درباره فرامرز اصلانی این روزها به اندازه کافی نوشته‌اند؛ هم درباره هنرش، هم درباره تیپ و قیافه‌اش و هم درباره مواضع سیاسی‌اش که این نوشته فقط جنبه‌های هنری کار او را می‌کاود و به مواضع سیاسی به‌خصوص اخیر او سنخیتی ندارد.
چارسو پرس: البته به اقتضای جامعه سیاست‌زده ما به کمتر چیزی که پرداخته شد، هنر او بود. چیزی که احتمالاً بعدها بیشتر به آن توجه می‌شود. وقتی که به قول نیما، غربال‌به‌دستان از عقب کاروان برسند. اما من صرفاً می‌خواهم به یکی، دو نکته اشاره کنم و آن هم گزیده‌کاری و تن ندادن به ابتذال است. هنرمندانی همچون فرامرز اصلانی در تاریخ ما اندکند. آدم‌هایی که حد و حدود خود را خوب می‌شناسند، هنر را برای شهرت و کسب درآمد نمی‌خواهند و به بازار و اقتضائات آن تن در نمی‌دهند.

روزگاری از کیومرث منشی‌زاده پرسیدم چرا این‌قدر شعر کم چاپ می‌کند و او گفت اساساً این پرسش غلط است، به جای اینکه از او بپرسم چرا این‌قدر کم شعر چاپ می‌کنی، باید از دیگران بپرسم چرا این‌قدر شعر چاپ می‌کنید؟ هنرمندانی از این دست اگرچه خیلی جلوی چشم دیگران نیستند و اغلب خلوت گزیدن را به گم شدن در هیاهوی بسیار برای هیچ ترجیح می‌دهند، اما در چشم مخاطبان‌شان به‌شدت قابل احترامند.

درواقع هنرمندانی از این دست خودشان و با آگاهی کامل مخاطبان‌شان را انتخاب می‌کنند. آن‌ها ترجیح می‌دهند به‌جای مورد تشویق قرار گرفتن انبوهی از مخاطبانی که معلوم نیست خیلی هم از چندوچون کار آن‌ها سر دربیاورند، مورد تایید کسانی قرار بگیرند که تفاوت درک و فهم‌شان از هنر با عامه مردم از زمین تا آسمان است. مردمانی که شاید برای امضاء گرفتن از هنرمند محبوب‌شان سر و دست نشکنند اما او را خوب می‌فهمند و همین برای هنرمندان گزیده‌کار، کافی است.

مخاطبان جدی هنر برای هنرمندان گزیده‌کار اما کم‌کار، احترام بیشتری قائل هستند تا برای هنرمندان پُرکاری که چندان به کیفیت آثار خود اهمیتی نمی‌دهند. چه بسیار هنرمندانی که به‌دلیل کارهای نکرده‌شان مورد تشویق و تایید مخاطبان‌شان قرار گرفته‌اند و چه بسیار هنرمندانی که به‌رغم کارنامه موفق در جوانی، به‌دلیل اصرار ورزیدن در ارائه کارهای بی‌کیفیت، در میانسالی و پیرانه‌سری از چشم مخاطبان‌شان افتادند.

درواقع یکی به‌دلیل کار نکردن احترام بیشتری می‌یابد و دیگری به‌دلیل کارکردن بیش از اندازه، حرمت خود را به باد می‌دهد تا بدانی کار هنر، تولید انبوه نیست و آن خشت بُود که پُر توان زد. فرامرز اصلانی در پنج،‌شش دهه‌ای که به‌صورت جدی به کار هنری پرداخت درمجموع شش آلبوم و تعدادی تک‌آهنگ منتشر کرد. این تعداد اثر برای یک هنرمند حرفه‌ای، از حیث کمی، اندک به‌شمار می‌آید اما همین آثار اندک برای سال‌ها ماندگاری کافی است.
چرا هنرمندانی همچون فرامرز اصلانی به تولید انبوه روی نیاوردند؟ اگر بخواهیم جواب سرراست و صریحی به این پرسش بدهیم، باید بگوییم؛ گریز از ابتذال. سختگیری و وسواس در ارائه اثر باعث می‌شود تا هنرمند به ابتذال تن در ندهد. برای هنرمندی مثل فرامرز اصلانی اصلاً تعداد آثار مهم نبود. چنان‌که برای همتای دیگرش؛ فرهاد مهراد. شاید بعضی‌ها بگویند تمکن مالی اصلانی به او این اجازه را می‌داد تا به هر وضعیتی آری نگوید، اما گریز از ابتذال فقط به وضعیت مالی مربوط نمی‌شود؛ باید گوهری در وجود هنرمند باشد که به وسوسه‌های فریبنده شهرت و ثروت پشت‌پا بزند و هنر متعالی‌اش را به عالمی نفروشد.

فرهاد مهراد در اوج تنگدستی و بیماری‌های جان‌شکارش، هیچ‌وقت به ابتذال تن نداد و همیشه می‌گفت: هنر اگر یک وظیفه داشته باشد، مبارزه با ابتذال است. فرهاد، شعار نمی‌داد و جانش را برای اثبات این ادعا فدا کرد تا همگان بدانند آنچه باقی خواهد ماند و برای همیشه قابل احترام، همین آثار اندک اما دردمندانه و هنرمندانه است؛ نه انبوهی از آثار مبتذل که عمری کمتر از صاحب اثر دارند.

یک‌بار دیگر مثنوی حافظ را با صدای فرامرز اصلانی بشنویم: الا ای آهوی وحشی کجایی... و با خود فکر کنیم چرا این اثر هنوز شنیدنی است. چگونه فرامرز اصلانی جوان، آن هم در آن روزها که موسیقی پاپ اصلاً بویی از این حرف‌ها نبرده بود، توانسته بود شعر حافظ را این‌قدر درست، دقیق و هنرمندانه اجرا کند. این روزها ابتذال هم مثل خیلی از دیگر چیزهای سخیف و پَست، طرفدارانی جدی پیدا کرده؛ نه در میان عوام کالاانعام، بلکه در بین جماعتی خودروشنفکرپندار. به‌صراحت و با افتخار از فلان خواننده و بهمان شومن دفاع می‌کنند و اگر کسی هم معترض شود، او را به دفاع از وضع موجود و دست داشتن در انقلاب ۵۷ متهم می‌کنند! در چنین شرایطی فرامرز اصلانی بودن به‌شدت قابل  احترام است.


منبع: روزنامه هم‌میهن
نویسنده: عبدالجواد موسوی