چارسو پرس: چارسو پرس: کنجکاوی و توجه به موضوعهای جنایی حقیقتی است انکار ناپذیر. جنایت، خودکشی، دار آویختن و... عناوینی هستند که به خودی خود رعب و وحشت از درون آنها ساطع میشود تا چه برسد به اینکه ماجرایی هم این وسط اتفاق افتاده باشد. در همین راستا فیلمهایی که به موضوع قتل و خشونت میپردازند طرفداران پر و پاقرص خود را دارند و مخاطبان زیادی را به خود جذب میکنند .
فیلم «بیبدن» به کارگردانی مرتضی علیزاده که این روزها در سینماهای ایران نمایش دارد موضوع ملتهب قتل را دستمایه قرار داده است ، قصهای که بسیاری آن را به پرونده معروف غزاله شکور و آرمان عبدالعالی نسبت دادهاند.
با مرتضی علیزاده، کارگردان این فیلم درباره قصه، ساختار و حواشی آن گفتوگویی داشتیم که پیش روی شماست.
اگر موافق باشید بحث را از سوژههای فراگیر جنایی آغاز کنیم. از یک طرف پرداخت چنین موضوعهایی جذاب است و با استقبال مخاطب همراه میشود اما از سوی دیگر سختیهایی هم دارد . نظر شما چیست؟
امروز با توجه به شرایطی که سینما خاصه بخش خصوصی دارد، داشتن نیم نگاهی به فروش لازم و ضروری است، به نظرم اگر فیلمهای دولتی این نگاه را ندارند عیب است. هر هنری باید با مردم رابطه برقرار کند، یعنی اگر مخاطب آن را ببیند آن اثر معنا پیدا میکند. در سینما معیار ارتباط با مخاطب در فروش معنا پیدا میکند، یعنی اگر فیلمی فروش داشته باشد به معنای این است که در مدیوم سینما دیده شده است، البته دراین میان فیلمهایی هستند که توسط مردم و منتقدان دیده شدهاند اما ممکن است به هر دلیلی فروش نداشته باشند مثل اینکه به یکباره از پرده پایین کشیده شدهاند یا قاچاق میشوند و یا هر اتفاق دیگر... با این حال میخواهم بگویم الفبای اولیه ارتباط دو سویه سینما با مخاطب، اکران است .
شرایطی که بعضی اوقات جامعه ما دارد باعث میشود ارتباط با بعضی فیلمها سخت شود.
دقیقا؛ شرایطی که جوامع در جهان هم تجربه میکنند و نکته مهمتر تغییر سبک زندگی و رشد تکنولوژی و رسانههای سمعی و بصری باعث شده مردم نسبت به بسیاری از موضوعات بیتفاوت شدهاند و برایشان عادی شده، یک زمانی فیلمهایی با دغدغههای اجتماعی و یا درام مورد توجه مردم بود که اتفاق هولناک و پیچیده ای در آن رخ نمیداد اما الان فیلمها نیاز به شوک دارند (موضوعات وسوژههای ملتهب) تا مردم از فیلمی استقبال کنند. در نتیجه یکی از دلایلی که باعث شد این سوژه را انتخاب کنم حس کردم با این سبک سوژهها ارتباط مخاطب با فیلم بهتر شکل میگیرد.
درباره رشد تکنولوژی و رسانههای سمعی و بصری صحبت کردید؛ بد نیست به این نکته اشاره کنیم که چنین موضوعی فقط مختص ایران نیست. خبری که چند وقت پیش خوانده بودم حاکی از این بود که اقبال خانوادهها در دنیا به پلتفرمها بیشتر است .
معتقدم اساسا مسیر فرهنگ جهانی به این سمت میرود، به عبارتی گوشیهای موبایل و پلتفرمها بسیار تاثیرگذار هستند و ذائقه مخاطب را دستخوش تغییرات قرار دادهاند. البته کرونا نیز ضربه مهلکی به سینما زد اما در یک تحلیل منطقهای نیم نگاهی اگر به تحولات اجتماعی کشورمان داشته باشیم، میبینیم که این تحولات نیز در عدم اقبال مردم به سینماها تاثیر زیادی داشتند، تاثیرگذاری تحولات از این حیث که بیننده سینما دیگر آن مخاطب مهربان گذشته نیست. او سینما را با واقعیت زندگی خود تطبیق میدهد و اگر آن را از واقعیتها دور ببیند به راحتی آن را کنار میگذارد .
