گلن پاول از کاریزمای خود مانند یک سلاح پنهان استفاده می‌کند و به آسانی بین نقش یک استاد فلسفه و روانشناسی ترسو و تعارفی، و یک قاتل قراردادی قلابیِ متقاعدکننده جابه‌جا می‌شود. در زیر این پوشش‌ها، صدایش اقتدار بیشتری پیدا می‌کند، زبان بدنش آزادتر می‌شود و رفتار او قاطع‌تر به نظر می‌رسد.
چارسو پرس: در فیلم کمدی «هر کی یک چیزی می‌خواد» (۲۰۱۶) ساخته‌ی ریچارد لینکلیتر، ما قبل از اینکه گلن پاول را ببینیم، صدایش را می‌شنویم. و با گذشت سال‌ها، آن لحن و صدای مغرور تگزاسی برای هر کسی که او را در فیلم‌های مختلف می‌بیند، آشناست. پاول در اولین نقش مهم خود، در نقش دانشجوی ترم بالایی، فین، با انرژی مهارنشده‌ای می‌خروشد، با سرعت حرف می‌زند، دیالوگ‌های معمولی را به‌طور تصادفی با تئاتریکالیسم لهجه‌ی بریتانیایی تلفیق می‌کند و با حرکات آزادانه و خاطرجمع روی صحنه می‌رقصد.

او در «هر کی یک چیزی می‌خواد» با اعتماد به‌ نفس و چرب‌زبان است، خودش را خیلی جدی نمی‌گیرد اما می‌تواند هر چیزی را به شما بفروشد، از یک اسکوپ خامه‌ی شیرینی‌پزی گرفته (او با بامزگی می‌گوید: «مهم این است که مواد تشکیل دهنده چه حسی به شما می‌دهند.») تا یک قرار عاشقانه (روش اصلی فین برای اینکه نظر زنان را جلب کند، این است که خود را از هر نظر معمولی جلوه دهد، این ترفند نباید جواب دهد اما می‌دهد).

گلن پاول از کاریزمای خود مانند یک سلاح پنهان استفاده می‌کند و به آسانی بین نقش یک استاد فلسفه و روانشناسی ترسو و تعارفی، و یک قاتل قراردادی قلابیِ متقاعدکننده جابه‌جا می‌شود. در زیر این پوشش‌ها، صدایش اقتدار بیشتری پیدا می‌کند، زبان بدنش آزادتر می‌شود و رفتار او قاطع‌تر به نظر می‌رسد. در فیلم «آدمکش» (۲۰۲۳)، شخصیت گری جانسونِ پاول درک می‌کند که می‌تواند هرکسی که می‌خواهد باشد و با اینکه جنبه‌های مختلف شخصیت‌های ساختگی او به شخصیت اصلی‌اش نفوذ می‌کنند، این تحول جنبه دیگری هم پیدا می‌کند: این یک بازیگر است که به یک ستاره سینمایی کامل تبدیل شده است.

خودباوری و اعتماد به‌ نفس پاول در فیلم‌ها اغلب به ظاهر آمریکایی‌اش گره خورده است. در چندین فیلم، شخصیت‌ها توجه ویژه‌ای به خوش‌تیپی او دارند. برای مثال، در فیلم «درگیر عشق» (۲۰۲۳) به سادگی با عنوان «بچه‌ی خوش‌تیپ دانشگاه» معرفی می‌شود. نویسندگان اغلب او را به عنوان یکی از باهوش‌ترین افراد حاضر در صحنه به تصویر می‌کشند که به او اجازه می‌دهد تا نقش‌های خود را با نوعی خودشیفتگی خاص بازی کند. شخصیت‌های او همیشه دارای درجه‌ای از خونسردی هستند که با توجه به علاقه‌اش به شخصیت‌های مقتدر آمریکایی -گروهبان‌ها، سرهنگ‌ها، فضانوردان، خلبان‌ها و مقامات ناسا – به کارش می‌آید.

