم؟
من نمی‌توانم این را به صراحت بگویم، چون درباره این صحبت شد و معذوریت‌ها و برنامه‌ریزی‌هایی داشتند و ممکن بود بلیت‌هایی برای مردم فروخته شده باشد و ممکن است از آن طریق حقوقی از طرف مصرف‌کننده‌ها و تماشاگران تضییع شود. الزامات فراوانی داشتند.

کی فراخوان را شروع کردید؟
دقیقا خاطرم نیست.

ماه آذر شروع کردید؟
فکر می‌کنم اواخر آذر و اوایل دی بود.
و کی تمام شد؟
نزدیک به 17، 18 روز ما این فیلم‌ها را دیدیم.

یعنی 20 دی.
حدودا بله؛ البته تاریخش را دقیقا یادم نیست، چون در آن شرایط خیلی به تاریخ اهمیت نمی‌دادم.
چطور دیدید فیلم‌های جشنواره را؟ دیگر اینجا نه صرفا به‌عنوان عضو کمیته انتخاب بگویید؛ بلکه به‌عنوان احمد مرادپور کارگردان، می‌خواهم نظرت را بپرسم. سطح فیلم‌ها در جشنواره چهل‌ودوم با توجه به مسیر آمده سینمای ایران طی این 4 دهه چگونه بود؟
متاسفانه با پنجره‌ای که برای من گشوده شد، چشم‌اندازی که پیش رویمان قرار داشت، اصلا خوشایند نبود و باید قطعا فکری برایش کرد. تصور من این است که ما هرچه از روزهای اول انقلاب یعنی دهه 60 و 70 داریم دور می‌شویم، چه به لحاظ کمی و چه کیفی و بیشتر کیفی، به‌شدت داریم از فیلم‌های مطلوب دور می‌شویم و فیلم‌های به‌یادماندنی متاسفانه کم ساخته می‌شوند. اگر شما به خاطرتان رجوع کرده یا در آرشیو جست‌وجو کنید، بهترین فیلم‌های سینمای ایران در دهه 60 و 70 ساخته شدند و تعداد فیلم‌های خوب هم زیاد است.

بهتر است این‌طور بگوییم که در آن دو دهه فیلم‌های خوب زیاد داریم و از کمیت اینها دارد کم می‌شود. کیفیت در کدام‌یک از بخش‌ها بیشتر خودش را نشان می‌داد؟ در حوزه‌های تکنیکی یا آرتیستیک؟
متاسفانه هر دو. اتفاقا راجع به این مساله در هیات انتخاب وقتی فرصتی برای گپ‌وگفت پیش می‌آمد، صحبت می‌کردیم. تقریبا همه اذعان داشتند که لحظات خوب و به‌یادماندنی و سینمایی در فیلم‌ها خیلی کم است و تقریبا با آنها روبه‌رو نمی‌شویم و این برای سینمای ما یک‌جور آفت است. سینما از جنس تخیل و اندیشه است. اما نه تخیل مناسب، سرگرم‌کننده و جالبی می‌بینیم و نه به لحاظ اندیشه احساس می‌کنید فیلم‌ها حرف‌هایی جدی برای گفتن دارند. در مورد موضوع و محتوا تلفیق مناسبی در قالب سینمایی برای روایت صورت نمی‌گیرد. گاهی موضوع خوب است اما روایت دست‌وپاشکسته، ناقص و غیرمنسجم است. این اتفاق را در فیلم‌ها خیلی می‌دیدیم. متاسفانه از این منظر در هر دو بخش مساله داریم. در دهه 60 و 70 اگر خودمان را با سینمای دنیا مقایسه می‌کردیم، تصورمان بر این بود که حدودا از سینمای روز دنیا 10 سال عقب هستیم. امروز این فاصله خیلی بیشتر شده. چه به لحاظ فنی و تکنیکی و تجهیزات و چه به لحاظ موضوعات و شیوه‌های روایت به‌شدت عقب افتاده‌ایم، به شکلی که اصلا قابل مقایسه نیستیم و بهتر است خودمان را وارد این مقایسه نکنیم.

