نقد فیلم «گودزیلا و کونگ: امپراتوری جدید» (Godzilla x Kong: The New Empire) را در این مطلب میخوانید.
چارسو پرس: دنیای سینمایی هیولاها آغاز جدی، سیاه و شکوهمندی داشت. «گودزیلا» (۲۰۱۴) شاهکار نبود اما برخلاف نسخهی توهینآمیز -و حالا تا حدودی خاطرهانگیز- رولاند امریش در دههی ۹۰ میلادی، از همان ابتدا نشان داد که درک درستی از این هیولا دارد. اینکه گرت ادواردز عناصر ترسناک را هم به قصهاش اضافه و از ساخت یک فیلم اکشن بلاکباستری کلیشهای خودداری کرد سزاوار تحسین بود. حالا اما دنیای سینمایی هیولاها دیگر کاملا وارد همان مسیر هالیوودی همیشگی شده است.
فارغ از اینکه به نبرد نهایی «گودزیلا در برابر کونگ» -با حضور نهچندان قانعکنندهی مکاگودزیلا- چه دیدگاهی دارید، آن فیلم پایان قانعکنندهای داشت. داستان جایی به پایان رسید که سلطان هیولاها و سلطان جزیرهی اسکال (جمجمه) برای مدتی کوتاه، کدورتها را کنار گذاشتهاند تا یک دشمن مشترک را شکست دهند، اما حالا که این ماموریت با موفقیت به انجام رسیده است، چه خواهد شد؟ این سوال نهایی فیلم بود، اینکه این دو چگونه میتوانند در کنار یکدیگر به حیات ادامه دهند. فیلم جدید میتوانست این ایده را به شکلهای مختلف بررسی کند، اما همانطور که «دنیای ژوراسیک: قلمرو» (۲۰۲۲) این سوال که «اگر دایناسورها در جهان آزادانه پرسه میزدند چه میشد؟» را به افتضاحترین شکل ممکن پاسخ داد، «امپراتوری جدید» هم مسیر پرفرازونشیبی را برای گسترش قصهی نسخهی پیشین انتخاب میکند.
فیلم در حقیقت نشخوار ایدهی داستانی اولیهی «گودزیلا در برابر کونگ» است، با این تفاوت که گودزیلا -در سیوهشتمین فیلم سینمایی خود- کاملا در حاشیه است و قهرمان اصلی را باید کونگ بدانیم. برای فیلمی که عنوانش با «گودزیلا» آغاز میشود، شگفتآور است که او تا این حد نادیده گرفته میشود، به قدری که احتمالا از خودتان میپرسید پس گودزیلا کجاست؟ قویترین هیولای قصه، بیشتر فیلم را در حال شنا کردن در حاشیه است تا برای نبرد نهایی آماده شود. این رویکرد شاید برای یک هیولای جدید که تاکنون او را ملاقات نکردهایم، جواب میداد. اینکه بدانیم هیولایی آن بیرون وجود دارد که در پایان از راه میرسد و ورق را برمیگرداند، شاید هیجانانگیز باشد اما ما قطعا نمیخواهیم که آن هیولای مذکور، گودزیلا باشد. چرا؟ چون با او آشنایی کاملی داریم و اصلا به تماشای نسخهی جدید مجموعه نشستهایم تا با او ملاقات دیگری داشته باشیم (یادآوری میکنیم که نام فیلم «گودزیلا و کونگ» است)؛ بنابراین وقتی که به او توجه نمیشود و در حد یک بازیگر افتخاری، حضوری کوتاه در فیلم دارد، ناامیدکننده است.
قصه از جایی آغاز میشود که باخبر میشویم انسانها کونگ و گودزیلا را از یکدیگر جدا کردهاند تا ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند. در حالی که کونگ در زمین توخالی (هالو اِرث) سرگرم استراحت است (اما به دلیل تنهایی، از بحران وجودی و اگزیستانسیالیسم رنج میبرد!)، آنطرف، گودزیلا بهتنهایی جنگهای انسانها را برایشان میجنگد و هیولاهای دیگر را از بین میبرد تا خطری انسانها را تهدید نکند و بعد هم آهسته آهسته میرود ایتالیا تا در آمفی تئاتر کولوسئوم بخوابد!
