اگر از طرفداران دوآتشهی فیلم اصلی نبوده باشید، احتمالا از تفاوتهایی که فیلمنامهی «کافه کنار جاده» تازه ایجاد کرده راضی خواهید بود که تا حدود زیادی خط داستانی فیلم ۱۹۸۹ را بهبود میبخشند. با این حال، میتوانید در بازسازی فیلم «کافه کنار جاده» عناصری آشنا و نکاتی پنهان ببینید که ادای احترامی به فیلم سابق هستند.
چارسو پرس: با وجود آنکه «کافه کنار جاده» -یا کافه بینراهی- (Road House) با بازی جیک جیلنهال اساسا یک فیلم مستقل به حساب میآید، اما ارجاعات زیادی در آن وجود دارد که شما را به یاد نسخهی اصلی سال ۱۹۸۹ با بازی پاتریک سوویزی میاندازد. از زمان انتشار «کافه کنار جاده» اصلی در اواخر دههی هشتاد میلادی تاکنون این فیلم با طرفداران دوآتشهی خود شناخته میشود که ارزش آن را تا حد یک فیلم کلاسیک بالا بردهاند. «کافه کنار جاده» را میتوان شاهکاری در ژانر فیلمهای مشتزنی به حساب آورد که میداند مخاطب برای چه پای فیلم نشسته و دقیقا همان را به بیننده میدهد. به لطف اکشن عالی و فیلمنامهی سادهی آن، «کافه کنار جاده» به فیلمی تبدیل شده که همه میتوانند از آن لذت ببرند.
فیلم «کافه کنار جاده» که امسال با کارگردانی داگ لیمان و بازیگری جیک جیلنهال و کانر مکگرگور از طریق «پرایم ویدیو» پخش شد، بازسازی همین فیلم اکشن کلاسیک دههی هشتادی است. در این فیلم جدید همچنان با کاراکتری به نام دالتون سروکار داریم که گویا در گذشته یک مبارز یوافسی بوده و حالا در یک کافه کنار جاده در فلوریداکیز کار گیر آورده است. با این حال، این کافه مشتریان زیادی دارد که سرشان برای دعوا درد میکند. دالتون به سرعت به راز پنهانی پی میبرد که موجب شده خلافکاران دست از سر این کافهی به ظاهر معمولی برندارند.
در بازسازی «کافه کنار جاده» میتوانید چندین ارجاع و نکاتی پیدا کنید که یادآور فیلم اصلی هستند. البته فیلم لیمان سعی داشته تا هویت مستقل خود را داشته باشد و از این رو چندین خط داستانی تازه معرفی میکند؛ برای مثال یکی از تفاوتهای بزرگ داستان فیلم تازه به خود کاراکتر اصلی بازمیگردد یعنی دالتون (جیک جیلنهال) که همانطور که اشاره کردیم در این فیلم یک مبارز سابق یوافسی است که در فیلم قبلی چنین نبود و این خود چرخشی تازه به پیشینهی این شخصیت میآورد، یا میتوان به این اشاره کرد که خلاف دالتون پاتریک سوویزی که مربی خود وید گرت را در کنارش به عنوان پشتیبان میبیند، دالتون جیک جیلنهال تکوتنها است و به جز برخی از کارکنان خود کافه، کسی دیگر در کنارش مبارزه نمیکند؛ انگار که پیشینهی تاریکتر شخصیت جیلنهال او را به این سمت کشانده که بخواهد از نزدیک شدن بیش از حد به دیگران اجتناب کند.
اگر از طرفداران دوآتشهی فیلم اصلی نبوده باشید، احتمالا از تفاوتهایی که فیلمنامهی «کافه کنار جاده» تازه ایجاد کرده راضی خواهید بود که تا حدود زیادی خط داستانی فیلم ۱۹۸۹ را بهبود میبخشند. با این حال، میتوانید در بازسازی فیلم «کافه کنار جاده» عناصری آشنا و نکاتی پنهان ببینید که ادای احترامی به فیلم سابق هستند. در حالی که برخی از این اشارات کاملا جلوی چشم شما قرار دارند، برای برخی دیگر نیاز است که از هواداران پروپاقرص «کافه کنار جاده» باشید تا به آنها پی ببرید. در ادامه بخشهایی از داستان فیلمهای «کافه کنار جاده» ۱۹۸۹ و بازسازی آن، یعنی «کافه کنار جاده» ۲۰۲۴ فاش میشوند که البته دانستن آنها تأثیر زیادی بر میزان لذت بردنتان از فیلمها نخواهد داشت.
با اینکه داستان فیلم جیلنهال در دوران مدرن اتفاق میافتد، اما سازندگان به عنوان ادای احترام همچنان عناصری از حالوهوای دههی هشتاد میلادی را در محیط و فضای داستان حفظ کردهاند؛ مثل معماری و دکور خاص کافه. اما یکی دیگر از این نشانههای دهه هشتادی را میتوانید حتی پیش از دیدن فیلم پیدا کنید، یعنی روی پوستر «کافه کنار جاده» که با طراحی لوگوی فیلم اصلی بازگشته است. این لوگو را میتوانید در خود فیلم بر روی تابلوی کافه هم پیدا کنید. «کافه کنار جاده» ۲۰۲۴ تلاش کرده تا با تقلید از چندین عناصر زیباییشناسی مثل مدل فونت، خود را از نظر بصری و ترکیب رنگی به همان دنیای پررنگ و لعاب فیلم سوویزی ببرد. استفاده از لوگوی اصلی فیلم نه تنها به این بازسازی اجازه میدهد تا میراث نسخهی ۱۹۸۹ را پاس دارد، بلکه به آن کمک میکند تا جذابیت خاص و تراشنخوردهای که تماشاگران «کافه کنار جاده» را به خاطر آن میشناسند حفظ شود که عنصر نوستالژی را نیز تقویت میکند.
