فیلم پنجره پشتی یا Rear Window محصول ۱۹۵۴ در ژانر هیجانانگیز و رازآلود از آثار برجسته آلفرد هیچکاک و البته سینمای کلاسیک جهان میباشد.
چارسو پرس:فیلم Rear Window از آن دست آثار مورد توجه و یا خوب دیده شده کلاسیک در دنیا و البته خود ایران است. پنجره پشتی فیلمی است که عده نسبتا خوبی که علاقهمند جدی به سینما و تاریخ آن هستند به تماشایش نشستهاند. شاید بتوان گفت Rear Window حتی فیلم خوبی برای شروع دیدن و تماشای آثار آلفرد هیچکاک نیز میباشد. در حالی که شاید آثاری مثل روانی یا Psycho و همچنین سرگیجه و یا پرندگان آثار بسیار مورد توجه و پر تکرار در بحث تاریخ سینما و یا فیلمسازی هیچکاک هستند، اما بنظر فیلمی مثل پنجره پشتی برای ورود به دنیای هیچکاک فیلم بهتری است. چراکه فیلم پنجره پشتی اثری جمع و جورتر، سادهتر و روانتر نسبت به سایر آثار هیچکاک است که میتواند ما را با بسیاری از تکنیکها، اعتقادات و سبکهای هیچکاک در کارگردانی و فیلمسازی آشنا کند.
Rear Window اثری تک لوکیشنی است که تمام مدت دو ساعته آن که برای یک فیلم با لوکیشن ثابت چندان کوتاه هم نیست، در یک خانه با یک پنجره و یک ویلچر میگذرد. شخصی به نام جف که عکاس میباشد بر اثر یک حادثه دچار شکستگی پا شده و به اجبار خانهنشین شده است. جف در طول روز از پنجره خانه خود مدام همسایهها و حال و احوالات آنها را تماشا میکند و روز خود را با فضولی و دید زدن زندگی همسایگانش میگذراند. در همین چشمچرانیهای روزمره و عادی او ناگهان متوجه مورد مشکوکی در خانه یکی از همسایگان خود میشود. جایی که یک زن و شوهر با یکدیگر زندگی میکردند اما مدتی است که زن به طور عجیبی ناپدید شده و رفتارهای عجیبی نیز از سوی همسرش سر میزند. همین موضوع باعث میشود که جف که دوربین و وسایل عکاسی را نیز دارد مدتی این مرد را زیر نظر بگیرد، چرا که جف معتقد است او همسر خود را به قتل رسانده است.
هیچکاک علاقه و اعتقاد زیادی به روایت و قصهگویی با دوربین دارد. او معتقد است فیلم خوب فیلمی است که اگر صدای آن را ببندیم مخاطب متوجه نود درصد آن بشود. هیچکاک همواره سعی کرده تا با اصرار به همین اعتقاد مسیر فیلمسازی خود را پیش بگیرد و همیشه در آثارش تلاش داشته تا بخشهایی از قصه را فقط از طریق دوربین در اختیار مخاطبش قرار دهد. نمود این اعتقاد هیچکاک را میتوان در همین فیلم پنجره پشتی مشاهده کرد.
در همان نمای افتتاحیه فیلم، دوربین هیچکاک شروع به گرفتن نماهایی از همسایگان جف میکند و سپس آرام آرام دوربین پس به تصویر کشیدن همسایهها به واحد جف رسیده و چهره او را در خواب به تصویر میکشد. سپس دوربین از روی چهره به روی پاهای شکسته او رفته و بعد از آن دوربین شکسته او و چند عکس را به نمایش میگذارد. هیچکاک در زمانی نزدیک به چهل ثانیه اطلاعات کافی در مورد شخصیت اول فیلم خود فقط از طریق دوربین و بدون یک دیالوگ رد و بدل شده در اختیار مخاطب قرار میدهد. با همین حرکت ساده دوربین هیچکاک به مخاطب میگوید که شخصیت اول چه مشکل جسمی دارد، شغلش و شرایط حال حاضر او چیست.
از طرف دیگر همین سیستم را در رابطه با همسایگان جف میتوان مشاهده کرد. هر کدام از این همسایهها گویا یک قصه کوتاه در فیلم پنجره پشتی هستند که مخاطب با آن همراه میشود. از زن رقصنده بالهای که شوهر سربازش از او دور است، تا آهنگسازی که برای یک قطعه بینقص تلاش میکند، تا زن تنهایی که به دنبال راهی است تا از تنهایی رها شود. همه این قصههای کوتاه بدون هیچگونه دیالوگی روایت میشوند و مخاطب تا انتهای فیلم آنها را دنبال میکند.