مونارک هم همچنان پابرجا است و سعی میکند به حفظ سلامتی و طول عمر هیولاها کمک کند. پس از اینکه یک نماد عجیبوغریب به دختر ناتنی ناشنوای دکتر اندروز (ربکا هال) الهام میشود، او با کمک دو شخصیت اعصاب خرد کن، برنی (برایان تایری هنری) و ترپر (دن استیونز) به هالو اِرث قدم میگذارد تا حقیقت را کشف کند. در همین حین، گودزیلا رفتارهای عجیبی از خود نشان میدهد و گویی در حال آماده شدن برای یک نبرد سخت است و در سوی مقابل، کونگ متوجه شده که تنها نیست و گوریلهای دیگری هم در هالو اِرث زندگی میکنند که همگی بردهی یک شرور ترسناک به نام اِسکار کینگ هستند.
این خط داستانی، دو معضل مشخص برای فیلم ایجاد میکند: اولی، از آنجایی که بخش اعظمی از فیلم در زمین توخالی رخ میدهد، آن حسِ گستردگی، جهانی بودن و مهم بودنِ رویدادهای قسمتهای پیشین اینجا وجود ندارد («گودزیلا در برابر کونگ» در استفاده از خردهپیرنگهای مرتبط با زمین توخالی تعادل به خرج داده بود). اگر «کونگ: جزیره جمجمه» را کنار بگذاریم (چون یک پیشدرآمد به حساب میآید)، قصهی باقی فیلمهای مجموعه در دنیای کنونی و در زمینِ اصلی جریان داشت، بنابراین ما نابودی شهرها را به وضوح میدیدیم، و تحتتاثیر قرار گرفتن زندگی انسانها به خاطر هجوم این هیولاها باعث میشد تا هر قدمی که آنها برمیدارند، اهمیت داشته باشد. اما در «گودزیلا و کونگ: امپراتوری جدید» همهچیز در محیطی رخ میدهد که به معنای واقعی کلمه برای کسی مهم نیست، آنها میتوانند تا ابد آنجا با یکدیگر مبارزه کنند و جهانِ واقعی مسیر طبیعی خودش را طی خواهد کرد. در بخشهای پایانی، سکانسهای اکشن کوتاهی در قاهره و ریو داریم اما کافی است آنها را با سکانسهای مشابه از فیلمهای قبلی، مثل سکانس نبرد با مکاگودزیلا در هنگ کنگ مقایسه کنید.
و دومی، ریتم سینوسی فیلم که برای یک اثر هیجانانگیز هیولایی اتفاق مثبتی نیست. نیمهی اول فیلم گویی تمامی ندارد و بیش از حد کشدار میشود، شرور قصه هم خیلی دیر از راه میرسد و به او فرصت زیادی برای خودنمایی داده نمیشود و در نهایت، داستان با یک نقطهی اوج نسبتا کسلکننده -که در آن خطر و تعلیقی هم احساس نمیشود- به پایان میرسد. در نقد فیلم «گودزیلا منهای یک» اشاره کردیم که مخاطبان، به این دلیل فیلمهای هیولایی تماشا میکنند که نبرد هیولاها و خرابیهایی که به بار میآورند را ببینند، و این نوع نگاه در گذر زمان به این دلیل ایجاد شد که شخصیتهای انسانی اغلب جذابیت خاصی نداشتند یا در جریان رویدادها تاثیرگذار نبودند.
«امپراتوری جدید» مطابق انتظار، در این زمینه هم ضعفهایی دارد، خصوصا وقتی برنی و ترپر در کنار یکدیگر قرار میگیرند، دو کاراکتری که قرار است نقش کمیک ریلیف (عنصر کمدی) را در قصه ایفا کنند اما هم جملات آزاردهندهای میگویند، هم از نظر خصوصیات شخصیتی آزاردهنده هستند، بهویژه ترپر که به نظر میرسد نسخهای شستهرفته از استیو اروین (حامی حیوانات و طرفدار محیط زیست مشهور استرالیایی) باشد، او آنقدر مهربان است که حتی به پشهها هم اجازه میدهد که او را نیش بزنند! وقتی یک شخصیت هیچ نقطه ضعفی ندارد و تا این اندازه تکبعدی است، نمیتوان با او ارتباط برقرار کرد. دلیل حضور برنی هم در قصه مشخص نیست و حالا که ابعاد نظامی قصه کنار گذاشته شده، شاید بهتر بود که شخصیتهای انسانی به اندروز و جیا خلاصه میشد و فیلم زمان بیشتری را صرف هیولاها -و ارتباط برقرار کردنشان با زبانِ بیزبانی- میکرد، تا اینکه بشینیم و به توضیحات تمامنشدنی این آدمها گوش بدهیم که گویی میخواهند برای هر رویداد عجیبی، دلیل منطقی و علمی بیاورند.