از دید شما یعنی اینقدر تلخ است؟
بله، به نظر من تلخ است.
فکر می‌کنید چه اتفاقاتی باعث شده که به این نقطه برسیم؟ چون برخی در حوزه روایت معتقدند که شاید این جریان دل‌خوش‌کردن به خرده‌پی‌رنگ در سینمای ایران که چند سالی است باب شده و کمیت این نوع فیلم‌ها زیاد شده، دارد به روایتگری منسجم پیوسته در یک اثر سینمایی لطمه می‌زند، اما بعضی علل دیگری را برای این وضعیت برمی‌شمرند.
اگر بخواهیم عوامل را بشماریم، به نظر من عناصر زیادی هستند که در این تغییر رویکرد یا تغییر آهنگ پیشرفت موثر هستند. شاید نسبت‌های تاثیرگذاری‌شان کم و زیاد باشد اما به‌هرحال این هست که اساسا تمایل به پرداخت‌های مینیمالیستی و خرده‌پی‌رنگ‌ها خیلی زیاد شده که کمی آوانگاردتر جلوه کند. فریبانه است، خیلی‌ها شیفته شده و فریب این روش را می‌خورند، درحالی‌که تمام فیلم‌هایی که براساس این خرده‌پی‌رنگ‌ها ساخته می‌شوند، حاصل تجربیات گذشتگان است و از آن عبور می‌کنند. چون آن قالب‌های گذشته قادر نیست موضوعات یا مضمون‌هایی که قرار است با خرده‌پی‌رنگ‌ها مطرح شوند را درست روایت کنند، عده‌ای به سمت آن جنس فیلمسازی می‌روند. این گذرکردن از قالب‌های کلاسیک روایت، کاملا آگاهانه اتفاق می‌افتد و با تسلط از اینها عبور می‌کنند. آن بخش را هم به درستی انجام می‌دهند؛ البته که تعداد این فیلم‌هایی که خوب اتفاق افتاده و از این قالب‌ها خوب استفاده کرده باشند، به نسبت قالب‌های روایی کلاسیک خیلی کم است، ولی تصورم این است که برای فیلمسازان ما، این جنس فیلمسازی، خیلی شیک جلوه می‌کند و پیشرفته و مدرن به نظر می‌رسد. خب جوان‌ها یا فیلمسازانی که حتی تجربه زیادی دارند، اشتیاق پیدا می‌کنند که تجربه‌ای در این زمینه داشته باشند. اما حاصل کار به نظر من خوشایند نیست.

عوامل دیگر به نظر شما چه عواملی هستند؟
نکات زیادی هست. تغییر زیبایی‌شناسی آدم‌ها و تغییر سلیقه آدم‌ها نسبت به موضوعات هنری در این عرصه، چگونگی روایت، شیوه تربیت جوان‌هایی که قرار است وارد رشته‌های فیلمسازی شوند، سیاست‌های کوتاه‌مدت یا میان‌مدت فرهنگی کشور و اساسا سیاست‌های کلان فرهنگی کشور. متاسفانه در زمینه فرهنگ به‌شدت دچار کم‌کاری هستیم و با فرهنگ به جای توجه، با تقریبا بی‌اعتنایی محض روبه‌رو می‌شویم. اگر هم جایی وارد گفت‌وگو یا عرصه عمل می‌شود، بیشتر از لابه‌لای گرد و خاک و دود سیاست به آن نگاه می‌شود. این بزرگ‌ترین آسیب را به بخش فرهنگ می‌زند به‌ویژه سینما که رسانه‌ای روایتگر و جذاب است و تاثیرات عمیق عاطفی روی تماشاگران می‌گذارد. متاسفانه در این زمینه ما فاقد سیاست‌های کلان فرهنگی درست هستیم. برنامه توسعه فرهنگی‌مان کاملا مثل بقیه برنامه‌ها درست اجرا نمی‌شود و اگر هم روی کاغذ می‌آید، به مرحله عمل نمی‌رسد. دلایل زیادی هم دارد؛ اولا بودجه تقریبا ندارد. بودجه سازمان سینمایی به نظر من به‌شدت توهین‌آمیز و فقیرانه است و در شأن جمهوری اسلامی نیست. بودجه‌هایی که برای تربیت جوان‌ها استفاده می‌شود، اصلا قابل اعتنا نیست، درحالی‌که شما بهتر می‌دانید امروز فرهنگ و توسعه فرهنگی بخش مهمی از ابزار قدرت است و جزء قدرت‌های نرمی است که به‌راحتی دارد اتفاق می‌افتد. همه دارند روی آن سرمایه‌گذاری و کار می‌کنند و بخشی از نیات فرهنگی‌شان را چه به لحاظ تعمیق‌بخشیدن و ارتقادادن فرهنگ یا حتی تغییر ذائقه فرهنگی و تهی‌کردن ملت‌ها از فرهنگ غنی خودشان و تزریق فرهنگ غربی با استفاده از رسانه‌های دیداری و شنیداری مثل تلویزیون و سینما عملی می‌کنند. جنبه‌های دیگر هنر هم هست که به آنها هم بی‌اعتنا نیستند اما مهم‌ترینش اینهاست که در این زمینه به‌شدت کار می‌کنند و موفق هم هستند. جمهوری اسلامی اگر بخواهد در منطقه همچنان جزء کشورهایی باشد که حرف اول را می‌زند باید در سرمایه‌گذاری در فرهنگ، سینما و تلویزیون تجدیدنظر کند.