تا هنوز در مبحث خالکوبی هستیم خوب است دربارهی خالکوبیهای یکی دیگر از شخصیتها بدانید. کاراکتر ناکس، که یکی از آدمبدهای اصلی فیلم به حساب میآید و نقش آن را کانر مکگرگور بازی میکند، خالکوبیهای زیادی دارد که باافتخار آنها را به نمایش میگذارد. اما تقریبا تمام بالاتنهی خود مکگرگور با خالکوبی پوشیده شده، از این رو مهمترین بخش گریم این کاراکتر به پنهان کردن خالکوبیهای اصلی مکگرگور و پیادهسازی طرحهای کاراکتر ناکس اختصاص داشت که البته در آخر شباهت زیادی به خالکوبیهای اصلی این مبارز یوافسی دارند.
بازسازی «کافه کنار جاده» اما زیادی شما را معطل نمیکند و از همان ابتدا به بیننده میگوید که کاراکتر جیک جیلنهال الوود دالتون نام دارد اما همه ترجیح میدهند او را به نام دالتون صدا کنند. نام کامل این کاراکتر را میتوانید در صحنههای فلشبک نیز ببینید که در آن الوود دالتون برای مبارزه به درون رینگ پا میگذارد. حالا که صحبت از یوافسی است شاید برایتان جالب باشد که بدانید ایدهی بازسازی فیلم «کافه کنار جاده» مدتها پیش مطرح شده بود اما میخواستند از یک مبارز واقعی یوافسی برای نقش اصلی استفاده کنند. نکتهی جالبتر اینکه میخواستند با ایجاد تغییراتی اساسی در داستان اصلی، راندا رزی، مبارز سابق یوافسی را برای شخصیت دالتون بیاورند تا پیچشی غیرمنتظره هم به شخصیت اصلی اضافه کنند.
در صحنههای ابتدایی فیلم میبینیم که فرانکی (جسیکا ویلیامز)، صاحب کافهای در کنار جاده، از دالتون میخواهد که به کافهاش بیاید و به عنوان بانسر در آنجا کار کند. با ورود شخصیت جیلنهال به فلوریداکیز، او متوجه نامگذاری متفاوت این کافه میشود و فرانکی نیز داستانی از عموی عجیب و سنت نامگذاریهای مسخرهی او تعریف میکند. از این روست که این کافهی کنار جاده در فلوریداکیز، اساسا «کافه کنار جاده» نام دارد. در نسخهی ۱۹۸۹ اما کافهی کنار جادهای که تمام ماجرا در آن اتفاق میافتد «دابل دوس» نامیده میشود و این یکی از تغییرات اصلی نسخهی بازسازی نسبت به فیلم سوویزی به حساب میآید. اما این همهی ماجرا نیست و لیمان به طرز ماهرانهای اشارهای ظریف به دابل دوس میکند. وقتی شخصیت جیک جیلنهال به فلوریداکیز میرود، در همان لحظهی اولیه که از اتوبوس پیاده شده و دور و اطرافش را نظاره میکند میتوانید برای ثانیهای رستورانی را ببینید که نامش دابل دوس است. اینگونه «کافه کنار جاده» از پتانسیل محیطی برای اشارهای مستقیم به فیلم اصلی استفاده میکند.
نکتهی جالب دیگر دربارهی کافهها در هر دو فیلم این است که هیچ کدام در محلی که در داستان گفته شده واقع نشدهاند. «کافه کنار جاده» ۱۹۸۹ در کالیفرنیا فیلمبرداری شده اما داستان آن در میزوری اتفاق میافتد. این موضوع در بیشتر موارد اهمیت ویژهای ندارد، اما در برخی از صحنههای فیلم میتوانید کوهها و صحرایی را ببینید که خاص منطقهی کالیفرنیا است و هرگز در میزوری پیدا نمیشود. هر کسی که تا به حال میزوری را دیده باشد میتواند تشخیص دهد که این صحنهها در جایی دیگر فیلمبرداری شدهاند. البته این ایرادی نیست که مخاطبان مورد هدف فیلم بخواهند از آن گله داشته باشند.
دربارهی بازسازی «کافه کنار جاده» نیز باید گفت که طبق داستان فیلم لیمان، کافه کنار جاده باید در فلوریداکیز قرار داشته باشد اما فیلم اصلا در جمهوری دومینیکن فیلمبرداری شده و خود کافه هم از بالا تا پایینش به دست عوامل فیلم ساخته شده است که اتفاقا توانست از یکی از توفانهای هولناک این منطقه نیز جان سالم ببرد. البته حیف شد که لوکیشن کافه را تخریب کردند؛ محلی که میتوانست به عنوان یک کافه کنار جادهی واقعی به یک مکان توریستی جذاب برای طرفداران فیلم تبدیل شود.
