این فیلم ممکن است در درازمدت فراموش شود، اما چیزی که قطعاً در مورد Road House به خاطر می‌ماند، یک کنایه است، مبادله نقش‌های اصلی، که به خوبی درون روایت قرار می‌گیرد. منظور من از جمله قبلی این است که در این فیلم جیک جیلنهال که یک بازیگر ماهر است و کانر مک گرگور که یک مبارز حرفه‌ای است باهم جابه‌جا می‌شوند.
چارسو پرس: بازسازی پر جنب و جوش یک کلاسیک دوران VHS با بازی جیک جیلنهال که شایسته توجه است. جیلنهال با فیلم «کافه کنار جاده» به جمع ستارگان اکشن سینما همچون استاتهام و ریوز می‌پیوندد؛ فیلم‌های اکشن به دلیل تکیه بیش از حد بر سکانس‌های اکشن برای پیشبرد داستان خود، واکنش منفی می‌گیرند، که به نوعی استدلالی غیرمنطقی است، زیرا این ژانر فیلم است که اجرای آن را تعیین می‌کند. فیلمی که امروز قرار است در مورد آن صحبت کنم دقیقاً در همین نقطه قرار می‌گیرد. از نظر ظاهری، مخاطب ممکن است واکنش متفاوتی به این یکی داشته باشد. اما «Road House» به زیبایی یک فیلم اکشن خوب است، اینطور نیست؟!
 ادامه با نقد فیلم کافه کنار جاده (Road House) همراه ویجیاتو باشید.



خلاصه داستان: فیلم سرگذشت یک مبارز یو‌اف‌سی سابق به نام «الوود دالتون» را روایت می‌کند که در یک رستوران مأمور حفظ امنیت و بیرون انداختن اوباش شده اما دیری نمی‌گذرد که متوجه می‌شود همه‌چیز آن‌گونه که به نظر می‌رسد نیست.

چند وقت پیش، تصویری از جیک جیلنهال در اینترنت طوفان به پا کرد. در این تصویر، جیک در یک فرم بسیار ورزشی ظاهر شده بود و عضلات شکمش تا انتها تراش هورده و آماده به نظر می‌رسید و جالب ترین قسمت در مورد این تصویر این بود که جیک را می‌شد در یک لباس شرکت‌کنندگان UFC دید، آن هم در یک سالن مبارزه UFC! بنابراین، همه در این حدس و گمان بودند که آیا جیک جیلنهال برای یک چالش ویژه افراد مشهور به UFC پیوسته است یا برای کسب قهرمانی این مسابقات ثبت نام کرده است. اما پس از مدتی، این شایعات کنار رفت زیرا این بازیگر فیلم حضور خود در جدیدی را اعلام کرد که برای آن تمرینات شدیدی انجام داده و به شکل فیزیکی یک مبارز MMA درآمد بود. این فیلم «Road House» نام دارد و در آمازون پرایم منتشر شده است. بیایید در مورد آن بیشتر بحث کنیم.



پیش از هر چیزی باید بدانید که این اثر سینمایی یک بازسازی از فیلم «بار کنار جاده» محصول سال ۱۹۸۹ است که در آن نقش اصلی را پاتریک سوویزی فقید بازی کرده بود. آن اثر یک برداشت آشکار از وسترن‌های قدیمی مانند سه گانه «مردی بی نام» کلینت ایستوود است که در آن یک فرد مرموز و تنها وارد شهر می‌شود و نظم محلی را با قرار گرفتن در سمت مقابل گروهی از اوباش به هم می‌زند. این فیلم در زمان اکران با نقد‌های منفی و نامزدی در چند بخش تمشک طلایی روبرو شد، ولی مخاطبان همان زمان هم از فیلم استقبال کردند و اکنون نیز این فیلم حکم اثری کالت از آن دوره سینما را دارد. فراموش نکنید که فیلم اصلی ظاهرا بر اساس یک حادثه واقعی است که در میزوری آمریکا رخ داده است.

اما این بازسازی جدید از کافه کنار جاده توسط یکی از کارگردان‌های کار بلد جریان اصلی هالیوود یعنی داگ لیمان تولید شده است. داگ لیمان، کارگردان «Road House» با ساخت فیلم‌های اکشن عالی غریبه نیست، زیرا فیلم‌شناسی او شامل «هویت بورن»، آقا و خانم اسمیت» و «لبه فردا» است که از نگاه برخی دست کم گرفته شده است. بنابراین، خوش‌بینی‌های زیادی در مورد همکاری لیمان با جیک جیلنهال برای بازسازی فیلم بار کنار جاده پاتریک سوویزی وجود داشت.