در کمیته انتخاب با توجه به ضعف‌هایی که برشمردید، کارتان راحت بود؟ یعنی زود به جمع‌بندی می‌رسیدید؟
درمورد برخی از فیلم‌ها خیلی زود به جمع‌بندی می‌رسیدیم اما درمورد برخی از فیلم‌های دیگر نه، بحث و گفت‌وگو می‌شد و درمورد برخی از فیلم‌ها بالای 45 دقیقه تا یک ساعت گفت‌وگو می‌شد. طبیعی بود که نمی‌شد این بحث را تا ابد ادامه داد. مجبور بودیم که استدلال‌هایمان را وارد کنیم و براساس آن منتظر باشیم ببینیم که تاثیر استدلال‌ها چیست و چگونه به جمع‌بندی می‌رسد. گاهی پیش می‌آمد اما بالاخره...

سرجمع راحت بودید؟
یک‌جورهایی راحت به این معنی که موجب دلخوری نمی‌شد. سعی می‌کردیم در فضای دوستانه موضوع به نتیجه برسد، ولی برخی مواقع بحث‌های داغی می‌شد و صحبت خیلی زیاد می‌شد.
ماجرای فیلم «بی‌بدن» و حواشی‌ای که درباره آن ساخته شد، چه بود؟ چون یکی از بازیگران فیلم در یکی از سالن‌های نمایش‌دهنده سخنانی را مطرح کرد و در پیامدش، یکی از مقامات وزارت ارشاد گفت حتما بی‌بدن به بخش مسابقه راه پیدا می‌کند اما این اتفاق نیفتاد و دبیر جشنواره گفت امکان این نیست و سال بعد به بخش مسابقه خواهد آمد.

هر اتفاقی که افتاد، بعد از هیات انتخاب بود. من حواشی دیگر را نمی‌دانم اما واقعیت این است که در بخش هیات انتخاب ما این فیلم را ناقص دیدیم و خیلی از فیلم‌ها بودند که ناقص بودند و تعدادشان هم کم نبود. فرصتی بود که دفتر جشنواره برایشان فراهم کرده بود و طبق سلیقه خودشان آن بخشی را که حاضر بوده یا آن بخش‌هایی را که می‌خواستند هیات انتخاب ببیند برای ما فرستادند.

ناقص به لحاظ زمان یا به لحاظ اینکه بعضی از مراحل پس از تولید یا پست‌پروداکشن انجام نشده بود.
هر دو شکلش بود؛ مثلا «بهشت تبهکاران» معلوم است که ایراد پست‌پروداکشن است، یعنی فیلم تمام شده، تدوینش تمام شده و سر و ته آن معلوم است. قرار است ویژوال افکت روی آن انجام شود که البته در نگاه ما برای ارزیابی تاثیری نداشت. ناقص به این معنی که من یادم هست درباره بی‌بدن صحبت زیاد شد و هنوز در حال فیلمبرداری بودند، یعنی بخشی از کار همچنان درحال فیلمبرداری بود و آنچه به ما داده شد، یک خرده بیشتر از نصف یک فیلم بود. 50، 60 دقیقه بود و سکانس‌های نگرفته زیاد داشتند که باید لابه‌لای فیلم می‌آمد و کپشن‌هایی زده شده بود که اینجا قرار است چنین اتفاقاتی بیفتد؛ ضمن اینکه بخش‌هایی از انتهای فیلم را ندیدیم، برای اینکه حتی فیلمبرداری هم نشده بود.