نکات مثبت «امپراتوری جدید» پس از «گودزیلا: سلطان هیولاها» (۲۰۱۹) ضعیفترین قسمت مجموعه است و بار دیگر ثابت میکند که رویکرد آمریکاییها به گودزیلا -و بهطور کلی هیولاها- حداقل در حوزهی بلاکباستری، قرار نیست تغییر کند. فیلمهای کایجویی همواره پرطرفدار بودهاند و اصلا این فیلمها را تماشا میکنیم تا زد و خوردهای دیوانهوار هیولاهای عظیمالجثه را تماشا کنیم اما حتی چنین سوژهی در ظاهر سطحی و بیمعنایی هم این پتانسیل را دارد که تاثیرگذار و بهیادماندنی عرضه شود، نمونهی موفق آن را میتوانید در «گودزیلا منهای یک» ببینید.
هشدار: در نقد فیلم «گودزیلا و کونگ: امپراتوری جدید» خطر لو رفتن داستان وجود دارد
مشکل اساسی «گودزیلا و کونگ: امپراتوری جدید» احمقانه بودن آن نیست، خود سازندگان هم میدانند که احمقانه است و هیچ اشکالی هم ندارد؛ نسخههای ژاپنی نیز در گذر زمان به حماقت نزدیک شدند و جذابیت اصلی آنها در همین مضحک بودن نهفته بود. مشکل این است که ساخت یک اثر اغراقآمیز (Over the top) از جنس هیولایی، باید یک سازوکاری هم داشته باشد، و یک جوانبی را هم رعایت کند. نسخهی پیشین، «گودزیلا در برابر کونگ» (۲۰۲۱) تا حد زیادی استانداردها را رعایت کرد، اصلا به همین دلیل بود که به یک میم اینترنتی تبدیل شد، چون مضحک بودن آن نهتنها بر مبنای اصول بود، بلکه جذابیت داشت. آن سکانسی که کونگ در کشتی، به آب نگاه میکند و فریاد میزند، و ناگهان گودزیلا از زیر آب بیرون میآید و درگیریهای بعدی این دو، همهچیز مسخره است اما همزمان هیجانانگیز و جذاب هم هست. «گودزیلا و کونگ: امپراتوری جدید» از این قاعده پیروی نمیکند؛ و وقتی فیلم «گودزیلا منهای یک» از راه رسید و به ما یادآوری کرد که یک فیلم هیولایی کلاسیک باید چگونه باشد، حالا سختتر است که به فیلم آدام وینگارد بنگریم و ضعفهای آن را نادیده بگیریم.فارغ از اینکه به نبرد نهایی «گودزیلا در برابر کونگ» -با حضور نهچندان قانعکنندهی مکاگودزیلا- چه دیدگاهی دارید، آن فیلم پایان قانعکنندهای داشت. داستان جایی به پایان رسید که سلطان هیولاها و سلطان جزیرهی اسکال (جمجمه) برای مدتی کوتاه، کدورتها را کنار گذاشتهاند تا یک دشمن مشترک را شکست دهند، اما حالا که این ماموریت با موفقیت به انجام رسیده است، چه خواهد شد؟ این سوال نهایی فیلم بود، اینکه این دو چگونه میتوانند در کنار یکدیگر به حیات ادامه دهند. فیلم جدید میتوانست این ایده را به شکلهای مختلف بررسی کند، اما همانطور که «دنیای ژوراسیک: قلمرو» (۲۰۲۲) این سوال که «اگر دایناسورها در جهان آزادانه پرسه میزدند چه میشد؟» را به افتضاحترین شکل ممکن پاسخ داد، «امپراتوری جدید» هم مسیر پرفرازونشیبی را برای گسترش قصهی نسخهی پیشین انتخاب میکند.