اگر از طرفداران قهوه باشید شاید برایتان سوال شده باشد که قهوهای که دالتون جیلنهال در کافه کنار جاده مینوشد چه فرقی با قهوهی سیاه معمولی دارد که باعث آن واکنش خاص از سمت دالتون شد. در کنار تمام لحظههای مشتزنی و اکشن، این صحنهی خاص مربوط به قهوه یک دعوای مفصل آنلاین دربارهی تفاوتهای قهوهی کوبایی با قهوهی سیاه بین طرفداران برانگیخت. این صحنهی به خصوص در اولین حضور دالتون در کافه کنار جاده اتفاق میافتد. کاراکتر جیلنهال از متصدی، که بعدا متوجه میشویم لورا (بی. کی. کنون) نام دارد، میخواهد یک فنجان قهوهی سیاه به او بدهد. لورا پاسخ میدهد که از این قهوهها در این کافه ندارند. دالتون اما به لورا اشاره میکند که به نظر میرسد خودش در حال نوشیدن قهوه است. لورا متذکر میشود که این قهوهی کوبایی است و دالتون هم درخواست میکند که از همین قهوه به او بدهند. پس از جرعهای و با توجه به واکنش ویژهی دالتون میفهمیم که تفاوت زیادی بین قهوهی سیاهی که او هر روز میخورد با قهوهی کوبایی وجود دارد. اما این تفاوت چیست؟ پاسخ این است که قهوهی کوبایی قویتر، شیرینتر و غلیظتر از سایر قهوههاست و راز آن در نحوهی دم کردن قهوه نهفته است. قهوهی کوبایی به طور سنتی در موکاپات با استفاده از دانههای اسپرسو ریز آسیابشده و همراه با شکر دم میشود که بسته به شکری که استفاده میکنید (سفید یا قهوهای) میتواند بافت متفاوتی به قهوهی شما بدهد. اگر شکر سفید استفاده کنید یک کف شیرین روی قهوه درست میکند، و شکر قهوهای بافتی شربتمانند به قهوهاتان میدهد. قهوهی کوبایی به دلیل روست بیشتر آن رنگ تیرهتر و مزهی قویتری نسبت به سایر انواع قهوهها دارد که تلخی آن با افزودن شکر متعادل میشود. در مقابل اما یک قهوهی سیاه به قهوهای معمولی اشاره دارد که به آن شیر یا شکر نیافزودهاند.
ویژگی دیگری که هر دو معشوقهها در فیلمهای «کافه کنار جاده» در آن اشتراک دارند به میزان توسعهی کاراکتر آنها بازمیگردد. به طور کلی میتوان گفت کاراکترهای زن هیچ کدام از فیلمها شبیه افراد واقعی به نظر نمیرسند و پیشینهی بسیار سادهای دارند که نمیتواند ذهن مخاطب را اقناع کند. دکتر الیزابت کلی که باید مهمترین شخصیت زن فیلم اصلی باشد، همچنان یک کاراکتر توخالی است که اعمال و انگیزههایش هیچ وقت منطقی به نظر نمیرسند. الی فیلم لیمان حتی از دکتر فیلم اول بدتر است؛ به طوری که اگر کاراکتر او را به طور کلی حذف کرده و جایش را با شخصیتهای دیگر پر میکردند چیزی از داستان از دست نمیرفت.
در فیلم اصلی «کافه کنار جاده» دالتون و جیمی اولین مواجههی خود را در کافه با مساوی به پایان میبرند. درست زمانی که آنها شاخبهشاخ شدهاند برانت از راه رسیده و با مداخله در مبارزهی آنها از جیمی میخواهد که دعوا را تمام کند. چیزی مشابه این صحنه در فیلم لیمان نیز اتفاق میافتد، اما فیلمنامه دلیل نسبتا عمیقتری برای توجیه این اقدام دالتون در کنار کشیدن از مبارزه فراهم میکند. وقتی دالتون جیلنهال و ناکس مکگرگور به مصاف هم میروند تا وسط کافه کنار جاده با هم گلاویز شوند، دالتون به طور آگاهانه خودش را کنار میکشد. دلیل این تصمیم به آنجا بازمیگردد که دالتون یادش میآید اگر اجازه دهد آن روی دیگرش بالا بیاید، بدترین چیزها در انتظار خودش و رقیبش خواهند بود؛ عاقبتی که دالتون میخواهد تا میتواند از وقوع آن جلوگیری کند. دالتون که تمایلی به رویارویی با جنبههای تاریک وجود خودش ندارد از کافه فاصله گرفته و غائله را فیصله میدهد.
البته حتی اگر دالتون جیلنهال از دعوا با ناکس دوری کرده باشد، خود جیلنهال نتوانست از مشت مکگرگور فرار کند. جیلنهال در مصاحبهای در برنامهی «تونایت شو» فاش کرد که در جریان فیلمبرداری «کافه کنار جاده» یک مشت تصادفی واقعی از کانر مکگرگور خورده. جیلنهال هم به طور کاملا تصادفی چندباری در ماشین را به صورت مکگرگور کوبیده است!
پاتریک سوویزی برای بازی در نقش دالتون در «کافه کنار جاده» انتقادات زیادی دریافت کرد. البته برخی از این واکنشها ماهیت شخصیت او را درک نکردند. دالتون با وجود تمایلش به ضرب و شتم مردم ساکت و محجوب است؛ یک قهرمان واقعی که تنها در بدترین لحظهها آن روی دیگرش را نشان میدهد. متأسفانه جالبترین بخشهای شخصیتی او به سختی در فیلم نشان داده میشوند و سوویزی به اظهارات روشنفکرانهی گاه و بیگاه و مشتزنیهایش قناعت میکند. به عبارت دیگر، گذشتهی غمانگیز او در پسزمینه باقی میماند. «کافه کنار جاده» اصلی تلاش نمیکند تا چگونگی کنار آمدن دالتون با گذشتهی تاریکش را نشان دهد؛ از این رو، انگیزههای او اغلب مبهم به نظر میرسند که شخصیت او را کمی توخالی جلوه میدهد. در مقابل، بازسازی «کافه کنار جاده» از بسیاری جهات دالتون را تغییر میدهد که باعث شده شخصیت جالبتری با انگیزههای منطقیتر از آن استخراج شود. به طور کلی، شخصیتپردازیها و فیلمنامهی فیلم تازه در ایجاد یک پسزمینهی قوی برای کاراکتر دالتون موفق بوده و از نظر احساسی تأثیرگذارتر شده که میتواند با مخاطب ارتباط بیشتری بگیرد.