همان دقایقی که دیدید، نشان نمی‌داد که قد و قواره این فیلم که 50 یا 60 دقیقه آن را دیدید، قابلیت حضور در بخش مسابقه اصلی را دارد؟
درباره این مساله زیاد صحبت شد. من نظر خودم را می‌گویم. از نظر من واقعیت این است که فیلم به‌شدت‌ دوپاره بود، ‌یعنی دو سبک و سیاق در پرداخت صحنه‌ها وجود داشت. یک بخش‌هایی معقول و خوب بود و میزانسن داشت و معلوم بود دکوپاژ مناسبی دارد اما بخش‌هایی به‌شدت متشتت و ازهم‌گسیخته بود. به نظر می‌رسد که حتی تدوینگر هم نمی‌توانسته آن صحنه را جمع کند، یعنی این تفاوت بین کارگردانی خوب و روایت مناسب و تاثیرگذار و بخش‌هایی که یک مقدار شلخته یا ضعیف بودند، کار را برای شخص خود من دشوار کرده بود و نمی‌توانستم تشخیص دهم که چقدر از بقیه فیلمی را که ندیدیم، قرار است از آن بخش ضعیف باشد یا از بخش قوی‌تر. اما به‌هرحال یادم می‌آید که اگر اشتباه نکرده باشم، نظر نهایی‌ام را منوط کردم به دیدن کامل فیلم و یکی، دو نفر هم فکر می‌کنم با من هم‌نظر شدند و چون باید زودتر فیلم‌ها را اعلام می‌کردیم و اینها برایشان برنامه‌ریزی می‌کردند و کارهایشان را انجام می‌دادند، بنابراین قرار بر این شد که این را به دبیر جشنواره بسپاریم که وقتی فیلم کامل شد. در ابتدا هم اصلا معلوم نبود کامل می‌شود یا نمی‌شود و اگر خودشان صلاح دیدند این را به جشنواره ببرند. چون جزء فیلم‌اولی‌ها به حساب می‌آمد، اینکه کدام‌یک از این فیلم‌ها هم وارد این بخش بشوند، خب یک بخش‌هایی را ما سپردیم به دبیر جشنواره. خودم حداقل اگر کاملش را دیده بودم و شایستگی حضور در بخش سیمرغ را دارد، وارد می‌کردیم، اما واقعا هر چیزی که اتفاق افتاد، بعد از این ماجرا بود. ما باید اسامی را اعلام می‌کردیم. اسامی هم اعلام شد و فکر می‌کنم بی‌بدن هم آمد.

چند درصد از خروجی کارتان در کمیته انتخاب، راضی هستید؟
ما سعی کردیم عادلانه قضاوت کنیم، یعنی مثلا اگر فیلمی واقعا جای دفاع‌کردن داشت دفاع می‌کردیم و اگر فیلمی ضعف داشت گاهی مواقع به دلیل قوت‌هایی که داشت مورد اغماض قرار می‌گرفت. گاهی مواقع ضعف‌ها باعث می‌شد که فیلم شانس حضور پیدا نکند، یعنی همان‌طور که راجع‌به محاسن فیلم گفت‌وگو و بحث می‌شد راجع‌به ضعف‌ها هم ممکن بود گفت‌وگو و بحث کنم و وارد جزئیات شویم. همه این اتفاقات می‌افتاد اما سعی ما بر این بود که عادلانه قضاوت کنیم و حقی از کسی ضایع نشود.

من جشنواره‌های دیگر را کاری ندارم اما با توجه به نوع برگزاری جشنواره فیلم فجر، کمیته انتخاب اگر کارش مهم‌تر از داوری جشنواره نباشد اهمیتش کمتر نیست، چون از میان مجموعه‌ای از آثار باید تعداد محدودی بلافاصله برای بخش مسابقه انتخاب کند. این خیلی اهمیت بنیادینی را به کار کمیته انتخاب می‌دهد. اینکه من سوال کردم چقدر خودتان راضی هستید ناشی از این است که شما نه صرفا به‌عنوان یک چهره فرهنگی بلکه به‌عنوان یک چهره هنری و کارگردان دارید آثار همکاران‌تان را می‌بینید؛ چه از نسل خودتان، چه از نسل میانه و چه از نسل جوان.
روی بخش جوان‌ها همه حس خوبی دارند و دل‌شان می‌خواهد که به آنها کمک کنند. در هیات انتخاب هم این‌طور بود. من این فضا را می‌دیدم که سعی می‌کردند مهربانانه‌تر و با دیدگاه تشویقی به موضوعات و فیلم‌ها نگاه کنند و اگر فیلمی شایسته تشویق هست و حتی حضورش در جشنواره فجر ‌انگیزه می‌دهد و باعث می‌شود که طرف تلاش بیشتری برای بهبود روایت داستانی خودش بکند یا در آینده کاری‌اش موثر باشد، در نظر گرفته می‌شد. نکته بعدی اینکه بالاخره شما یک متریالی دارید، می‌ریزند روی میز و می‌گویند از میان اینها سوا کن. ممکن است خیلی از اینها با ذائقه شما یا حتی با مقررات جشنواره برای انتخاب جور درنیاید اما شما ناگزیر هستید که بیشتر به مقررات جشنواره تکیه کنید تا دیدگاه‌های شخصی‌تان و سعی کنید دیدگاه‌های خودتان را به آن نزدیک کنید و مواردی که برای جشنواره می‌تواند مفید باشد را پیدا کنید. این انتخاب‌ها از همان متریال موجود اتفاق افتاد.