پاول اولین‌بار خوش‌رویی و خوش‌برخوردی خود را در میان فشارهای ناشی از رقابت فضایی فیلم «ارقام پنهان» (۲۰۱۶) به نمایش گذاشت. در یک کنفرانس مطبوعاتی، شخصیت او -فضانورد و خلبان نیروی دریایی، جان گلن- می‌گوید: «ما وقت ترسیدن نداریم.» این جمله بازتابی از تفکرات فین در فیلم «هر کی یک چیزی می‌خواد» هم هست. پاول نقش جان گلن را به عنوان فردی کاملا خونسرد بازی می‌کند، بنابراین وقتی که در مسیر بازگشت -از فضا- به کره‌ی زمین، عرق می‌ریزد، حس خطر به ما هم منتقل می‌شود، زیرا دیگر آرامش قبلی در او به چشم نمی‌خورد.



او بعدها نقش قهرمان‌های آمریکایی خوش‌قلب مشابه را بازی کرد، اما فیلم «قلعه شنی» (۲۰۱۷) به جای آن، زوایای دیگری از پاول را به نمایش می‌گذارد، کسی که می‌تواند شخصیت‌های بی‌رحم و مبتلا به مردانگی سمی را هم به بهترین شکل بازی کند. انرژی حیوانی و کنترل‌نشده‌ی گروهبان چاتسکی -که به روستایی در عراق اعزام شده است- کاملا در تضاد با ترس پنهان نیکلاس هولت در نقش یک نیروی ذخیره ارتش است. با بی‌خیالی گستاخانه‌ای که تنها از کسی برمی‌آید که همه‌چیز را قبلا دیده و تجربه‌ کرده است، لبخند‌های مداوم گلن پاول در مرکز تیراندازی‌ها و افنجارها، سرگرم‌کننده است و باعث می‌شود به درک بهتری از شخصیت چاتسکی برسیم: برای او، جنگ بامزه و هیجان‌انگیز است.

گلن پاول حتی در مقابل سردی اولیه‌ی کمک‌خلبانش (جاناتان میجرز) در فیلم « از خودگذشتگی» (۲۰۲۳) هم لبخند گرم خود را به نمایش می‌گذارد؛ این فیلم بر اساس داستان واقعی جسی براون، اولین خلبان سیاه‌پوست نیروی دریایی آمریکا ساخته شده است. پاول در نقش ستوان تام هادنر، ژاکت خلبانی، عینک آفتابی و راه رفتن مغرورانه‌ی خود از شناخته‌شده‌ترین شخصیتش در فیلم «تاپ گان: ماوریک» (۲۰۲۳) را قرض می‌گیرد، اما بر خلاف فضای خوش‌بینانه و آمریکایی آن فیلم ساخته‌ی جوزف کوشینسکی، اینجا ماهیت جنگ به شکلی غم‌انگیز و اندوهبار عرضه می‌شود و آرامش او را بر هم می‌زند. در پایان، این غم است که بر دوش‌های ستوان هادنر سنگینی می‌کند. او هنوز لبخند می‌زند، اما پاول اجازه نمی‌دهد که این لبخند به چشمانش هم سرایت کند؛ آن چشم‌های ناراحت، پیام‌ دیگری را مخابره می‌کنند.

این را با «تاپ گان: ماوریک» مقایسه کنید، جایی که اعتماد به نفس ستوان جیک «هنگمن» سرسین به خودبزرگ‌بینی گستاخانه تبدیل می‌شود. او یک خودشیفته‌ی بزرگ است که حتی در دریایی از خودشیفتگان بزرگ دیگر هم به چشم می‌آید. هنگمن در نیش و طعنه زدن به روستر (مایلز تلر)، لحن شمرده و آزاردهنده‌ای به کار می‌گیرد که نشان می‌دهد دقیقا می‌داند چطور دیگران را اذیت کند. او برای اینکه بیشتر آزاردهنده باشد، جملاتش را با تکان دادن سر همراه با پوزخند قطع می‌کند. حتی خود پاول در مصاحبه‌ها هنگمن را «دراکو مالفوی نیروی دریایی» توصیف کرده است.