به نظر میآید باید به مخاطب حق داد.
بلکه کاملا به مخاطب حق میدهم اما این را باید در نظرگرفت که همین سختگیری مخاطب باعث میشود به یکباره قشری بزرگی از هنرمندان کنار گذاشته میشوند. حرف مخاطب این است که فیلمساز و سینماگر باید خود را به روز کنند و موضوعها و فیلمنامههای قدیمی را از سینماگران قبول نمیکنند. چارهای هم نیست یا باید سمت مخاطب ایستاد و از سوژههای متفاوت استفاده کرد و در ساخت فیلم سختگیری به کار برد یا باید به مخاطب توجهی نداشت، مثل انبوهی از فیلمهای دولتی که با بودجه دولتی ساخته میشوند و دغدغه فروش ندارند و صدها میلیارد هزینه تولیدشان میشوند.
بگذریم؛ قتلهای هولناک زیادی در کشور اتفاق میافتد؛ قصه فیلم «بی بدن» چطور به ذهن شما رسید؟
آقای دانشی از دوستان قدیم من هستند، هفت هشت سالی هست که با هم در ارتباط هستیم و با هم کار میکنیم، بررسی که روی چند ایده جنایی داشتیم به این موضوع رسیدیم، ما از همان ابتدا میدانستیم که چه میخواهیم؛ با این حال تیری در تاریکی رها کردیم.
به چه دلیل؟
فکر نمیکردیم برای این فیلمنامه پروانه ساخت دریافت کنیم. نمیدانستیم به ما پروانه میدهند یا نه؟ خیلی به سازمان سینمایی رفت و آمد داشتیم، اما به هر سختی بود با پیگیریهای شبانهروزی و تلاشهای آقای احمدی، تهیهکننده فیلم، پروانه ساخت این فیلم را دادند. اینجالازم است که بگویم دو نفر در شورای پروانه ساخت پای فیلمنامه ما ایستادند و از ما حمایت کردند. اما در جواب سوال شما میخواهم بگویم که همین موضوع و سوژه از ابتدا مدنظر ما بود.
انتخاب بازیگران یکی از مهمترین بخشهای فیلم است؛ صورت اصلی فیلم را بازیگران میسازند و قصه توسط آنها را روایت میشود. بی اغراق کلیت بازیگران در نقشها خوب ظاهر شدند، کما اینکه انتخاب الناز شاکردوست و سروش صحت متفاوت بو د.
به نظر من چنانچه بازیگر تواناییهای مربوطه را داشته باشد این متفاوت بودن خود مزیت است. کافی است کارگردان ببیند این نقش خاص مناسب ویژگیهای درونی بازیگر هست یا خیر؟ و هرچقدر که آن نقش را بازی نکرده باشد، بهتر است . به نظر من اگر سوپراستارها در شمایلی بازی داشته باشند که تا به حال دیده نشدهاند بهتر هم هست، اساسا این ریسک را در مورد بازیگران باید انجام داد و بازیگران را به نقشهای متفاوت ببریم . البته به این نکته اشاره کنم از چند سال اخیر این ریسک پذیری شروع شده و بسیار هم جواب داده، طوریکه از بازیگران فیلم کمدی برای نقشهای جدی استفاده میشود.
فیلم «خداحافظی طولانی» به کارگردانی فرزاد موتمن استفاده از سعید آقاخانی در نقش جدی بسیار مورد توجه قرار گرفت.
در فیلم ماجرای نیمروز جواد عزتی، در فیلم دهلیز رضا عطاران و... ما هم تغییر نگرش دادیم و خانم شاکردوست را در کاراکتری که همه از او انتظار دارند قرار ندادیم. با کمی تغییر او را مادری جوان نشان دادیم که مخاطب او را باور میکند و با او همزادپنداری دارد؛ مادری که قدرت تحلیل دارد و شرایط بچهاش را درک میکند. همینطور پژمان جمشیدی را در قامت پدر قرار دادیم، البته بگویم بازیگران در ابتدای امر نسبت به این موضوع مقاومت داشتند اما خودشان از یک جایی کاملا در نقشها قرار گرفتند، ریسک سختی بود که انجام دادیم اما جواب گرفتیم .
