ایماژهایی از تصاویر موزه‌ آشویتس در انتهای فیلم، جهانی سیاه و بسته را چون رازی بین حواس شنیداری و بویایی متصل می‌کند. «ووکاش ژال» فیلمبردار لهستانی فیلم که تجربه فیلم بزرگی چون «جنگ سرد» 2018 از «پاولیکوفسکی» را در پرونده خود دارد به تهیه راش‌های ارزشمندی دست زده است تا دست تدوینگرش «پاول واتس» را برای تدوینی معناگرا باز بگذارد.

چارسو پرس: جاناتان گلیزر» کارگردان گزیده‌کار انگلیسی فیلم‌های «تولد» 2004 و «زیر پوست» 2013 اکنون پس از یک دهه سکوت، با درام تاریخی «The Zone of Interest» به پرده سینماهای جهان بازگشته است. فیلم درامی قدرتمند براساس نُوولی با همین عنوان از «مارتین امیس» انگلیسی است که در سال 2014 منتشر شد .

«منطقه مورد علاقه» سینمای غیاب است. «غیاب خشونت» و بروز آن به سبب «آگاهی» مخاطب در امر «عناصر درام» است.

حذف راس خشونت در اردوگاه آشویتس -مخوف‌ترین اردوگاه کار و قتلگاه یهودیان در لهستان که توسط آلمان‌ها در دهه چهارم از قرن بیستم میلادی طراحی و ساخته شد نقطه‌ای تاریک در تاریخ بشر تا به امروز است- نکته‌ اندیش‌ورزانه فیلمساز برای اثر جدیدش خواهد بود. 

گسترش تاریکی برای انعکاس ظلمت همان‌طور که در سکانس افتتاحیه و پایانی فیلم چون شروع و پایانی سیاه، تمامی تصاویر پویا و رنگی طبیعت را بلعیده و تنها صداهای محوی از فجایع انسانی زمینه‌ساز آشوبی هولناک برای تصویرسازی ذهنی تماشاگر پدید خواهد آورد.

«تضاد» بین خانه، محلی امن برای زندگی و آرامش درون آن مبتنی بر رفاه کودکان آلمانی در قامت نژادی برتر براساس اندیشه‌های پیشوا و طبیعتی شامل رودخانه و باغ خانوادگی «رودُلف هُوس» فرمانده ارشد نازی که با بازی درخشان «کریستین فریدل» همراه است، تماشاگر را به امر زیبایی‌شناسی غیاب خشونت و احضار آواها برای جریان‌سازی هویت قربانیان به سبب حس شنیداری برای اصوات پیرامونی رازهای جنایات رهنمون می‌سازد.

حذف کانون جنایت در فیلم «جاناتان گلیزر» امری تعمدی و متفکرانه است تا تماشاگر، زندگی شخصیت‌های هولناکی را به تماشا بنشیند که سوژه در اوج زیبایی و لذت از طبیعت و رفاه زندگی شخصی خود که دیوار به دیوار اردوگاهی قرار گرفته تا روزانه هزاران انسان در آن به آتش کشیده شوند. هژمونی قدرت در عیان‌بودگی دیالوگ‌های بین سران نازی با دلالت بر بی‌توجهی آنان به امور بشردوستانه و «دیگری» روالی عادی است. نوعی از رفتارهای ماشینی که نمادی از حصول فاشیست همه‌جانبه در عصر آن دوران است. به نظر می‌رسد بازیگر آلمانی «زاندرا هوله» با این فیلم و حضورش در فیلم «آناتومی یک سقوط» بخت اول تصاحب اسکار بازیگری زن در سال 2024 باشد. وی با بازی در نقش «هدویگ هُوس» همسر یکی از افسران عالیرتبه نازی در اردوگاه آشویتس، لایه‌های فیزیولوژی، اجتماعی و روانی شخصیتی محکم و هولناک را به نمایش می‌گذارد که در امتداد زندگی آرام خود در کنار خانواده‌ای به ظاهر صمیمی و پرجمعیت، بخش‌هایی از قساوت، خونسردی و سنگدلی عادی شده‌ای در او رشدی بی‌مهابا داشته که ریشه‌های آن با خاک منطقه آشویتس گره می‌خورد.

همه‌چیز در زندگی «هُوس»ها چون ماکتی خوش‌ساخت جلوه می‌کند تا جایی که مادر «هدویگ» با تمام زیبایی ظاهری بنا شده توسط دستان دخترش و امکانات رفاهی و ساختمانی دراختیار قرار داده شده توسط دامادش که از دولت وقت آلمان استقراض شده پس از چند روز پا به فراری شبانه و مخفیانه می‌گذارد.

کادرهای اینسرتی و بسته از گل‌ها و درختان و گیاهان باغچه خانوادگی فرمانده آلمانی با اصوات شبانه و بعضا بوی اجساد سوخته از اردوگاه، ترکیبی از تضادهای ذهنی و مهیب برای مخاطب فیلم است تا فیلمساز با حذف بصری ضلع خشونت در بطن جنایات جنگی تماشاگرش را به قدرت خیال‌ورزی و تفکر وادار کند.

