رضا آشفته در نقدی بر نمایش آرت به کارگردانی علیرضا کوشکجلالی نوشت: این نمایش هنرمندانه و فیلسوفانه نیست و حتی گزینش بازیگران نیز پیرو چنین منظر و خاستگاهی نبوده است.
چارسو پرس: نمایش «آرت» پیش از این بارها به نام هنر در ایران ترجمه و حتی اجرا شده، اما علیرضا کوشکجلالی بر آن بوده به نام آرت آن را دوباره ترجمه و اجرا کند که این تغییر هیچ توجیهی جز ازخودبیگانگی ندارد؛ چنانچه فحوای کلی آن نیز خودفریبی و دروغ است.
بههرروی دایره واژگان فارسی آنقدر ضعیف نیست که واژهای معادل و مترادف با آرت نداشته باشد و این نوع واژهگزینی سرانجام نیکی برای اجرا نیز ندارد. به نظر میرسد علیرضا کوشکجلالی، هنرمند خلاق سالهای نهچندان دور که با اجراهایی چون مسخ، پابلو نرودا و خدای کشتار و مانند اینها میتوانست در تئاتر ما نمونههای بارزی را تولید و اجرا کند، چند سالی است با یک نگاه سهلانگارانه از دور و نزدیک دارد کار میبندد و این نوع نگاه به تئاتر در تولید کمی بسیار تاثیرگذار است اما از لحاظ کیفی سمی برای تئاتر و حتی کارنامه نسبتا درخشان کوشکجلالی است که الان همهچیز را قاطی کرده و دیگر برایش فرقی بین دوغ و دوشاب نیست و فقط میخواهد در صحنه باشد و این باری به هر جهت بودن هزینه گزافی دارد که به قیمت نزول و سطح پایین شدن کارهای اخیر کوشکجلالی میانجامد و این روال دگرگونی است که شاید دوره کرونا و کارکردن از راهدور این مسیر سهل و آسان را میسر کرده اما این با همان روال طبیعی و درواقع سختگیرانه تئاتر همخوانی ندارد.
بخشی از سطح پایین شدن اجرای آرت همانا دور بودن از نگاه دوجانبه کمدی و تراژدی است که در نهایت نیز باید به نوعی گروتسک منجر شود که درواقع تمام سرنخهای آشکار کوشکجلالی به نوعی کمدی بیسرانجام منجر میشود و در آن نهتنها گروتسکی یافت نمیشود که رنگ و لعابی از یک تراژدی ساده و درخور تامل نیز وجود ندارد.
پس آرت هنرمندانه و فیلسوفانه نیست و حتی گزینش بازیگران نیز پیرو چنین منظر و خاستگاهی نبوده است. بهجز محمد صدیقیمهر دو بازیگر دیگر توش و توان یک کمدی و از آن مهمتر توان درغلتیدن به تراژدی و درنهایت گامنهادن به گروتسک را ندارند.
شاید داشته باشند اما تحلیل و هدایت کوشکجلالی از آنان چنین کارکرد و بازتابی را در بازیهایشان نخواسته است.
به هر تقدیر سام کبودوند تئاتری است و با سختگیری و هدایت درست همچنان میتواند از خلاقیت ویژهای برخوردار باشد، اما آرمین رحیمیان یک سینمایی است و ورودش به تئاتر زمانی میمون و مبارک است که بتواند دوره تمرینهای سخت و پویای بدن، بیان، حس و تخیل را پشت سر گذاشته باشد و اما درحالحاضر چنین نیست که در گفتوگوهای او و کبودوند بارها شاهد افتادن ریتم میشویم و این دو همچنین از تمپو و انرژی درونی نیز بیبهرهاند و کارشان در حد یک صحنه درخور کوشکجلالی نیست.
ما همچنین خلاقیتی در صحنهآرایی و نور هم نمیبینیم که لحظات با یکنگاه سطحی و زودگذر به دنبال القای مفاهیم دمدستی است تا اینکه بخواهد ژرفاندیشانه ما را در چارچوب هنر یاسمینا رضا حالا حتی در کالبد یک اثر مینیمالیستی تحت تاثیر قرار دهد و شور و شوقی دوچندان برای پایبندی به آن برایمان ایجاد کند. بههرحال متن یاسمینا رضا نگاه پابرجایی برای یکبار دیدهشدن از هر منظری را دارد و میشود به دیدن آرت رفت و از متن لذت خود را برد.