یک ویژگی مهم فیلم Rear Window حس نشدن دوربین در آن است. در اکثر مدت زمان این فیلم مخاطب اصلا حضور و وجود دوربین را حس نمیکند و خود را غرق و حل شده در کاراکتر اصلی فیلم میبیند. یکی از دلایل این اتفاق نوع حرکت دوربین است. در فیلم پنجره پشتی اغلب از دالی بجای زوم استفاده شده است. با وجود اینکه در آن سالها جابجایی دوربین به دلیل حجم و وزن بالا بسیار مشکل بود و اکثر فیلمسازان از زوم استفاده میکردند، اما هیچکاک تصمیم گرفت تا در پنجره پشتی از دالی استفاده کرده و دوربین را روی چرخ حرکت دهد. این تصمیم به دلیل شباهت حرکت دوربین روی چرخ به شرایط جف بر روی ویلچر بود.
علاوه بر این دوربین هیچکاک بجز در سکانس پایانی، از واحد جف خارج نشده و همواره کنار و همراه او است که این موضوع باعث میشود تا مخاطب خود را دائما در آن واحد در کنار جف حس کند و همان شرایط او را تجربه کند. همچنین فیلم به میزان زیادی از نماهای Subjective استفاده کرده است. بدان معنا که مخاطب همتجربه با کاراکتر شده و شرایط را همانگونه که او میبیند، مشاهده میکند. به عنوان مثال هنگامی که جف به وسیله دوربین مشغول تماشا است، مخاطب نیز در همان شرایط قرار گرفته و گویا از دریچه دوربین جف نظارهگر اتفاقات است.
هنگامی که او بدون دوربین به بیرون نگاه میکند نمای هیچکاک نیز به بیرون از خانه لانگ است، اما هنگامی که جف از دوربین برای دید بهتر کمک میگیرد، نمای هیچکاک نیز بستهتر میشود. فیلم همچنین چندین و چند بار از تکنیک فید استفاده کرده که شباهت زیادی به باز و بسته شدن چشم انسان هنگام خوابیدن و یا بیدار شدن دارد که این تکنیک نیز به یکی شدن دوربین با چشم جف کمک کرده است. تمام اینها مواردی است که باعث عدم احساس دوربین در فیلم پنجره پشتی میشود. فیلمی تک لوکیشنی که با زمان نزدیک به دو ساعت برای این سبک اثری طولانی به حساب میآید با استفاده از چنین تکنیکهایی و بردن مخاطب به عمق اتفاقات و لوکیشن و کاراکتر خستهکننده نمیشود.
اما جف و لیزا ارتباط ناقص و نسبتا سردی با یکدیگر دارند که شاید در آستانه فروپاشی و منجر شدن به جدایی است. این رابطه در طول فیلم با پیش رفتن پرونده قتل همسایه رفته رفته ترمیم شده و رو به بهبودی میرود که این روند با دقت خاصی چیده شده است. دقیقا به مانند دیالوگهای بین این دو که در میان هیجان فیلم، میتوان آنها را به آرامی دنبال کرد. دیالوگهایی که بسیار روان و البته واقعی بوده و گاهی اوقات با شرایط برخی همسایگان جف نیز هماهنگ میشوند و همه و همه در نهایت به ترمیم ارتباط بین جف و لیزا کمک میکند.
در بحث تعلیق نیز با همان هیچکاک کلاسیک طرف هستیم. هیچکاکی که اطلاعات را به مخاطب خود میدهد و آن را از کاراکتر درون فیلم و در خطر پنهان میکند. در Rear Window نیز همین فرمول تکرار میشود، جایی که همسایه قاتل در حال برگشت به خانه است اما لیزا که دزدکی به خانه او رفته از این اتفاق بیخبر میباشد. هیچکاک این اطلاعات را به مخاطب میدهد تا او نیز درست به مانند جف از آن سمت حیاط در واحد خود پر از دلهره و جنب و جوش برای نجات لیزا شود.
در سمت چپ قاب، صاحب خانه قاتل در حال بازگشت به خانه خود میباشد، در حالی که در سمت راست قاب، لیزا از این اتفاق بیخبر است.