منبع: دیجیمگ
فیلم «کافه کنار جاده» که امسال با کارگردانی داگ لیمان و بازیگری جیک جیلنهال و کانر مکگرگور از طریق «پرایم ویدیو» پخش شد، بازسازی همین فیلم اکشن کلاسیک دههی هشتادی است. در این فیلم جدید همچنان با کاراکتری به نام دالتون سروکار داریم که گویا در گذشته یک مبارز یوافسی بوده و حالا در یک کافه کنار جاده در فلوریداکیز کار گیر آورده است. با این حال، این کافه مشتریان زیادی دارد که سرشان برای دعوا درد میکند. دالتون به سرعت به راز پنهانی پی میبرد که موجب شده خلافکاران دست از سر این کافهی به ظاهر معمولی برندارند.
در بازسازی «کافه کنار جاده» میتوانید چندین ارجاع و نکاتی پیدا کنید که یادآور فیلم اصلی هستند. البته فیلم لیمان سعی داشته تا هویت مستقل خود را داشته باشد و از این رو چندین خط داستانی تازه معرفی میکند؛ برای مثال یکی از تفاوتهای بزرگ داستان فیلم تازه به خود کاراکتر اصلی بازمیگردد یعنی دالتون (جیک جیلنهال) که همانطور که اشاره کردیم در این فیلم یک مبارز سابق یوافسی است که در فیلم قبلی چنین نبود و این خود چرخشی تازه به پیشینهی این شخصیت میآورد، یا میتوان به این اشاره کرد که خلاف دالتون پاتریک سوویزی که مربی خود وید گرت را در کنارش به عنوان پشتیبان میبیند، دالتون جیک جیلنهال تکوتنها است و به جز برخی از کارکنان خود کافه، کسی دیگر در کنارش مبارزه نمیکند؛ انگار که پیشینهی تاریکتر شخصیت جیلنهال او را به این سمت کشانده که بخواهد از نزدیک شدن بیش از حد به دیگران اجتناب کند.
اگر از طرفداران دوآتشهی فیلم اصلی نبوده باشید، احتمالا از تفاوتهایی که فیلمنامهی «کافه کنار جاده» تازه ایجاد کرده راضی خواهید بود که تا حدود زیادی خط داستانی فیلم ۱۹۸۹ را بهبود میبخشند. با این حال، میتوانید در بازسازی فیلم «کافه کنار جاده» عناصری آشنا و نکاتی پنهان ببینید که ادای احترامی به فیلم سابق هستند. در حالی که برخی از این اشارات کاملا جلوی چشم شما قرار دارند، برای برخی دیگر نیاز است که از هواداران پروپاقرص «کافه کنار جاده» باشید تا به آنها پی ببرید. در ادامه بخشهایی از داستان فیلمهای «کافه کنار جاده» ۱۹۸۹ و بازسازی آن، یعنی «کافه کنار جاده» ۲۰۲۴ فاش میشوند که البته دانستن آنها تأثیر زیادی بر میزان لذت بردنتان از فیلمها نخواهد داشت.
۱۴. «کافه کنار جاده» از همان لوگوی فیلم اصلی استفاده میکند
با اینکه داستان فیلم جیلنهال در دوران مدرن اتفاق میافتد، اما سازندگان به عنوان ادای احترام همچنان عناصری از حالوهوای دههی هشتاد میلادی را در محیط و فضای داستان حفظ کردهاند؛ مثل معماری و دکور خاص کافه. اما یکی دیگر از این نشانههای دهه هشتادی را میتوانید حتی پیش از دیدن فیلم پیدا کنید، یعنی روی پوستر «کافه کنار جاده» که با طراحی لوگوی فیلم اصلی بازگشته است. این لوگو را میتوانید در خود فیلم بر روی تابلوی کافه هم پیدا کنید. «کافه کنار جاده» ۲۰۲۴ تلاش کرده تا با تقلید از چندین عناصر زیباییشناسی مثل مدل فونت، خود را از نظر بصری و ترکیب رنگی به همان دنیای پررنگ و لعاب فیلم سوویزی ببرد. استفاده از لوگوی اصلی فیلم نه تنها به این بازسازی اجازه میدهد تا میراث نسخهی ۱۹۸۹ را پاس دارد، بلکه به آن کمک میکند تا جذابیت خاص و تراشنخوردهای که تماشاگران «کافه کنار جاده» را به خاطر آن میشناسند حفظ شود که عنصر نوستالژی را نیز تقویت میکند.
۱۳. خالکوبیهای جیک جیلنهال ادای احترامی به پاتریک سوویزی هستند
شخصیت دالتون در «کافه کنار جاده» اصلی هیچ خالکوبی نداشت یا حداقل سوویزی هیچ کدام را به طور علنی نشان نداد. این شاید موجب تعجب شود وقتی که میبینید دالتون جیلنهال خالکوبیهای مختلفی روی سینه، گردن و ساعدش دارد. جیک جیلنهال اخیرا در مصاحبهای با «دیسایدر» گفته بود که فیلم او در جزئیات بسیاری به دنبال ادای احترام به پاتریک سوویزی بوده است. اگرچه این بازیگر به طور مشخص فاش نکرد که هر یک از خالکوبیها چه معنایی دارند، به هر حال این ظرافتها و جزئیات ارزش کار جیلنهال و داگ لیمان را برایمان بالاتر میبرند.تا هنوز در مبحث خالکوبی هستیم خوب است دربارهی خالکوبیهای یکی دیگر از شخصیتها بدانید. کاراکتر ناکس، که یکی از آدمبدهای اصلی فیلم به حساب میآید و نقش آن را کانر مکگرگور بازی میکند، خالکوبیهای زیادی دارد که باافتخار آنها را به نمایش میگذارد. اما تقریبا تمام بالاتنهی خود مکگرگور با خالکوبی پوشیده شده، از این رو مهمترین بخش گریم این کاراکتر به پنهان کردن خالکوبیهای اصلی مکگرگور و پیادهسازی طرحهای کاراکتر ناکس اختصاص داشت که البته در آخر شباهت زیادی به خالکوبیهای اصلی این مبارز یوافسی دارند.