نویسنده: رضا آشفته
بههرروی دایره واژگان فارسی آنقدر ضعیف نیست که واژهای معادل و مترادف با آرت نداشته باشد و این نوع واژهگزینی سرانجام نیکی برای اجرا نیز ندارد. به نظر میرسد علیرضا کوشکجلالی، هنرمند خلاق سالهای نهچندان دور که با اجراهایی چون مسخ، پابلو نرودا و خدای کشتار و مانند اینها میتوانست در تئاتر ما نمونههای بارزی را تولید و اجرا کند، چند سالی است با یک نگاه سهلانگارانه از دور و نزدیک دارد کار میبندد و این نوع نگاه به تئاتر در تولید کمی بسیار تاثیرگذار است اما از لحاظ کیفی سمی برای تئاتر و حتی کارنامه نسبتا درخشان کوشکجلالی است که الان همهچیز را قاطی کرده و دیگر برایش فرقی بین دوغ و دوشاب نیست و فقط میخواهد در صحنه باشد و این باری به هر جهت بودن هزینه گزافی دارد که به قیمت نزول و سطح پایین شدن کارهای اخیر کوشکجلالی میانجامد و این روال دگرگونی است که شاید دوره کرونا و کارکردن از راهدور این مسیر سهل و آسان را میسر کرده اما این با همان روال طبیعی و درواقع سختگیرانه تئاتر همخوانی ندارد.
بخشی از سطح پایین شدن اجرای آرت همانا دور بودن از نگاه دوجانبه کمدی و تراژدی است که در نهایت نیز باید به نوعی گروتسک منجر شود که درواقع تمام سرنخهای آشکار کوشکجلالی به نوعی کمدی بیسرانجام منجر میشود و در آن نهتنها گروتسکی یافت نمیشود که رنگ و لعابی از یک تراژدی ساده و درخور تامل نیز وجود ندارد.
پس آرت هنرمندانه و فیلسوفانه نیست و حتی گزینش بازیگران نیز پیرو چنین منظر و خاستگاهی نبوده است. بهجز محمد صدیقیمهر دو بازیگر دیگر توش و توان یک کمدی و از آن مهمتر توان درغلتیدن به تراژدی و درنهایت گامنهادن به گروتسک را ندارند.
شاید داشته باشند اما تحلیل و هدایت کوشکجلالی از آنان چنین کارکرد و بازتابی را در بازیهایشان نخواسته است.
به هر تقدیر سام کبودوند تئاتری است و با سختگیری و هدایت درست همچنان میتواند از خلاقیت ویژهای برخوردار باشد، اما آرمین رحیمیان یک سینمایی است و ورودش به تئاتر زمانی میمون و مبارک است که بتواند دوره تمرینهای سخت و پویای بدن، بیان، حس و تخیل را پشت سر گذاشته باشد و اما درحالحاضر چنین نیست که در گفتوگوهای او و کبودوند بارها شاهد افتادن ریتم میشویم و این دو همچنین از تمپو و انرژی درونی نیز بیبهرهاند و کارشان در حد یک صحنه درخور کوشکجلالی نیست.
ما همچنین خلاقیتی در صحنهآرایی و نور هم نمیبینیم که لحظات با یکنگاه سطحی و زودگذر به دنبال القای مفاهیم دمدستی است تا اینکه بخواهد ژرفاندیشانه ما را در چارچوب هنر یاسمینا رضا حالا حتی در کالبد یک اثر مینیمالیستی تحت تاثیر قرار دهد و شور و شوقی دوچندان برای پایبندی به آن برایمان ایجاد کند. بههرحال متن یاسمینا رضا نگاه پابرجایی برای یکبار دیدهشدن از هر منظری را دارد و میشود به دیدن آرت رفت و از متن لذت خود را برد.
نویسنده: رضا آشفته
https://teater.ir/news/62289