در سکانس‌های پایانی شاهد تدوینی موازی از موزه آشویتس در زمان حال قبل از شروع کاری روزانه هستیم، نگهبانان و نظافتچی‌ها در حال تمیز کردن محوطه موزه هستند و در سایه‌سار این آرامش، لنز دوربین سینماتوگرافش «ووکاش ژال» به انبوهی از پوتین‌ها و کفش‌های قربانیان گره می‌خورد. به کوهی از البسه تلمبار شده قربانیان جنگ که با دیالوگ‌های صحنه‌های میانی و پایانی فیلم بین سران نازی ارتباط معنایی برقرار می‌کند تا مواجهه تماشاگر با آن مواجهه او با عناصر «حافظه» و «مرگ» باشد. مواجهه‌ای از جنس پرفورمنس‌های هنرمند فقید فرانسوی «کریستین بولتانسکی» که با اجراهای خود تصویری از غیاب قربانیان و فجایع جنگی با میانجی اشیای بازمانده از آنان در سال‌های اخیر موجی تازه برای علاقه‌مندان به موضوعیت جنگ جهانی دوم و نسل‌کشی‌های هیتلر و متحدانش به راه انداخت.

حذف فعل «جنایت» از قوه بصری و بینایی مخاطب او را به ماخولیایی دوچندان گرفتار می‌کند. ایماژهایی از تصاویر موزه‌ آشویتس در انتهای فیلم، جهانی سیاه و بسته را چون رازی بین حواس شنیداری و بویایی متصل می‌کند. «ووکاش ژال» فیلمبردار لهستانی فیلم که تجربه فیلم بزرگی چون «جنگ سرد» 2018 از «پاولیکوفسکی» را در پرونده خود دارد به تهیه راش‌های ارزشمندی دست زده است تا دست تدوینگرش «پاول واتس» را برای تدوینی معناگرا باز بگذارد.

نقد فیلم منطقه مورد علاقه

 موتیف‌های قصه‌گویی پدر جوان خانواده که به تصاویر شبانه دخترش در رویاها گره می‌خورد راه آزادی را برای زندانیان با نشان‌گذاری سیب‌های دخترک مسیریابی می‌کند، مجموعه رخدادهایی که با دوربین مادون قرمز و دید در شب، فیلمبرداری شده تا اندکی امید را در لابه‌لای داستان‌های شبانه پدر برای دخترش بازتاب دهد. سیب‌ها و ایضا سیب‌زمینی‌هایی که نمادی از هم‌زیستی شیطان و فرشتگان و انسان‌ها است تا خود زمینه‌ساز رهایی از جهنم دست‌ساز نازی‌ها باشد و از سویی قُوتی حداقلی برای رهایی از مرگ و گرسنگی زندانیان از بند رسته درنظر گرفته شود.

اصوات امبینت و محیطی از راه دور که مبتنی بر جنایات نازی‌ها در طول جنگ از اردوگاه آشویتس است تنها سند جنایت جنگی در طول فیلم به شکلی نامحسوس اما آزاردهنده در کنار طبیعت زیبای دست‌ساز مادر خانواده در جریان است. «هدویگ» که به امر باغبانی و پرورش گل و گیاه علاقه‌مند است خود را غرق در امور روزانه‌ای از قبیل پرورش گل و گیاه و مدیریت در امور خانه داری با نوکران و کلفت‌هایش می‌بیند. او سرد، مستبد و بی‌رحم است و در برابر ندیمه‌های خانه رفتاری تند با نگاهی از بالا به پایین دارد. تختخوابش از همسرش جدا است و به نظر می‌رسد با باغبان ویلا نیز روابطی پنهانی دارد. فیلمساز با حذف عامدانه صحنه‌های روابط و خیانت‌های «هدویگ» و همسرش «رودلف» آنان را در سانسوری تطهیرگونه و ساختگی قرار داده است. تمامی صحنه‌های تصویری حذف شده اعم از جنایات جنگی، قتل‌ها، آدم‌سوزی‌ها، خیانت‌ها و خشونت‌ها با قرارگیری در باغچه و ویلای خانوادگی آنان به فاصله‌گذاری معنامندی دست زده است تا افشاسازی‌های چند دهه اخیر از جنایات جنگی آلمان‌ها در جنگ جهانی دوم به درونی‌ترین لایه‌های فیلم سوق داده شده که در حصار بیرونی‌ترین لایه‌های بصری زیبایی‌شناسانه از بهشتی ظاهرمندانه قرار گرفته باشد. این روند ساختاری تعمدی فیلم مخاطبش را به رازی سربسته مبتلا کرده تا به مکاشفه‌ای ذهنی پرداخته و شخصیت‌های پیچیده اما انسانی‌اش را در این بهشت مصنوعی که همسایه جنبی جهنمی ویران‌کننده است به نظاره بنشیند. 

رویه فیلمساز در امر آشکارسازی فجایع جنگی در تضادی آشکار با فیلم محبوب «پسر شائول» 2015 ساخته «لاسلو نمش» مجارستانی قرار می‌گیرد، فیلمی که افتخارات زیادی را برای کارگردانش به دست آورد و در مداری افشاگرانه سیاهی‌ها و پلشتی‌ها و رازهای مگوی نازی‌های آلمانی را بر دایره‌ای از حقیقت ریخت. «گلیزر» انگلیسی در مسیری معکوس نه‌تنها با حذف سکانس‌های خشونت و عریان از فجایع جنگی ما را از مسیر هراسناک جهنم آشویتس دور نمی‌کند بلکه ما را در همسایگی آن به تفکر و تعمق می‌کشاند تا زیست خانواده‌ای آلمانی را در همسایگی جهنم تاب بیاوریم و متوجه شخصیت‌های هولناکی چون «هدویگ» و «رودلف» باشیم که چگونه هیولاهایی چون آنها بدون داشتن اندکی وجدان بیدار به راحتی در زیستگاه بهشتی خود زندگی می‌کنند، فردیت آنها بی‌خدشه و سترگ است و نوع‌دوستی و بشردوستی و پرداختن به «دیگری» برای‌شان اندک ترجمانی ندارد


منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: رضا بهکام