در دستان یک بازیگر ضعیف‌تر، تنفر از این ستوان کار ساده‌ای بود، اما پاول این نقش را چنان خونسرد و جذاب ارائه می‌دهد، و با تغییر لحن‌هایی که دارد، هنگمن را به شخصیتی تبدیل می‌کند که از هر نظر تماشایی است. وقتی که ماوریک (تام کروز) مانور به شدت دیوانه‌واری را پیشنهاد می‌کند و دوربین، ترس و ناباوری دانش‌آموزان دیگر را نشان می‌دهد، در چهره و چشمان هنگمن، چیز دیگری به چشم می‌خورد: او هیجان‌زده است و برای این مانور لحظه‌شماری می‌کند. و وقتی در پایان، زمانی که همه امیدها از بین رفته است، او ناگهان مانند یک عنصر نجات‌بخش از راه می‌رسد، خودبزرگ‌بینی‌اش کاملا قابل درک است.

بعنوان بخشی از یک فرنچایز دیگر که در آن شخصیت‌های قدیمی در مورد واگذاری مسئولیت به نسل جوان‌تر تأمل و بحث می‌کنند، گلن پاول از همان صحنه معرفی اولیه‌اش در «بی‌مصرف‌ها ۳» (۲۰۱۴) تصویری کامل از خودباوری جوانانه را به نمایش می‌گذارد؛ او به سبک تام کروز در «ماموریت غیرممکن»، از صخره‌ای بالا می‌رود، و سپس با چتر پاراگلایدر از آن پایین می‌پرد. البته شخصیت او، ثورن، مهارت‌های دیگری هم دارد، او خلبان حرفه‌ای پهپاد و یک هکر ماهر هم هست. اعتماد به‌ نفس او با خلال دندانی که می‌جَود، شخصیت‌پردازی کلیشه‌ای ثورن را کم‌رنگ می‌کند و باز هم، دانش فنی و آرامش اوست که تیم را نجات می‌دهد.

هنگامی که پاول در «آپولو ۱۰٫۵: کودکی در عصر فضا» (۲۰۲۲) برای سومین بار با ریچارد لینکلیتر همکاری کرد، او  دقیقا همان صدای مطمئن و قابل اعتمادی بود که در یک مأموریت انفرادی به ماه، نیاز دارید در گوش‌تان بشنوید. گلن پاول یک مقام رسمی ناسا است که باید فرضیه‌ی مضحک فیلم را بفروشد -اینکه سازمان به طور تصادفی ماژول سفر به ماه را خیلی کوچک ساخته و باید یک کودک را برای هدایت آن پیدا کند- اما او این کار را با چنان گستاخی غیرقابل انکاری انجام می‌دهد که حرف و حدیثی باقی نمی‌ماند؛ گویی او واقعا برای ناسا کار می‌کند.



یکی از بهترین نقش‌‌آفرینی‌های پاول که حالا کمتر کسی به یاد می‌آورد، سریال «ملکه‌های جیغ» است؛ او آنجا در نقش چد رادوِل، اعتماد‌ به‌ نفس همیشگی خود را به مثابه یک توهم آشکار عرضه می‌کند. چد رادوِل قرار است برداشتی طنز -و یک پارودی- از پسربچه‌های خودبزرگ‌بین و بی‌فکر دانشگاهی باشد. این بار، لبخند او باعث می‌شود تا به دیدگاه متفاوتی برسیم، اینکه «هیچ فکری در سرش نیست»؛ او یک احمقِ خوش‌تیپ با ضریب هوشی پایین است که از قضا باور دارد آدم باهوشی است. زمان‌بندی کمدی پاول را باید بی‌نقص بدانیم، او در پاسخ به یک سوال توهین‌آمیز در مورد اینکه مشکلاتش با مادرش از کجا آمده است، با چهره‌ای جدی و با صداقت پاسخ می‌دهد که «می‌دونی…احتمالا از مادرم؟» و نقشه بزرگش برای مقابله با قاتل زنجیره‌ای دانشگاه چیست؟ اینکه با چوب بیسبال در محیط دانشگاه پرسه بزند و به دنبال او باشد.