با مادر و پدر امروزی و مدرن در فیلم بی بدن مواجه هستیم .
بله؛ نکتهای که برای ما اهمیت داشت این بود که الناز شاکر دوست مادر نسل جدید است. معتقدم همانطور که جوانها تغییر کردهاند به همان اندازه مادرها و پدرها هم تغییر کردهاند، تلاش کردیم این تفاوت مادر در عصر حاضر را نشان بدهیم؛ مادری که فقط قربان صدقه بچهاش نمیرود و بدون خطا نیست.
آقای علیزاده فیلم «بیبدن» در نقد قوهقضاییه است یا در جهت دفاع آن ؟
من نظرم این است که سیستم را باید از افراد جدا کنیم.
ولی همین افراد در کنار هم سیستم را تشکیل میدهند.
ببینید حرف من این است ما به یک سیستم نقد داریم، اما در همین سیستم افرادی را داریم که با دغدغه و با وجدان هستند و عملکردشان فراتر از حوزه مسوولیتشان است بحث من فقط قوه قضاییه نیست، در بانکها و خیلی از مراکز دیگر با آدمهایی مواجه هستیم که دلسوز هستند ومشتاقند که مشکلات مردم را حل کنند. اما سیستم دست و پای آنان را بسته است. دراین فیلم مساله ما آدمها بودند نه سیستم، با این حال ما علاوه بر افراد دلسوز، نقاط ضعف سیستم را نشان دادیم تا اگر گوش شنوایی باشد به آن ضعفها رسیدگی کنند. اساسا به نظر من فیلم باید این گونه باشد که مسائل را نقد کند و به عمق و ریشه موضوعات بپردازد.
به شرط اینکه آستانه نقد پذیری مسوولان بالا باشد و اجازه بدهند سینماگران نقد کنند.
نظر من این است هر چقدر حساسیت نسبت به رسانه سینما کمتر باشد سینماگران بهتر میتوانند به موضوعات ورود کنند، همچنین باید بدانیم این مسائل که فقط مختص کشور ما نیست، در همه جای جهان بحران وجود دارد، به نظرم باید به مسوولان گفت که نگران نباشند. اتفاقا هنرمندان با نشان دادن نقاط ضعف هزینههای اجتماعی را کاهش میدهند. مثالی برای شما بزنم؛ میگویند در دنیا دو مدل مدرسه وجود دارد، تعدادی از مدارس دیوارهای بلند دارند و دانشآموزان نمیتوانند از این مدارس فرار کنند و ظاهرا همهچیز خوب و درست است. مدارس دیگر اما دیوارهای کوتاهی دارند و فرار از این مدارس راحت است. علت این است تا در صورت فرار دانشآموزان، مدیر پی ببرد کجای مدرسه نقص دارد که دانشآموزان در حال فرار هستند. هنرمندان مشکلات جامعه را عیبیابی میکنند. آنها با نشان دادن محل اشکال، به مسوولان یادآوری میکنند که چنین معضلی در جامعه وجود دارد و آن بخش نیاز به ترمیم دارد.
به نکته خوبی اشاره کردید؛ اینکه هنرمندان محل اشکال را نشان میدهند. متاسفانه مسوولان درباره اکران بعضی فیلمها برداشتی دارند مبنی بر اینکه انگار نمایش این فیلمها با موضوع اجتماعی انقلاب در کشور به پا میکند، درحالیکه میدانیم تماشای یک فیلم آن هم درایران ممکن است تاثیرگذار باشد اما باعث تحول کلان در جامعه نمیشود. نظر شما چیست؟
متاسفانه به این نکته باید اذعان داشت از آن زمان که سینما مخاطب را درگیر میکرده مدتهاست گذشته. آنقدر پلتفرم و بسترهای نمایشی ظهور و بروز پیدا کردهاند که سینما در مقابل آنها بسیار عقب است. اصلا نکته مهم این است که سینما به لحاظ طرح موضوع عقبتر از جامعه است زیرا سرعت تغییرات اجتماعی بالا رفته. اگر بخواهیم موضوعی را در سینما نشان بدهیم حداقل یک سال طول میکشد (به لحاظ مراحل ساخت فیلم) و هر چقدر هم که تلاش کنیم بهروز باشیم در این عصر ارتباطات نسبت به جامعه عقبیم. البته در این شرایط نیز هنرمند در بسترهایی مثل سینما یا ادبیات و... میتواند با بینش عمیقی که نسبت به تحولات اجتماعی دارد رخدادهای اجتماعی را پیشبینی کند و اثری از خود به جا بگذارد که مرور زمان از ارزش آن کم نکند.