فیلم در حقیقت نشخوار ایدهی داستانی اولیهی «گودزیلا در برابر کونگ» است، با این تفاوت که گودزیلا -در سیوهشتمین فیلم سینمایی خود- کاملا در حاشیه است و قهرمان اصلی را باید کونگ بدانیم. برای فیلمی که عنوانش با «گودزیلا» آغاز میشود، شگفتآور است که او تا این حد نادیده گرفته میشود، به قدری که احتمالا از خودتان میپرسید پس گودزیلا کجاست؟ قویترین هیولای قصه، بیشتر فیلم را در حال شنا کردن در حاشیه است تا برای نبرد نهایی آماده شود. این رویکرد شاید برای یک هیولای جدید که تاکنون او را ملاقات نکردهایم، جواب میداد. اینکه بدانیم هیولایی آن بیرون وجود دارد که در پایان از راه میرسد و ورق را برمیگرداند، شاید هیجانانگیز باشد اما ما قطعا نمیخواهیم که آن هیولای مذکور، گودزیلا باشد. چرا؟ چون با او آشنایی کاملی داریم و اصلا به تماشای نسخهی جدید مجموعه نشستهایم تا با او ملاقات دیگری داشته باشیم (یادآوری میکنیم که نام فیلم «گودزیلا و کونگ» است)؛ بنابراین وقتی که به او توجه نمیشود و در حد یک بازیگر افتخاری، حضوری کوتاه در فیلم دارد، ناامیدکننده است.
قصه از جایی آغاز میشود که باخبر میشویم انسانها کونگ و گودزیلا را از یکدیگر جدا کردهاند تا ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند. در حالی که کونگ در زمین توخالی (هالو اِرث) سرگرم استراحت است (اما به دلیل تنهایی، از بحران وجودی و اگزیستانسیالیسم رنج میبرد!)، آنطرف، گودزیلا بهتنهایی جنگهای انسانها را برایشان میجنگد و هیولاهای دیگر را از بین میبرد تا خطری انسانها را تهدید نکند و بعد هم آهسته آهسته میرود ایتالیا تا در آمفی تئاتر کولوسئوم بخوابد!
مونارک هم همچنان پابرجا است و سعی میکند به حفظ سلامتی و طول عمر هیولاها کمک کند. پس از اینکه یک نماد عجیبوغریب به دختر ناتنی ناشنوای دکتر اندروز (ربکا هال) الهام میشود، او با کمک دو شخصیت اعصاب خرد کن، برنی (برایان تایری هنری) و ترپر (دن استیونز) به هالو اِرث قدم میگذارد تا حقیقت را کشف کند. در همین حین، گودزیلا رفتارهای عجیبی از خود نشان میدهد و گویی در حال آماده شدن برای یک نبرد سخت است و در سوی مقابل، کونگ متوجه شده که تنها نیست و گوریلهای دیگری هم در هالو اِرث زندگی میکنند که همگی بردهی یک شرور ترسناک به نام اِسکار کینگ هستند.
این خط داستانی، دو معضل مشخص برای فیلم ایجاد میکند: اولی، از آنجایی که بخش اعظمی از فیلم در زمین توخالی رخ میدهد، آن حسِ گستردگی، جهانی بودن و مهم بودنِ رویدادهای قسمتهای پیشین اینجا وجود ندارد («گودزیلا در برابر کونگ» در استفاده از خردهپیرنگهای مرتبط با زمین توخالی تعادل به خرج داده بود). اگر «کونگ: جزیره جمجمه» را کنار بگذاریم (چون یک پیشدرآمد به حساب میآید)، قصهی باقی فیلمهای مجموعه در دنیای کنونی و در زمینِ اصلی جریان داشت، بنابراین ما نابودی شهرها را به وضوح میدیدیم، و تحتتاثیر قرار گرفتن زندگی انسانها به خاطر هجوم این هیولاها باعث میشد تا هر قدمی که آنها برمیدارند، اهمیت داشته باشد. اما در «گودزیلا و کونگ: امپراتوری جدید» همهچیز در محیطی رخ میدهد که به معنای واقعی کلمه برای کسی مهم نیست، آنها میتوانند تا ابد آنجا با یکدیگر مبارزه کنند و جهانِ واقعی مسیر طبیعی خودش را طی خواهد کرد. در بخشهای پایانی، سکانسهای اکشن کوتاهی در قاهره و ریو داریم اما کافی است آنها را با سکانسهای مشابه از فیلمهای قبلی، مثل سکانس نبرد با مکاگودزیلا در هنگ کنگ مقایسه کنید.