علاوه بر این، کاریزمای پاول او را به نقش اول ایده‌آل فیلم‌های عاشقانه تبدیل می‌کند؛ به همان دقایق اولیه‌ی فیلم «هر کسی جز تو» (۲۰۲۳) نگاه کنید که او مانند یک شوالیه وارد کافی‌شاپ می‌شود تا سیدنی سوئینی را از چنگال خطر نجات دهد، و بدون درنگ، وانمود می‌کند که شوهر اوست. این فیلم و «جورش کن» (۲۰۱۸) آثار کمدی عاشقانه‌ای هستند که به شکلی هوشمندانه، اعتماد‌ به‌ نفس او را به عنوان یک عنصر مهم در شخصیت‌پردازی به کار می‌گیرند اما برای اینکه سطحی و کلیشه‌ای نشود، آسیب‌پذیری‌های خاصی را هم برایش در نظر می‌گیرند.

شخصیت بنِ گلن پاول در فیلم «هر کسی جز تو» آنقدر به خودش مطمئن است که فیلمنامه مجبور می‌شود ضعف‌هایی را برای شخصیت او بنویسد، مثل ترس از پرواز یا بلد نبودن شنا. با این حال، فیلم در نهایت نشان می‌دهد که تمام آن ژست‌های مغرورانه نمایشی است و نیشخندهای کنایه‌آمیز بن به بی‌ (سیدنی سوئینی) پوششی برای ناراحتی‌اش از ترک شدن توسط دخترک است. تنها در پایان است که اعتماد‌ به‌ نفس او نهایتا جای خود را به آسیب‌پذیری عریان می‌دهد؛ یکی از امضاهای آشنای ژانر رام-کام که در آن قهرمان قصه در نهایت به ضعف‌های خود اعتراف می‌کند.

در «جورش کن»، پاول بر خلاف شخصیت همیشگی‌اش، نقش یک دستیار تحقیر شده به نام چارلی یانگ را بازی می‌کند که در محیط کاری سمی‌اش در خود فرو رفته است. رابطه‌ی عاشقانه‌اش با سوز (جوآن اسمالز) هم تعریفی ندارد و دخترک احتمالا به‌زودی او را ترک خواهد کرد. چارلی فقط زمانی اعتماد‌ به‌ نفس دارد که توازن قدرت به نفع او باشد، و با سرزنش کردن یک کارآموز یا نیشخند زدن به یک دستیار دیگر، سرخوردگی‌های شغلی‌اش را خالی می‌کند. اما پس از ملاقات با هارپر مور (زوئی دویچ) شاهد تغییراتی در او هستیم. در بهترین صحنه‌ی فیلم، جایی که آن‌ها در حال خوردن یک پیتزای مشترک هستند، او با درک اینکه ممکن است عاشق شود، برای لحظاتی کنترل خود را از دست می‌دهد و وحشت‌زده می‌شود، اما شرایط را مدیریت می‌کند تا رفته‌رفته، خونسردی همیشگی خود را به‌ دست بیاورد.

«قرار نیست مردم تو رو تشویق کنند، اما نیازه که تماشای تو را دوست داشته باشند.» این حرفی است که تام کروز در حین آماده شدن پاول برای فیلم «تاپ گان: ماوریک» به او زد. اما به نظر می‌رسد که این بازیگر دیگر نیازی به این حرف‌ها و راهنمایی‌ها نداشته باشد، زیرا اعتماد‌ به‌ نفس حیرت‌انگیزی دارد، کافی است به شخصیت تایلر اوونز در فیلم «گردبادها» نگاه بیندازید، ما با مردی روبه‌رو هستیم که می‌تواند در مقابل بلاهای طبیعی هم با قدرت ایستادگی کند. گلن پاول حالا یکی از محبوب‌ترین ستارگان هالیوود است و با توجه به عملکرد تجاری آثار اخیرش، به نظر می‌رسد که روزهای هیجان‌انگیزتری هم در انتظار او باشد.