جناب علیزاده نظرتان درباره حواشی فیلم بیبدن مطرح است، چیست؟ اینکه قصه فیلم بی بدن شباهت بسیار به سرگذشت غزاله شکور و آرمان دارد، البته که هم شما و هم کاظم دانشی نویسنده هرگونه شباهت به اتفاقات چنینی را کاملا تکذیب کردید، از آنجایی که فیلم را به شخصه دیدم و گزارشهای حول غزاله شکور را هم خواندم این پرسش برای من به جود آمد که شما نیمنگاهی به این حادثه داشتید؟ به عبارتی موضوع غزاله شکور موتور محرکی برای ساخت این فیلم برای شما نشد؟
در حال حاضر هر پروندهای که اتفاق میافتد یک روال معمول دارد مثل اینکه شاکی شکایت دارد، متهم چگونه احضار میشود، دادگاه برای ثبت شکایت یک روال مرسوم دارد، در مرحله بعد تحقیقات بازپرسی صورت میگیرد و نتیجه تحقیقات به دادگاه ارسال میشود، میخواهم بگویم همه وقایع وحدت رویه دارند. در سوی دیگر یعنی تحلیل رفتار مجرمانه نیز الگوهای مشابه توسط مجرمین مشاهده میشود. نکته مهم ماجرا این است کسی که مرتکب قتل میشود چه انگیزهای داشته؟ چه نسبتی با مقتول داشته ؟ و... در این بررسی و دستهبندی نیز تشابههای زیادی وجود دارد. فکر میکنم در سال گذشته بیش از هزار پرونده قتل وجود داشت که وجه اشتراک همه آنها این بود که زنی توسط برادر، پدر یا همسرش به قتل میرسید، یا مثلا در چند درصد از پروندهها قاتل منکر اعتراف خود میشود؟ همین چند وقت پیش بود که قاتل آقای مهرجویی منکر اعترافات خود شد. میخواهم بگویم تمام این موارد اشتراکی در اکثر پروندهها وجود دارد، یعنی قاتل توسط خانواده به قتل میرسد، منکر قتل میشود و... اما نکتهای که وجود دارد این است که هر پروندهای که ضریب رسانهای بالاتری داشته باشد زودتر به ذهن مخاطب متبادر میشود به نظرم این فقط خطای دید است و داستان پرونده خانم غزاله شکور مدنظر ما نبوده است.
در هر صورت آنها حق دارند ناراحت باشند چون دخترشان دراین اتفاق فوت شده اما واقعا این گونه نبوده که ما از پرونده قتل دخترشان استفاده کرده باشیم.
در آخر انتقادی که به بعضی لحظههای فیلم میتوان داشت، آیا تلخی فیلم خصوصا در بخشهای پایانی زیاد نیست؟
سوالی که من از شما دارم این است که جامعه را چگونه میبینید؟ آیا پرانرژی است؟ من به نظرم آمد بغض فروخوردهای در مردم وجود دارد و شرایط مردم کاملا متفاوت است؛ از این رو تلاشم این بود که فیلم با واقعیتهای جامعه مطابق باشد. خیلیها زمان جشنواره به من گفتند چرا پایان فیلم تلخ است؟ جواب من هم به آنها این بود که تلخی در جامعه ما جریان دارد، اگر این فیلم چند سال پیش ساخته میشد این سوال قابل طرح بود، اما الان شرایط جامعه بسیار متفاوت است در واقع مدل تلخی نسبت به سالهای گذشته تغییر کرده و چه بسا سهمگینتر شده است.
منبع: روزنامه اعتماد