از این 70 فیلمی که دیدید، آیا اثر یا آثاری بودند که بارقه‌های خاصی داشته باشند؟ و خوب از آب و گل درنیامده و احمد مرادپور گفته باشد حیف شد؟!
فیلم این‌جوری نبود اما لحظات زیادی در فیلم‌ها بودند که به‌سرعت همه متوجه می‌شدند و می‌گفتند چرا لحظه به این خوبی باید خراب می‌شد؟ متاسفانه روایتگر یا کارگردان ما در آن لحظه یا تمرکز نداشته یا عوامل دیگری دخیل بوده و نتوانسته معنای درست آن صحنه را درک کند و آن را سعی کند با دکوپاژ و به کمک بقیه عوامل وارد پرده سینما کند. لحظات این‌طوری در فیلم‌ها زیاد داشتیم که درباره آنها بحث و گفت‌وگو می‌شد. نمونه هم دارم، منتها فکر نکنم مناسب باشد مثال بزنم.

اگر مثبت هست مثال بزنید اما اگر منفی هست، نه. من اصلا هیچ فیلمی ندیدم. کاملا خالی‌الذهن هستم.
پس من خیالم راحت باشد که خیلی نمی‌توانید من را در این گفت‌وگو گیر بیندازید!

من که اصلا توان گیرانداختن شما را ندارم. اما چیزی که در رای داوران هم تقریبا خودش را نشان داد و مطرح شد، موضوع فیلمنامه بود. سال‌های سال است که می‌گویند یکی از مشکلات سینمای ایران موضوع فیلمنامه است، منتها واقعا فیلمنامه‌ها مشکل داشت یا داستان‌ها؟ من سال‌های سال است که این دو را از یکدیگر جدا می‌دانم.
بگذارید بگویم هر دو. در تشخیص اینکه موضوعی که انتخاب شده برای سینما، اساسا در قالب‌های سینمایی نمی‌گنجد و ظرفیت روایتگری‌اش در حد کاری کوتاه است؛ مثلا در حد کار بلند داستانی به حساب می‌آید و سعی و سماجت برای اینکه حتما وارد سینما شود، خب صدمات و آسیب‌هایی می‌زند. بخشی از همین ضعف تکنیکی و ساختاری و محتوایی به این مربوط می‌شود که واقعا داستان‌ها ظرفیت پرکردن تایم سینمایی را نداشتند. این یک مساله بود. نکته دوم برمی‌گشت به اینکه شما داستان‌ها و موضوعات خوبی را داشتید که می‌توانست در قالب سینمایی مطرح شود اما به‌خاطر اینکه فرصت کمی می‌توانستید برای پرداخت فیلمنامه و قوام‌دادن به آن ایجاد کنید و چون اتفاق نیفتاده بود، واقعا حیف شدند. بودند آثاری که روی تک‌تک صحنه‌ها دقت و فکر شده بود و معلوم بود که دیالوگ‌ها کاملا گزیده هستند و همه‌چیز خوب پیش می‌روند اما همه جای دنیا فیلمنامه مشکل اول فیلمسازی است، منتها خیلی جاهای دنیا این مشکل را خوب حلش می‌کنند اما ما اینجا کمتر متاسفانه به آن بها می‌دهیم.