۱۲. کاراکترهای اصلی هر دو فیلم همنام هستند
قهرمانان هر دو فیلم «کافه کنار جاده» اغلب به نام خانوادگی خود، یعنی دالتون شناخته میشوند. با این حال، نام کوچک کاراکترها متفاوت است. در نسخهی ۱۹۸۹ تقریبا نمیتوانید در هیچ جای فیلم ردی از اسم کوچک کاراکتر سوویزی پیدا کنید و همه تنها با نام دالتون او را صدا میزنند. اما اگر خورهی این فیلم بوده باشید شاید یک ثانیه صحنهی مهم در بیمارستان را به یاد آورید که در آن پروندهی پزشکی دالتون نشان داده میشود. در آنجا میبینیم که کاراکتر پاتریک سوویزی جیمز دالتون نام دارد.بازسازی «کافه کنار جاده» اما زیادی شما را معطل نمیکند و از همان ابتدا به بیننده میگوید که کاراکتر جیک جیلنهال الوود دالتون نام دارد اما همه ترجیح میدهند او را به نام دالتون صدا کنند. نام کامل این کاراکتر را میتوانید در صحنههای فلشبک نیز ببینید که در آن الوود دالتون برای مبارزه به درون رینگ پا میگذارد. حالا که صحبت از یوافسی است شاید برایتان جالب باشد که بدانید ایدهی بازسازی فیلم «کافه کنار جاده» مدتها پیش مطرح شده بود اما میخواستند از یک مبارز واقعی یوافسی برای نقش اصلی استفاده کنند. نکتهی جالبتر اینکه میخواستند با ایجاد تغییراتی اساسی در داستان اصلی، راندا رزی، مبارز سابق یوافسی را برای شخصیت دالتون بیاورند تا پیچشی غیرمنتظره هم به شخصیت اصلی اضافه کنند.
۱۱. «دابل دوس» در هر دو فیلم «کافه کنار جاده» و بازسازی آن وجود دارد
در صحنههای ابتدایی فیلم میبینیم که فرانکی (جسیکا ویلیامز)، صاحب کافهای در کنار جاده، از دالتون میخواهد که به کافهاش بیاید و به عنوان بانسر در آنجا کار کند. با ورود شخصیت جیلنهال به فلوریداکیز، او متوجه نامگذاری متفاوت این کافه میشود و فرانکی نیز داستانی از عموی عجیب و سنت نامگذاریهای مسخرهی او تعریف میکند. از این روست که این کافهی کنار جاده در فلوریداکیز، اساسا «کافه کنار جاده» نام دارد. در نسخهی ۱۹۸۹ اما کافهی کنار جادهای که تمام ماجرا در آن اتفاق میافتد «دابل دوس» نامیده میشود و این یکی از تغییرات اصلی نسخهی بازسازی نسبت به فیلم سوویزی به حساب میآید. اما این همهی ماجرا نیست و لیمان به طرز ماهرانهای اشارهای ظریف به دابل دوس میکند. وقتی شخصیت جیک جیلنهال به فلوریداکیز میرود، در همان لحظهی اولیه که از اتوبوس پیاده شده و دور و اطرافش را نظاره میکند میتوانید برای ثانیهای رستورانی را ببینید که نامش دابل دوس است. اینگونه «کافه کنار جاده» از پتانسیل محیطی برای اشارهای مستقیم به فیلم اصلی استفاده میکند.
نکتهی جالب دیگر دربارهی کافهها در هر دو فیلم این است که هیچ کدام در محلی که در داستان گفته شده واقع نشدهاند. «کافه کنار جاده» ۱۹۸۹ در کالیفرنیا فیلمبرداری شده اما داستان آن در میزوری اتفاق میافتد. این موضوع در بیشتر موارد اهمیت ویژهای ندارد، اما در برخی از صحنههای فیلم میتوانید کوهها و صحرایی را ببینید که خاص منطقهی کالیفرنیا است و هرگز در میزوری پیدا نمیشود. هر کسی که تا به حال میزوری را دیده باشد میتواند تشخیص دهد که این صحنهها در جایی دیگر فیلمبرداری شدهاند. البته این ایرادی نیست که مخاطبان مورد هدف فیلم بخواهند از آن گله داشته باشند.
دربارهی بازسازی «کافه کنار جاده» نیز باید گفت که طبق داستان فیلم لیمان، کافه کنار جاده باید در فلوریداکیز قرار داشته باشد اما فیلم اصلا در جمهوری دومینیکن فیلمبرداری شده و خود کافه هم از بالا تا پایینش به دست عوامل فیلم ساخته شده است که اتفاقا توانست از یکی از توفانهای هولناک این منطقه نیز جان سالم ببرد. البته حیف شد که لوکیشن کافه را تخریب کردند؛ محلی که میتوانست به عنوان یک کافه کنار جادهی واقعی به یک مکان توریستی جذاب برای طرفداران فیلم تبدیل شود.