خب فیلم «کافه کنار جاده» جیک جیلنهال داستانی مشابه نسخه ۱۹۸۹ دارد، اما اساساً دقیقاً همان مسیر فیلم‌ قبلی را دنبال نمی‌کند. این یکی تغییر خوبی به قهرمان داستان می‌دهد و همچنین سعی می‌کند لایه‌های مختلفی به شخصیت او اضافه کند که او را تا حدودی از تک بعدی بودن دور می‌کند. اما باید قبول کرد که روند قصه‌گویی و چینش شخصیت‌های قهرمان و شرور داستان در این فیلم داگ لیمان به شدت کلیشه‌ای است.

برای مثال نکاتی از تفسیر اجتماعی در زیرمتن فیلم در مورد نژاد، طبقه، فساد و شیوه‌های تجاری خصمانه در ایالات متحده وجود دارد. با این حال، روایت نمی‌تواند این مضامین را با ظرافت مورد بررسی قرار دهد و در عوض بر کارتونی بودن افراد شرور و شهرمان مردانه و سنتی خود تکیه می‌کند. از میلیونر عجیب و غریب و شرور فیلم با بازی بیلی مگنوسن که از پدر زندانی‌اش مستاصل است بگیزید تا یک باند موتور سواری مضحک، تا شخصیت شرور مک گرگور در نقش ناکس و رئیس پلیس فاسد، همه این موارد در داستان فیلم به صورت چک لیست حضور دارند، اما نمی‌توانند من مخاطب را متقاعد کنتد که آنها به همان واقعیتی که قهرمان داستان است تعلق دارند.



و به نظر می‌رسد که این یک انتخاب عمدی است؛ انتخابی که نویسندگان با نگاهی کلیشه‌ای و ساده با آن دست و پنجه نرم کرده‌اند. البته برای چنین فرمی از سینمای اکشن، فرض اصلی فیلم مطمئناً جذاب است و جیلنهال نیز شایسته تمام اعتباری است که به عنوان قهرمان فیلم دریافت می‌کند. باید بدانید جیک جیلنهال نه تنها برای بازی در این فیلم فیزیک هیولایی ساخته است، بلکه با شخصیتی که او در این فیلم بازی می‌کند نیز به عنوان یک هیولا رفتار می‌شود. جیک نقش یک مبارز سابق UFC به نام الوود دالتون را بازی می‌کند که به او شغل محافظت از یک بار پیشنهاد می‌شود. در نتیجه او کسی است که در صورت لزوم از طریق خشونت به عنوان مجری صلح عمل می‌کند.

از اساس مدل معرفی شخصیت او نیز خبر از یک قهرمان جالب و سنتی را می‌دهد که مخاطب سریع با او همراه می‌شود. در واقع از همان اولین نمای معرفی شخصیت دالتون ما به این باور خواهیم رسید که او یک پسر معمولی نیست. او در واقع همان مردی است که شما در یک نبرد یا دعوا با او درگیر نمی‌شوید. در اولین صحنه فیلم، دالتون وارد یک دعوای خیابانی می‌شود و موافقت می‌کند که با شخصی به نام کارتر، مبارزی بی رحم که در شش مبارزه پشت هم پیروز شده است، مبارزه کند. اما درست زمانی که دالتون هودی خود را برمی‌دارد و چهره‌اش را نشان می‌دهد، کمیته سازماندهی مسابقه، طرفداران کارتر و سپس خود کارتر مرعوب می‌شوند. سپس کارتر مبارزه را رها می‌کند و تمام پولی را که در آن شب به دست آورده بود باقی می‌گذارد که این دوباره به ما می‌گوید دالتون چیزی متفاوت است.

البته چیزی که در کل این هیاهو بیش از همه دوست داشتم این است که دالتون فقط برای کسانی ترسناک است که او را در حال خشم در رینگ UFC دیده‌اند و می‌دانند که او چقدر می‌تواند به حریفان آسیب برساند، اما در غیر این صورت او بسیار آرام است. فردی خوش برخورد، مهربان و گرم که همیشه برای محافظت از کسانی که نمی‌توانند از خود دفاع کنند می‌ایستد. این یعنی نه تنها بیگناهان، بلکه دالتون نسبت به افرادی که از روی کینه توزی او را به چالش می‌کشند نیز متفکرانه و درست عمل می‌کند، اما این افراد واقعاً آنقدر آماده نیستند که در مقابل حملات او بایستند.

بنابراین، جیلنهال بهترین چیز در مورد فیلم است. او با جذابیت ظاهری و ارائه کلماتی که تا حد امکان طنز را از دیالوگ بیرون می‌کشد من را یاد اکثر قهرمانان سنتی سینما می‌اندازد که این روز‌ها دیگر در آثار سینمایی زیاد دیده نمی‌شوند. جیک جیلنهال گرمای واقعی یک ستاره سینما را به ارمغان می‌آورد و هنری براهام فیلمبردار او را به گونه‌ای در هر قاب به تصویر می‌کشد که تقریباً در هر پلان بدرخشد. جیلنهال با شکمی مواج، عضله دوسر سخت صخره‌ای، و خط فکی چون الماس تراش خورده، در برخی نماها بسیار باشکوه به نظر می‌رسد.