به‌عنوان کسی که 3 فیلم بلند سینمایی در حوزه دفاع مقدس دارید و مینی‌سریالی 7 قسمتی راجع‌به آن سال‌های پرافتخار یعنی «رقص پرواز»، در این دوره از جشنواره چندین و چند فیلم بود که یا مستقیم به سال‌های دفاع مربوط می‌شد یا احیانا شخصیت‌های برجسته دفاع مقدس. من فعلا فیلم‌ها را کنار می‌گذارم. به‌طور مشخص امسال فیلم‌هایی در ارتباط با شخصیت‌های برجسته‌ای مانند شهید شیرودی و شهید زین‌الدین و شهید احمد کاظمی بودند. نظر شما درباره این فیلم‌ها به‌عنوان یک کارگردان و نه به‌عنوان عضو کمیته انتخاب چیست؟
از این منظر من جواب نمی‌دهم. این جزء عادت‌های من نبوده که راجع‌به فیلم‌ها یا کارگردانان دیگر صحبت کنم. دوستانه صحبت می‌کنیم اما طبیعی است که وقتی حرف می‌زنم، من هم نکات مثبت را می‌گویم، هم منفی.

پس به‌عنوان عضو کمیته انتخاب نظرت را بگو.
واقعیت این است که خوشبختانه یا متاسفانه در مورد شخصیت‌هایی که فیلم ساخته شد، من مقداری اطلاعاتم از تماشاگر معمولی راجع‌به این آدم‌ها بیشتر است، چون قبلا درباره اینها تحقیق کرده‌ام و مدت‌های زیادی شناختی از این آدم‌ها و اتفاقات و رویدادهایی که بر آنها گذشته با توجه به دریافت خودم پیدا کردم؛ درباره زین‌الدین، احمد کاظمی و شیرودی. یک‌جاهایی من به‌نظرم می‌آید که برخی مواقع این اتفاق می‌افتد که خوب همه‌چیز چفت می‌شود و اتفاق خوبی رقم می‌خورد. این شخصیت خوب معرفی می‌شود و لحظه گیرایی برای آن طراحی می‌شود. گاهی مواقع هم می‌بینید که این اتفاق نمی‌افتد و در مورد این شخصیت‌ها هم یک‌جاهایی خوب هستند و یک‌جاهایی هم به‌نظر می‌رسد نتوانستند شخصیت را معرفی کنند اما نکات مثبتی هم دارند. به‌عنوان هیات انتخاب ما نکاتی در اینها دیدیم که انتخاب‌شان کردیم.
حالا اگر عضو هیات‌داوری هم می‌شدی، کدام‌یک از این 3 فیلم را بیشتر شایسته دریافت جایزه در رشته‌های مختلف می‌دانستی؟
حقیقتش سخت است؛ ضمن اینکه مجبور هستم اسم ببرم. به‌عنوان تماشاگر فکر می‌کنم که «مجنون» به جهت حس و حال و معرفی شخصیت موفق‌تر از دو فیلم دیگر بود. باز براساس اطلاعات زمینه‌ای که خودم دارم، می‌گویم که پرداخت و معرفی زین‌الدین به نسبت بقیه در قالب سینمایی بهتر اتفاق افتاده و لحظات خوبی هم برای آن طراحی شده بود؛ ضمن اینکه «آسمان غرب» این‌طور نبود که فاقد این جنبه‌ها باشد و لحظات خوب و تاثیرگذار داشت که شخصیت خوب معرفی می‌شد، اما کلیتی از شهید زین‌الدین را ما در فیلم مجنون می‌توانستیم به‌دست بیاوریم اما آن کلیت درباره آن دو فیلم نبود. ضمن اینکه برای حال و هوا و فضای فیلم‌ها هم اساسا ممکن است که رویکرد طراحی نشده باشد، یعنی مثلا به احمد کاظمی مقطعی و دوره خاص و کوتاهی را اختصاص داده بودند، بنابراین طبیعی است که خیلی دست روایتگر برای معرفی باز نیست و مجبور است در آن شرایط فقط شخصیتش را معرفی کند، اما در آسمان غرب و مجنون ما روز‌های بیشتری را در طول داستان مشاهده می‌کردیم و این امکان بیشتری را فراهم می‌کرد. اینها هم جزء محدودیت‌های تکنیکی بود.
از اینکه خیلی هوشمندانه و محافظه‌کارانه جواب دادید، ممنونم؛ اما سوالی کلیشه‌ای داشتم که از من هم زمانی که در جشنواره‌های مختلف به‌ویژه فجر داور بودم، زیاد سوال شده است. از شما هم سوال شده اما چون نوع نگاه مدیران با مدیران دیگری فرق می‌کند یا شاید برای خودشان حقوق و اختیاراتی از زوایایی قائل هستند، چقدر در کارتان دخالت یا توصیه می‌‌شد؟ اینکه جمع‌تان توصیه‌پذیر بودید یا نبودید بحث دیگری است اما اساسا میل و شوقی در مدیران هم جشنواره و هم سازمان سینمایی وجود داشت که به شکل جمعی، منظورم انفرادی نیست، بخواهند توصیه‌ای کنند؟
شما خودتان خبره این بحث‌ها و گفت‌وگوها هستید و اگر قرار باشد که بخواهید توجه‌ها به نکته‌ای جلب شود، راه‌های زیادی را بلد هستید برای اینکه مخاطب‌تان پیام شما را دریافت کند. واقعیت این است که این شیوه‌های نفوذ و تاثیرگذاری اشکال مستقیم و غیرمستقیم زیادی دارد. مستقیمش را ما ندیدیم. حداقل برای من اتفاق نیفتاد که با یک توصیه روبه‌رو شوم. به‌جهت جمعی همچنین دریافتی نداشتم و اگر هم می‌خواست اتفاق بیفتد، قطعا با واکنش روبه‌رو می‌شد، چون اعضای هیات انتخاب غیر از من، بقیه‌‌شان استخوان خردکرده این کار هستند و سابقه‌شان کاملا روشن و مشخص است و دیدگاه‌های هنری‌شان کاملا عیان است و استاد به حساب می‌آیند و توصیه‌کردن به این آدم‌ها به‌نظر می‌رسد که برخورنده باشد.