۱۰. جیلنهال و سوویزی از سبک مبارزهای مشابهی استفاده میکنند
یکی از نمادینترین صحنهها در «کافه کنار جاده» اصلی به آن لحظهای برمیگردد که دالتون با رنو دست به یقه شده و به طرز وحشیانهای گلویش را میدرد تا او را بکشد. با وجود آنکه بازسازی لیمان تلاش نکرده تا این صحنهی ماندگار را هم بازسازی کند، اما یک صحنهی مشابه با آن در فیلم پیدا میشود. در دقایق پایانی فیلم اتفاقی تلخ بالاخره تیر خلاص را به دالتون جیلنهال میزند که باعث میشود او عنان از کف داده و از خود مهربان و شوخطبعش، به قالب مبارزی خشن بازگردد. دالتون که خون جلوی چشمانش را گرفته به سراغ یکی از مردان برانت میرود و با مشتی که به گلویش میزند نای او را پاره میکند که باعث میشود کار حریفش با مرگی آهسته و دردناک تمام شود.۹. هر دو دالتون قهوهاشان را دوست دارند
وقتی دالتون پاتریک سوویزی برای اولین بار به دابل دوس پا میگذارد از متصدی میخواهد که به او یک قهوهی سیاه بدهد. سپس در ادامهی گفتگویش با متصدی توضیح میدهد که محض تفریح به دابل دوس نیامده، بلکه تنها هدف او از بازدید از چنین کافهای، گشت و گذار در اطراف آن است تا تهدیدهای لازم را شناسایی کرده و آنها را از میان بردارد. دالتون جیک جیلنهال نیز اولین روزی که به کافه کنار جاده میرسد حرفهای بودن خود را نشان میدهد. او هم از متصدی میخواهد که تنها یک قهوهی سیاه به او بدهد که اتفاقا با قهوههایی که تا به حال خورده فرق زیادی دارد. دالتون میخواهد حسابی حواسش را به کار اختصاص دهد و با ارزیابی وضعیت کافه بتواند هرچه زودتر قضیه را راست و ریست کند.اگر از طرفداران قهوه باشید شاید برایتان سوال شده باشد که قهوهای که دالتون جیلنهال در کافه کنار جاده مینوشد چه فرقی با قهوهی سیاه معمولی دارد که باعث آن واکنش خاص از سمت دالتون شد. در کنار تمام لحظههای مشتزنی و اکشن، این صحنهی خاص مربوط به قهوه یک دعوای مفصل آنلاین دربارهی تفاوتهای قهوهی کوبایی با قهوهی سیاه بین طرفداران برانگیخت. این صحنهی به خصوص در اولین حضور دالتون در کافه کنار جاده اتفاق میافتد. کاراکتر جیلنهال از متصدی، که بعدا متوجه میشویم لورا (بی. کی. کنون) نام دارد، میخواهد یک فنجان قهوهی سیاه به او بدهد. لورا پاسخ میدهد که از این قهوهها در این کافه ندارند. دالتون اما به لورا اشاره میکند که به نظر میرسد خودش در حال نوشیدن قهوه است. لورا متذکر میشود که این قهوهی کوبایی است و دالتون هم درخواست میکند که از همین قهوه به او بدهند. پس از جرعهای و با توجه به واکنش ویژهی دالتون میفهمیم که تفاوت زیادی بین قهوهی سیاهی که او هر روز میخورد با قهوهی کوبایی وجود دارد. اما این تفاوت چیست؟ پاسخ این است که قهوهی کوبایی قویتر، شیرینتر و غلیظتر از سایر قهوههاست و راز آن در نحوهی دم کردن قهوه نهفته است. قهوهی کوبایی به طور سنتی در موکاپات با استفاده از دانههای اسپرسو ریز آسیابشده و همراه با شکر دم میشود که بسته به شکری که استفاده میکنید (سفید یا قهوهای) میتواند بافت متفاوتی به قهوهی شما بدهد. اگر شکر سفید استفاده کنید یک کف شیرین روی قهوه درست میکند، و شکر قهوهای بافتی شربتمانند به قهوهاتان میدهد. قهوهی کوبایی به دلیل روست بیشتر آن رنگ تیرهتر و مزهی قویتری نسبت به سایر انواع قهوهها دارد که تلخی آن با افزودن شکر متعادل میشود. در مقابل اما یک قهوهی سیاه به قهوهای معمولی اشاره دارد که به آن شیر یا شکر نیافزودهاند.
۸. موسیقی زنده نقش مهمی در «کافه کنار جاده» دارد
موسیقی زنده اساسا یکی از مهمترین عناصری است که حال و هوای خاصی به فیلم «کافه کنار جاده» ۱۹۸۹ میداد و صحنههای آن را پویاتر میکرد. در بازسازی لیمان نیز میتوانید گروههای موسیقی زنده را پیدا کنید که هر شب در کافه کنار جاده اجرا میکنند؛ البته پشت حصار سیمی تا یک موقع دعواهای شبانه اجرای آنها را به هم نزند. هر دو فیلم «کافه کنار جاده» از موسیقی پسزمینهی ماندگاری استفاده کردهاند؛ اما بهترین آنها به لحظاتی بازمیگردد که صحنههای مبارزه با موسیقی زنده در پسزمینه همراه میشود. لیمان مشخصا اهمیت زیادی به موسیقی پسزمینهی فیلم داده است. او شخصا کسی را مأمور کرد که گروههای موسیقی را پیدا کند که با منطقهی فلوریداکیز و کافه کنار جاده مطابقت داشته باشند. او همچنین در بعضی از صحنههای مبارزه از این گروهها میخواست که به صورت زنده اجرا کنند تا موسیقی زنده بازیگران را بیش از پیش در فضای فیلم فروببرد. این تصمیم بر مخاطب هم تأثیرگذار بوده و تجربهای عمیقتر و فراگیرتر برای بینندگان ایجاد کرده است.۷. دالتون جیلنهال نقل قول مهمی از سوویزی میآورد