البته بازیگران نقش‌های مکمل نیز پر از اجراهای سرگرم کننده هستند، اما هیچ یک از آنها نمی‌توانند با نارنجک کاریزمایی که کانر مک گرگور است مقایسه شوند. مک گرگور که مانند طاووس در میان خوک‌ها می‌چرخد و مانند یک شیر گرسنه به گفتگو می‌پردازد، آشکارا در هر ثانیه که روی صحنه می‌آید لحظات جالبی را سپری می‌کند. هرچند اجرای او از هر نظر عملکرد خوبی نیست، اما به شدت قابل تماشا است.

در بخش فنی نیز فیلم هم خوش فرم است و هم دارای دوربین و کارگردانی است که می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند. داگ لیمان و هنری براهام فیلمبردار برای سکانس‌های مبارزه سبکی را ساخته‌اند که در بیشتر قسمت‌های فیلم مؤثر است. با این حال، زمانی که نوبت به فینال بزرگ می‌رسد، کار دوربین به شدت بالا‌تر از نیمه اول فیلم می‌رود. این یعنی ما در نمایش مبارزه با چیزی متفاوت روبرو هستیم. منظور من ورود و خروج یک شات از دید جنگنده است که باید روی کاغذ جالب‌تر به نظر می‌رسید، اما در عمل شاید برخی با آن کنار نیایند.



به طور کلی، با وجود ایرادات ریز و درشت در شخصیت‌ها و حتی موقعیت‌های داستانی کلیشه‌ای، فیلم Road House هرگز خسته‌کننده نیست. سرعت روایت داستان را جذاب نگه می‌دارد و بازی جیلنهال لایه دیگری از جذابیت به فیلم اضافه می‌کند. تمام این تفاسیر یعنی کافه کنار جاده شخصیت‌های کاریکاتوری خود را در آغوش می‌گیرد و یک فیلم پاپ کورنی سرگرم‌کننده ارائه می‌دهد.

این فیلم ممکن است در درازمدت فراموش شود، اما چیزی که قطعاً در مورد Road House به خاطر می‌ماند، یک کنایه است، مبادله نقش‌های اصلی، که به خوبی درون روایت قرار می‌گیرد. منظور من از جمله قبلی این است که در این فیلم جیک جیلنهال که یک بازیگر ماهر است و کانر مک گرگور که یک مبارز حرفه‌ای است باهم جابه‌جا می‌شوند. حالا طنز اینجاست که جیلنهال در اینجا نقش یک مبارز سابق UFC را بازی می‌کند، بنابراین او مجبور شده فیزیک بدنی بسازد و هنرهای رزمی مختلفی را تمرین کند که از شخصیت او حمایت کند، و از طرف دیگر، ما کانر مک گرگور را داریم که در قامت شخصیت شرور فیلم بازی کرده است.



در پایان باید گفت: می‌توانم بگویم «کافه کنار جاده» فیلم جالبی برای تماشاست. این اثر ممکن است یک فیلم اکشن سر راست و سنتی باشد و طرح خیلی قوی‌ای برای توجه همه تماشاگران نداشته باشد، اما آیا وجود یک اکشن مردانه در این روز‌های سینما خودش مصداق یک هوای تازه نیست؟! جدای از این جیک جیلنهال طیف متنوع شخصیت خود را خوب اجرا کرده است، و شما به راحتی می‌توانید متوجه تغییر حال و هوای شخصیت او شوید، زیرا او بین صحنه‌ها از یک مرد مودب به یک جنگجوی بی رحم تبدیل می‌شود. جدای از این، فیلم اولین نمایش سینمایی کانر مک گرگور را نشان می‌دهد و او تمام تلاش خود را برای به تصویر کشیدن یک جنگجوی روانی انجام داده است که از شکست دادن مخالفان خود لذت می‌برد (کاری که در واقع در زندگی واقعی انجام می‌دهد).

من فیلمبرداری و اکشن این فیلم را دوست داشتم، اما چیزی که بیشتر از همه دوست داشتم، فیلمبرداری در خود سکانس‌های اکشن است! من عاشق این هستم که فیلم میزان اکشن مناسب و واکنش دیوانه‌کننده‌ای را در برخی صحنه‌ها به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد که چقدر در ساخت این فیلم تمرین شده است. همچنین داگ لیمان را به خاطر الهام گرفتن از یک فیلم قدیمی و افزودن حس تازه‌ای به روایت آن ستایش می‌کنم. در پایان می‌خواهم بگویم Road House فیلم کوچک خوبی است، مخصوص اگر می‌خواهید اکشن‌های پرسرعت و سرگرم‌کننده را تماشا کنید!



منبع: روزیاتو