وقتی از من زمانی که داور جشنواره فجر بودم، سوال می‌شد، می‌گفتم هیچ نوع توصیه‌ای نبوده، چون به‌هرحال ترکیب داوری یا هیات انتخاب مهم است. حتی اگر مدیری بخواهد توصیه کند، به ترکیب نگاه می‌کند، چون ممکن است ترکیب یک‌دفعه واکنش تندی نشان دهد که آن دبیر یا مدیر پیش‌بینی‌اش را نمی‌کرده.
ضمن اینکه هیات انتخاب آنقدر حساسیت ندارد که نیاز به ورودهای اینچنینی باشد. من فکر می‌کنم تمایلی هم برای این منظور وجود نداشت و فرق می‌کند با هیات‌داوری که بالاخره آنجا تعیین می‌کنند و بحث و گفت‌وگوها بیشتر بوده و ممکن است ملاحظات غیرسینمایی و... در آن دخالت داشته باشد اما در این مرحله این موارد خیلی به‌نظرم نمی‌آید جای بحث داشته باشد.

گفتید که بیمناک هستید اما می‌خواهم بگویید آینده سینمای ایران را چطور می‌بینید؟ با توجه به این فشردگی، یعنی وقتی آدم 70 فیلم را در زمانی فشرده می‌بیند، خیلی برایش موقعیت مغتنمی است برای اینکه به تحلیل و داوری منسجم‌تری نسبت به وضعیت سینمای ایران برسد و حالا حرکت و گامی که می‌خواهد به‌سمت آینده بردارد.
البته این صحبت من متکی به این فیلم‌ها نیست. من سینمای ایران را از طرق دیگری رصد می‌کنم و می‌بینم. چیزی که می‌خواهم بگویم با توجه به آنچه در این 70 فیلم اتفاق افتاده، نیست. سال‌هاست که این روند را ما شاهد هستیم. بگذارید من مثالی بزنم. زمانی هست که شما آدمی دارید که ورزیده است و عضلات خوب و سلامت جسمی مناسبی هم دارد و می‌تواند در رویدادی ورزشی شرکت کند و برای شما مدال بیاورد یا قهرمان شود یا به‌هرحال سری بین سرها دربیاورد. حالا اگر این آدم برود در تمرینات ورزشی ایرادی پیدا کند و آسیبی ببیند، شما همت‌تان را می‌گذارید که آن آسیب را برطرف کنید و این آدم را به مسیر قهرمانی‌اش برگردانید. اگر ما بخواهیم از این مثال استعاره بگیریم، ما متاسفانه محتضری روی تخت‌مان داریم که تقریبا خیلی از بخش‌های جسمانی و ارگانی و حیاتی این فرد دچار مساله و مشکل است، یعنی الان دیگر اسمی از قهرمان ما در سال‌های بعد از انقلاب که فیلم‌هایمان جشنواره‌های مختلف را طی و از ایران عبور می‌کرد و حتی در خارج از کشور هم شهرت و آوازه داشت، نیست. شما چند وقت است که در جشنواره‌های خارجی نمی‌بینید که فیلمی رفته و توانسته باشد اتفاق و بحثی را ایجاد و چشم‌ها را متوجه خودش کند؟