بازسازی «کافه کنار جاده» تغییرات قابل توجهی در پسزمینهی شخصیت دالتون ایجاد کرده است. اما به نظر میرسد درسی که دالتون پاتریک سوویزی از زندگی گرفته شبیه همانی است که شخصیت جیک جیلنهال از سالها مبارزه در یوافسی گرفته است. جیلنهال زمانی که در بیمارستان منتظر الی است تا به زخمهایش رسیدگی کند جملهای میگوید که در فیلم اصلی هم آن را شنیده بودیم: «هیچکس هرگز در دعوا برنده نمیشود.» با وجود آنکه هر دو دالتون فیلمهای «کافه کنار جاده» مبارزان باورنکردنی و تقریبا شکستناپذیری هستند، اما هر دو شخصیت میدانند که صرف نظر از اینکه در یک مبارزه پیروز شوند یا ببازند، عواقب بد آن روزی به سراغشان میآید.۶. نام معشوقهی دالتون در هر دو فیلمهای «کافه کنار جاده» یکی است
دنیلا ملچیور بازیگری است که در نقش الی در بازسازی «کافه کنار جاده» ظاهر شده و به عنوان معشوقهی دالتون معرفی میشود. در همان صحنههای آغازین مواجههی این دو کاراکتر میبینیم که الی پزشکی است که زخمهای شخصیت جیلنهال را میبندد؛ از همین رو دالتون به الی لقب دکی میدهد. اگر فیلم اصلی را دیده باشید میدانید که حتی در نسخهی سوویزی «کافه کنار جاده» معشوقهی دالتون دکتری به نام الیزابت کلی (کلی لینچ) بود و نحوهی مواجههی آنها نیز یکی است. نکتهی جالب دیگر که در هر دو فیلم دیده میشود، نقش پنهانی است که معشوقهی دالتون در هر دو فیلم در ماجرای کافه بازی میکند. همانطور که الی در نسخهی بازسازی دختر کلانتر شهر است و حتی یک بار دالتون جیلنهال را از دست پدرش نجات میدهد، در نسخهی ۱۹۸۹ الیزابت خواهرزادهی رد وبستر، مالک فروشگاه قطعات خودرو است.ویژگی دیگری که هر دو معشوقهها در فیلمهای «کافه کنار جاده» در آن اشتراک دارند به میزان توسعهی کاراکتر آنها بازمیگردد. به طور کلی میتوان گفت کاراکترهای زن هیچ کدام از فیلمها شبیه افراد واقعی به نظر نمیرسند و پیشینهی بسیار سادهای دارند که نمیتواند ذهن مخاطب را اقناع کند. دکتر الیزابت کلی که باید مهمترین شخصیت زن فیلم اصلی باشد، همچنان یک کاراکتر توخالی است که اعمال و انگیزههایش هیچ وقت منطقی به نظر نمیرسند. الی فیلم لیمان حتی از دکتر فیلم اول بدتر است؛ به طوری که اگر کاراکتر او را به طور کلی حذف کرده و جایش را با شخصیتهای دیگر پر میکردند چیزی از داستان از دست نمیرفت.
۵. اولین مبارزهی دالتون در هر دو فیلم با مساوی به پایان میرسد
در فیلم اصلی «کافه کنار جاده» دالتون و جیمی اولین مواجههی خود را در کافه با مساوی به پایان میبرند. درست زمانی که آنها شاخبهشاخ شدهاند برانت از راه رسیده و با مداخله در مبارزهی آنها از جیمی میخواهد که دعوا را تمام کند. چیزی مشابه این صحنه در فیلم لیمان نیز اتفاق میافتد، اما فیلمنامه دلیل نسبتا عمیقتری برای توجیه این اقدام دالتون در کنار کشیدن از مبارزه فراهم میکند. وقتی دالتون جیلنهال و ناکس مکگرگور به مصاف هم میروند تا وسط کافه کنار جاده با هم گلاویز شوند، دالتون به طور آگاهانه خودش را کنار میکشد. دلیل این تصمیم به آنجا بازمیگردد که دالتون یادش میآید اگر اجازه دهد آن روی دیگرش بالا بیاید، بدترین چیزها در انتظار خودش و رقیبش خواهند بود؛ عاقبتی که دالتون میخواهد تا میتواند از وقوع آن جلوگیری کند. دالتون که تمایلی به رویارویی با جنبههای تاریک وجود خودش ندارد از کافه فاصله گرفته و غائله را فیصله میدهد.
البته حتی اگر دالتون جیلنهال از دعوا با ناکس دوری کرده باشد، خود جیلنهال نتوانست از مشت مکگرگور فرار کند. جیلنهال در مصاحبهای در برنامهی «تونایت شو» فاش کرد که در جریان فیلمبرداری «کافه کنار جاده» یک مشت تصادفی واقعی از کانر مکگرگور خورده. جیلنهال هم به طور کاملا تصادفی چندباری در ماشین را به صورت مکگرگور کوبیده است!