در پایان باید گفت که فیلم پنجره پشتی یا Rear Window از آثار ماندگار آلفرد هیچکاک و سینمای کلاسیک بوده که در آن هیچکاک، مظهر سینما، از تکنیکهای مختلفی در کارگردانی و ساخت اثر خود استفاده کرده است که آن را چنین موفقیتی رسانده که همچنان بعد از گذشت این همه سال چنین اثری نفس میکشد و هر بار پس از تماشای دوباره آن میتوان به نکته و یا تکنیک و شگرد جدیدی در فیلمسازی و کارگردانی هیچکاک پی برد.
بیشتر بخوانید: رتبهبندی بهترین فیلمهای آلفرد هیچکاک
Rear Window اثری تک لوکیشنی است که تمام مدت دو ساعته آن که برای یک فیلم با لوکیشن ثابت چندان کوتاه هم نیست، در یک خانه با یک پنجره و یک ویلچر میگذرد. شخصی به نام جف که عکاس میباشد بر اثر یک حادثه دچار شکستگی پا شده و به اجبار خانهنشین شده است. جف در طول روز از پنجره خانه خود مدام همسایهها و حال و احوالات آنها را تماشا میکند و روز خود را با فضولی و دید زدن زندگی همسایگانش میگذراند. در همین چشمچرانیهای روزمره و عادی او ناگهان متوجه مورد مشکوکی در خانه یکی از همسایگان خود میشود. جایی که یک زن و شوهر با یکدیگر زندگی میکردند اما مدتی است که زن به طور عجیبی ناپدید شده و رفتارهای عجیبی نیز از سوی همسرش سر میزند. همین موضوع باعث میشود که جف که دوربین و وسایل عکاسی را نیز دارد مدتی این مرد را زیر نظر بگیرد، چرا که جف معتقد است او همسر خود را به قتل رسانده است.
هیچکاک علاقه و اعتقاد زیادی به روایت و قصهگویی با دوربین دارد. او معتقد است فیلم خوب فیلمی است که اگر صدای آن را ببندیم مخاطب متوجه نود درصد آن بشود. هیچکاک همواره سعی کرده تا با اصرار به همین اعتقاد مسیر فیلمسازی خود را پیش بگیرد و همیشه در آثارش تلاش داشته تا بخشهایی از قصه را فقط از طریق دوربین در اختیار مخاطبش قرار دهد. نمود این اعتقاد هیچکاک را میتوان در همین فیلم پنجره پشتی مشاهده کرد.
در همان نمای افتتاحیه فیلم، دوربین هیچکاک شروع به گرفتن نماهایی از همسایگان جف میکند و سپس آرام آرام دوربین پس به تصویر کشیدن همسایهها به واحد جف رسیده و چهره او را در خواب به تصویر میکشد. سپس دوربین از روی چهره به روی پاهای شکسته او رفته و بعد از آن دوربین شکسته او و چند عکس را به نمایش میگذارد. هیچکاک در زمانی نزدیک به چهل ثانیه اطلاعات کافی در مورد شخصیت اول فیلم خود فقط از طریق دوربین و بدون یک دیالوگ رد و بدل شده در اختیار مخاطب قرار میدهد. با همین حرکت ساده دوربین هیچکاک به مخاطب میگوید که شخصیت اول چه مشکل جسمی دارد، شغلش و شرایط حال حاضر او چیست.
بیشتر بخوانید: آلفرد هیچکاک چگونه انقلابی تکنیکی در فیلمبرداری به وجود آورد؟
از طرف دیگر همین سیستم را در رابطه با همسایگان جف میتوان مشاهده کرد. هر کدام از این همسایهها گویا یک قصه کوتاه در فیلم پنجره پشتی هستند که مخاطب با آن همراه میشود. از زن رقصنده بالهای که شوهر سربازش از او دور است، تا آهنگسازی که برای یک قطعه بینقص تلاش میکند، تا زن تنهایی که به دنبال راهی است تا از تنهایی رها شود. همه این قصههای کوتاه بدون هیچگونه دیالوگی روایت میشوند و مخاطب تا انتهای فیلم آنها را دنبال میکند.