و پرچم ایران را بالا ببرد.
واقعیت این است که ما یک مسیر نزولی را داریم طی می‌کنیم و هر چه می‌گذرد، متاسفانه سرعت نزول‌مان هم دارد بیشتر می‌شود. دلایل زیادی هم دارد. فیلمسازان‌ جزء گران‌قیمت‌ترین سرمایه‌های هر کشوری هستند، بعد از خلبان‌ها، هزینه میلیاردی برای اینها صورت می‌گیرد تا آن شخص تبدیل به آن عنصری شود که شما نیاز دارید برایتان کار کند. سینما، گران است و خلبانی هم گران است. ما سال‌ها برای تربیت این آدم‌ها هزینه‌های میلیاردی کردیم و بعد آنها را کنار گذاشتیم‌. نتیجه این می‌شود که شما فیلم درخوری ندارید تا چه به جهت محتوایی و چه به لحاظ تکنیکی پرچم شما را بالا ببرد. آنها را کنار گذاشتیم و هزینه‌ها را به‌سمتی می‌بریم که ثمر و بازده اندکی دارند یا اصلا ندارند و سوخت می‌شوند. نمونه‌اش را در فیلم‌هایی که دولتی‌ها تهیه کرده‌اند شما نگاه کنید.
از فیلم‌هایی که ساختند، چه تعدادشان قابل اعتناست و چه هزینه‌ای برایشان شده است؟ تجربه این سرمایه‌های اجتماعی، حضور این آدم‌ها و نفس‌کشیدن‌شان برای ما یک نعمت بزرگ است. آقای مهرجویی را از دست دادیم. آقای کیارستمی را از دست دادیم. اینها دیگر جایگزین نمی‌شوند، درحالی‌که این جوانانی که ما امروز برایشان سرمایه‌گذاری می‌کنیم، قرار است 10، 15 سال دیگر جای بزرگان سینما را بگیرند. این اتفاق نمی‌افتد، چون مسیر، مسیر درستی نیست. از طرف دیگر فیلمسازان متبحر، باتجربه، فهیم، باتکنیک و دارای زیبایی‌شناسی قابل اعتنا و در سطح استانداردهای جهانی داریم، اما از آنها استفاده نمی‌کنیم. یکی از دلایل این است که صحنه را خالی کردیم. آنچه اتفاق افتاده، درواقع بیماری است که تقریبا روی تخت است و هیچ‌کاری برایش نمی‌توان کرد. هر جایش را بخواهی درست کنی، 10 ایراد دیگر دارد که ثمری ندارد شما بخواهید دست یا پایش را درست کنید، یعنی اعضای دیگری هم دارد که آنها هم برای خودشان قابل اعتنا هستند. این وضعیت سر پا نمی‌شود مگر اینکه اتفاق جدیدی رقم بخورد و نگاه و رویکرد جدیدی نسبت به فرهنگ به‌وجود بیاید یا برنامه و چشم‌انداز چندساله برای فرهنگ درنظر گرفته شود که نداریم. اگر برنامه‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت در این حوزه اتفاق نیفتند، ما سرمایه‌های اجتماعی‌مان را به‌دلایل مختلف از دست می‌دهیم. ممکن است یک‌نفر یکجا اعتراضی در فیلم‌هایش کند و ما با او قهر کنیم یا حکومت با او قهر کرده و طردش می‌کند؛ بنابراین جذب کسان دیگری شده یا از دایره حکومت و مردم جدا می‌شود و یک دوقطبی می‌سازیم که یا باید با ما باشی یا خارج از ما! مثلا بگوییم یادتان هست فلان فیلمساز در آن فیلمش چه کار کرد، آن را کنار بگذاریم اما به‌هرحال ممکن است دیدگاه این آدم هر قدر هم که تخریبگر باشد، یک نقطه‌ضعفی را نشان می‌دهد و سوراخی است که از آن جهت آسیب ببینید. قبل از اینکه این سوراخ بزرگ شود و سیل به راه بیفتد، شما باید این سوراخ را پر و ترمیم کنید. برخی را کنار می‌گذاریم و رهایشان می‌کنیم و توجهی به آنها نمی‌کنیم و برخی دیگر بیکار هستند و علاقه‌ای ندارند که دیگر وارد عرصه فیلمسازی شوند و نتیجه این می‌شود که شما دست‌تان خالی می‌شود از اینکه پرچمداری ندارید.