۴. وسزلی و برانت صحنههای معرفی یکسانی دارند
آنتاگونیستهای هر دو فیلم «کافه کنار جاده» با یک صحنهی پرانرژی به مخاطب معرفی میشوند. در فیلم اصلی در اولین صحنهای که برد وسلی با بازی بن گازارا را میبینیم او به طرز بیرحمانهای دمار از روزگار اوکانر درمیآورد و از عملکرد او ناراضی است که نتوانسته کار کافهی کنار جاده را تمام کند. بازسازی «کافه کنار جاده» اما یک چرخش خندهدار به این صحنه اضافه کرده است. در اولین صحنه ای که بن برانت (بیلی مگنوسن) را میبینیم او در یک قایق در حال حرکت است و از زیردست خود میخواهد صورتش را با دقت بتراشد، آن هم درست زمانی که امواج به قایق امان نمیدهند و تلاطم قایق باعث میشود پیرایشگرش مدام تلوتلو بخورد. این تازه در حالی است که سرسپردگان برانت دربارهی دالتون و کتک خوردنشان به دست دالتون به او توضیح میدهند. پس از اینکه پیرایشگر برانت به طور تصادفی پوست او را با تیغ میبرد، برانت خشمگین شده و ناامیدی خود را با زدن ناخدای قایقش ابراز میکند که باعث میشود ناخدا کاملا از هوش برود.۳. جیمی و ناکس از اسلحههای نامتعارفی استفاده میکنند
هنگامی که جیمی رنو برای اولین سروکلهاش در «کافه کنار جاده» پیدا میشود، او از ابزار نشانهگذاری بیلیارد برای ضرب و شتم افراد و به هم ریختن کافه استفاده میکند. بااینکه ناکس فیلم جدید سراغ میز بیلیارد نمیرود، اما از یک چوب گلف استفاده میکند. از همان اولین لحظه که ناکس پایش را به کافه میگذارد، با چوب گلف خود میزها و شیشهها را حسابی خرد کرده و خلاصه هرج و مرجی به راه میاندازد تا دالتون مجبور شود پا به میدان بگذارد. در هر دو مورد رنو و ناکس میبینیم که شخصیتهای آنها با استفاده از ابزار مبارزهی نامتعارفی تمایلات خشونتآمیز شخصیت خود را نشان میدهند تا بیننده هم آنها را به عنوان رقیبان مهمی برای دالتون در نظر بگیرد که از هر راه و روشی برای از میان بردن دالتون استفاده خواهند کرد. دربارهی آخروعاقبت این کاراکترها اما باید گفت که با وجود آنکه جیمی در پایان فیلم سوویزی میمیرد، اما در صحنهی پس از تیتراژ «کافه کنار جاده» ۲۰۲۴ میبینیم که ناکس هنوز زنده است. او که تازه از تخت بیمارستان بلند شده با همان لباسها از بیمارستان بیرون میزند که زمینهای برای بازگشت کاراکتر او در دنبالههای احتمالی بعدی فراهم میکند. البته تاکنون هیچ اعلام رسمی از سمت عوامل یا آمازون پرایم دربارهی ساخت دنبالهای برای «کافه کنار جاده» انجام نشده است. اما میدانیم که حداقل جیلنهال و مکگرگور دربارهی بازگشت به این نقشها ابراز تمایل کردهاند.۲. جیمی و ناکس بازی با آتش را دوست دارند
جیمی رنو در «کافه کنار جاده» اصلی نشان داد که برای رسیدن به هدفش از هیچ چیز فروگذار نخواهد بود و حسابی سرش برای دعوا درد میکند. این ویژگی به خوبی در صحنهای که جیمی خانهی امت را به آتش میکشد آشکار میشود. بعدا در فیلم صحنهی آتش زدن مغازهی خودروی رد وبستر را داریم که توسط جیمی و وسلی صورت میگیرد. در «کافه کنار جاده» لیمان، کاراکتر ناکس با مقدمهای آتشین به فیلم وارد میشود. در ابتدا او را میبینیم که از خانهی زنی فرار میکند که شوهرش تازه سر رسیده است. سپس ناکس کت مردی را دزدیده و یکتنه یک محله را به آتش میکشد. در ادامهی فیلم هم صحنهی دیگری داریم که در آن مردان برانت کتابفروشی چارلی و استفن را به آتش میکشند. اتفاقی که حسابی دالتون جیلنهال را متأثر میکند. درست از اینجای فیلم است که دالتون پا به مسیر تاریکتری گذاشته و دست به قتل زیردستان برانت میزند.۱. هر دو دالتون فیلم «کافه کنار جاده» و بازسازی آن در کمدشان اسکلتی پنهان کردهاند
در هر دو فیلم «کافه کنار جاده» دالتون یک شخصیت خونسرد است که تا جای ممکن از مبارزه دوری میکند، یا بهتر بگوییم، تا جای ممکن از ناکارکردن دیگران پرهیز میکند. با این حال، هر دو الوود دالتون و جیمز دالتون گذشتهی تاریکی دارند که اگر خشم جلوی چشمشان را بگیرد، ممکن است چون سایهای سیاه دوباره وجودشان را تسخیر کند. دالتون پاتریک سوویزی با خاطراتش از کشتن یک مرد دیگر خواب آرامی نداشته است. دالتون جیک جیلنهال هم تلاش میکند با چنین گذشتهی تاریکی کنار بیاید. در حالی که هر دو داستان لایههای تازهای به شخصیت دالتون اضافه میکنند، «کافه کنار جاده» ۲۰۲۴ کمی در نشان دادن این لایهها بهتر عمل کرده است.پاتریک سوویزی برای بازی در نقش دالتون در «کافه کنار جاده» انتقادات زیادی دریافت کرد. البته برخی از این واکنشها ماهیت شخصیت او را درک نکردند. دالتون با وجود تمایلش به ضرب و شتم مردم ساکت و محجوب است؛ یک قهرمان واقعی که تنها در بدترین لحظهها آن روی دیگرش را نشان میدهد. متأسفانه جالبترین بخشهای شخصیتی او به سختی در فیلم نشان داده میشوند و سوویزی به اظهارات روشنفکرانهی گاه و بیگاه و مشتزنیهایش قناعت میکند. به عبارت دیگر، گذشتهی غمانگیز او در پسزمینه باقی میماند. «کافه کنار جاده» اصلی تلاش نمیکند تا چگونگی کنار آمدن دالتون با گذشتهی تاریکش را نشان دهد؛ از این رو، انگیزههای او اغلب مبهم به نظر میرسند که شخصیت او را کمی توخالی جلوه میدهد. در مقابل، بازسازی «کافه کنار جاده» از بسیاری جهات دالتون را تغییر میدهد که باعث شده شخصیت جالبتری با انگیزههای منطقیتر از آن استخراج شود. به طور کلی، شخصیتپردازیها و فیلمنامهی فیلم تازه در ایجاد یک پسزمینهی قوی برای کاراکتر دالتون موفق بوده و از نظر احساسی تأثیرگذارتر شده که میتواند با مخاطب ارتباط بیشتری بگیرد.
منبع: دیجیمگ
https://teater.ir/news/60380