یک ویژگی مهم فیلم Rear Window حس نشدن دوربین در آن است. در اکثر مدت زمان این فیلم مخاطب اصلا حضور و وجود دوربین را حس نمیکند و خود را غرق و حل شده در کاراکتر اصلی فیلم میبیند. یکی از دلایل این اتفاق نوع حرکت دوربین است. در فیلم پنجره پشتی اغلب از دالی بجای زوم استفاده شده است. با وجود اینکه در آن سالها جابجایی دوربین به دلیل حجم و وزن بالا بسیار مشکل بود و اکثر فیلمسازان از زوم استفاده میکردند، اما هیچکاک تصمیم گرفت تا در پنجره پشتی از دالی استفاده کرده و دوربین را روی چرخ حرکت دهد. این تصمیم به دلیل شباهت حرکت دوربین روی چرخ به شرایط جف بر روی ویلچر بود.
علاوه بر این دوربین هیچکاک بجز در سکانس پایانی، از واحد جف خارج نشده و همواره کنار و همراه او است که این موضوع باعث میشود تا مخاطب خود را دائما در آن واحد در کنار جف حس کند و همان شرایط او را تجربه کند. همچنین فیلم به میزان زیادی از نماهای Subjective استفاده کرده است. بدان معنا که مخاطب همتجربه با کاراکتر شده و شرایط را همانگونه که او میبیند، مشاهده میکند. به عنوان مثال هنگامی که جف به وسیله دوربین مشغول تماشا است، مخاطب نیز در همان شرایط قرار گرفته و گویا از دریچه دوربین جف نظارهگر اتفاقات است.
بیشتر بخوانید: ۱۰ نقل قول خواندنی از آلفرد هیچکاک
هنگامی که او بدون دوربین به بیرون نگاه میکند نمای هیچکاک نیز به بیرون از خانه لانگ است، اما هنگامی که جف از دوربین برای دید بهتر کمک میگیرد، نمای هیچکاک نیز بستهتر میشود. فیلم همچنین چندین و چند بار از تکنیک فید استفاده کرده که شباهت زیادی به باز و بسته شدن چشم انسان هنگام خوابیدن و یا بیدار شدن دارد که این تکنیک نیز به یکی شدن دوربین با چشم جف کمک کرده است. تمام اینها مواردی است که باعث عدم احساس دوربین در فیلم پنجره پشتی میشود. فیلمی تک لوکیشنی که با زمان نزدیک به دو ساعت برای این سبک اثری طولانی به حساب میآید با استفاده از چنین تکنیکهایی و بردن مخاطب به عمق اتفاقات و لوکیشن و کاراکتر خستهکننده نمیشود.
اما جف و لیزا ارتباط ناقص و نسبتا سردی با یکدیگر دارند که شاید در آستانه فروپاشی و منجر شدن به جدایی است. این رابطه در طول فیلم با پیش رفتن پرونده قتل همسایه رفته رفته ترمیم شده و رو به بهبودی میرود که این روند با دقت خاصی چیده شده است. دقیقا به مانند دیالوگهای بین این دو که در میان هیجان فیلم، میتوان آنها را به آرامی دنبال کرد. دیالوگهایی که بسیار روان و البته واقعی بوده و گاهی اوقات با شرایط برخی همسایگان جف نیز هماهنگ میشوند و همه و همه در نهایت به ترمیم ارتباط بین جف و لیزا کمک میکند.
در بحث تعلیق نیز با همان هیچکاک کلاسیک طرف هستیم. هیچکاکی که اطلاعات را به مخاطب خود میدهد و آن را از کاراکتر درون فیلم و در خطر پنهان میکند. در Rear Window نیز همین فرمول تکرار میشود، جایی که همسایه قاتل در حال برگشت به خانه است اما لیزا که دزدکی به خانه او رفته از این اتفاق بیخبر میباشد. هیچکاک این اطلاعات را به مخاطب میدهد تا او نیز درست به مانند جف از آن سمت حیاط در واحد خود پر از دلهره و جنب و جوش برای نجات لیزا شود.
بیشتر بخوانید: ۱۰ فیلم پرفروش آلفرد هیچکاک؛ از «پرندگان» تا «روانی»
در پایان باید گفت که فیلم پنجره پشتی یا Rear Window از آثار ماندگار آلفرد هیچکاک و سینمای کلاسیک بوده که در آن هیچکاک، مظهر سینما، از تکنیکهای مختلفی در کارگردانی و ساخت اثر خود استفاده کرده است که آن را چنین موفقیتی رسانده که همچنان بعد از گذشت این همه سال چنین اثری نفس میکشد و هر بار پس از تماشای دوباره آن میتوان به نکته و یا تکنیک و شگرد جدیدی در فیلمسازی و کارگردانی هیچکاک پی برد.
https://teater.ir/news/62234