و دومی، ریتم سینوسی فیلم که برای یک اثر هیجانانگیز هیولایی اتفاق مثبتی نیست. نیمهی اول فیلم گویی تمامی ندارد و بیش از حد کشدار میشود، شرور قصه هم خیلی دیر از راه میرسد و به او فرصت زیادی برای خودنمایی داده نمیشود و در نهایت، داستان با یک نقطهی اوج نسبتا کسلکننده -که در آن خطر و تعلیقی هم احساس نمیشود- به پایان میرسد. در نقد فیلم «گودزیلا منهای یک» اشاره کردیم که مخاطبان، به این دلیل فیلمهای هیولایی تماشا میکنند که نبرد هیولاها و خرابیهایی که به بار میآورند را ببینند، و این نوع نگاه در گذر زمان به این دلیل ایجاد شد که شخصیتهای انسانی اغلب جذابیت خاصی نداشتند یا در جریان رویدادها تاثیرگذار نبودند.
«امپراتوری جدید» مطابق انتظار، در این زمینه هم ضعفهایی دارد، خصوصا وقتی برنی و ترپر در کنار یکدیگر قرار میگیرند، دو کاراکتری که قرار است نقش کمیک ریلیف (عنصر کمدی) را در قصه ایفا کنند اما هم جملات آزاردهندهای میگویند، هم از نظر خصوصیات شخصیتی آزاردهنده هستند، بهویژه ترپر که به نظر میرسد نسخهای شستهرفته از استیو اروین (حامی حیوانات و طرفدار محیط زیست مشهور استرالیایی) باشد، او آنقدر مهربان است که حتی به پشهها هم اجازه میدهد که او را نیش بزنند! وقتی یک شخصیت هیچ نقطه ضعفی ندارد و تا این اندازه تکبعدی است، نمیتوان با او ارتباط برقرار کرد. دلیل حضور برنی هم در قصه مشخص نیست و حالا که ابعاد نظامی قصه کنار گذاشته شده، شاید بهتر بود که شخصیتهای انسانی به اندروز و جیا خلاصه میشد و فیلم زمان بیشتری را صرف هیولاها -و ارتباط برقرار کردنشان با زبانِ بیزبانی- میکرد، تا اینکه بشینیم و به توضیحات تمامنشدنی این آدمها گوش بدهیم که گویی میخواهند برای هر رویداد عجیبی، دلیل منطقی و علمی بیاورند.
- جلوههای ویژهی قابلقبول
- اولین تقابل کونگ و اسکار کینگ جذاب است
- کونگ از انسانهای قصه شخصیتپردازی بهتری دارد!
- حضور افتخاری گودزیلا و هدر دادن پتانسیل این هیولای محبوب
- افت ناگهانی ریتم قصه و اهمیت پایین رویدادها
- ۷۰ دقیقه طول میکشد تا شرور قصه از راه برسد
- اکثر ایدههای اغراقآمیز و در ظاهر بامزهی سازندگان جواب نمیدهد
شناسنامه فیلم «گودزیلا و کونگ: امپراتوری جدید» (Godzilla x Kong: The New Empire)
کارگردان: آدام وینگارد
نویسنده: تری روسیو، سایمون بارت، جرمی اسلاتر
بازیگران: ربکا هال، برایان تایری هنری، دن استیونز، کیلی هوتل، الکس فرنس، فالا چن
محصول: ۲۰۲۴، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۳ از ۱۰
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: ۵۴٪
خلاصه داستان: قصه از جایی آغاز میشود که باخبر میشویم انسانها کونگ و گودزیلا را از یکدیگر جدا کردهاند تا ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند. در حالی که کونگ سرگرم استراحت است اما به دلیل تنهایی، از بحران وجودی و اگزیستانسیالیسم رنج میبرد! آنطرف، گودزیلا بهتنهایی جنگهای انسانها را برایشان میجنگد و هیولاهای دیگر را از بین میبرد تا خطری انسانها را تهدید نکند. مسیر سرنوشت اما این دو هیولا را بار دیگر در مقابل یکدیگر قرار میدهد…
https://teater.ir/news/61138