زنانی که عباس جمالی درباره‌ی آن‌ها نوشته و مجتبی جدی در تئاتر هامون به صحنه آورده است، هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند. مثلاً یکی از آن‌ها از دغدغه‌های شیعه‌ی سنتی می‌گوید و دیگری از فلسفه‌ی مدرنیته. یکی از عشق سنتی می‌گوید و دیگری از رابطه‌ی مدرن. یکی از عجیب‌ترین صحنه‌های این نمایش، صحبت‌های زنی است که وسط مراسم دعا می‌گوید: «از مارکس نمی‌تونم بگذرم.» سپس او ادامه می‌دهد که جامعه دچار ابتذال شده و تفکرات شهرام شب‌پره از برخی متفکران عمیق‌تر شده است.
چارسو پرس: مصاحبه‌ای از هارولد پینتر را می‌خواندم که در آن می‌گفت: «نمایش‌نامه خودش اتفاق می‌افتد. من هیچ‌وقت زیاد به آن فکر نمی‌کنم، فقط اجازه می‌دهم خودش اتفاق بیفتد. نمی‌خواهم خیلی ساده‌لوح یا خیلی زیرک به نظر برسم. کمی به آن فکر می‌کنم؛ اما اجازه می‌دهم خودش اتفاق بیفتد و زندگی خودش را بکند.» نکته‌ی بسیار قابل‌تأمل در این است که پینتر یکی از فنی‌ترین نویسندگان تئاتر مدرن بود که از ۱۹۵۰ تا ۲۰۰۰ تأثیر بسیار زیادی در دیالوگ‌نویسی گذاشت؛ اما اصرار می‌ورزد که «نمایش‌نامه خودش اتفاق می‌افتد». کیتی میچل -کارگردان مطرح بریتانیایی- آثار هارولد را چنین توصیف می‌کند: «پینتر ازنظر روان‌شناختی، فوق‌العاده دقیق می‌نویسد. به نظر من، نوشته‌‌های او انتزاعی نیستند. فکر می‌کنم بسیاری از مردم فکر می‌کنند این کارها انتزاعی هستند و هیچ ارتباطی با زندگی واقعی ندارند. چیزهایی به ‌نام «بازیگری پینتر»  یا «مکث‌های پینتر»  یا «سکوت‌های پینتر» وجود دارد؛ ولی من نمی‌دانم این‌ها چه معنایی دارند. شخصیت‌های پینتر، فقط انسان هستند.» ما در اینجا با یک «امر پارادوکسیکال» مواجه می‌شویم بین تولید خودآگاه و ناخودآگاه. چیزی که از روان‌کاوی فرویدی تا جنبش سورئالیسم باعث ایجاد بحث‌های گوناگون شد. چگونه ممکن است پینتر که به قول میچل «ازنظر روان‌شناختی، فوق‌العاده دقیق می‌نویسد» متن‌های خود را دستکاری خاصی نکند؟ به‌نظرمی‌رسد هر نویسنده‌ی صاحب سبکی با این امر پارادوکسیکال مواجه خواهد شد.

از منظری دیگر، اسلاوی ژیژک در گفت‌وگویی درباره‌ی درام و تئاتر می‌گوید: «ما در زمانه‌ی کشمکش‌های کاذب زندگی می‌کنیم... کشمکش بین آنتیگونه و کرئون هم برای من یک کشمکش کاذب است.» گفت‌وگوی مذکور خیلی چالش‌برانگیز است و پرسش‌های فراوانی را ایجاد می‌کند. به‌عنوان‌مثال، آیا آثار دراماتیک ایرانی می‌توانند کشمکش‌های حقیقی را نمایش دهند و از کشمکش‌های کاذب دور شوند؟ این‌ها پرسش‌هایی است که می‌خواهم در نقد نمایش امان به نویسندگی عباس جمالی و کارگردانی مجتبی جدی به آن‌ها بپردازدم که در شهریور ۱۴۰۳ در تئاتر هامون به صحنه رفته است.

یک مونولوگ زنانه‌ی مذهبی
اعتقاد دارم عباس جمالی از دراماتورژی بهرام بیضایی استفاده می‌کند و آن را با دراماتورژی معاصرساز یان کات ترکیب می‌کند. جناب بیضایی در متنی مثل «ندبه»، مسائل سنتی و مدرن زنانه را با یکدیگر ترکیب کرده بود. حالا عباس جمالی در متن خود پنج زن مذهبی را انتخاب کرده است که در مراسم دعای امان، سفره‌ی دل خود را می‌گشایند و رازهای مگوی خود را بیان می‌کنند تا شاید باری که بر دوش می‌کشند کمی سبک‌تر شود. بیشتر آن‌ها روی آب راه می‌روند و گاهی از چشم‌هایشان اشک جاری می‌شود. مجالس زنانه‌ی مذهبی معمولاً به اتفاقات عاشورا و شهادت امام حسین (ع) می‌پردازند؛ اما نویسنده در این متن به مسائل اجتماعی تاریخ اکنون پرداخته است؛ بنابراین این نوعی از دراماتورژی معاصرساز است. 

نام امان از فرهنگ مذهبی سنتی می‌آید. مثلاً حضرت امام علی(ع) مناجاتی دارد که این‌گونه آغاز می‌شود: «خدایا از تو امان می‌خواهم.» نمایش امان، یک مونولوگ پنج‌نفره‌ی زنانه است که به روش پست‌مدرن تولید شده است.

نویسنده می‌خواهد به‌صورت کاملاً آگاهانه دو کشمکش بنیادی جامعه‌ی ایرانی را نشان دهد: ۱. زنان در برابر مردان و ۲. سنت در برابر مدرنیته. درنتیجه، امر پارادوکسیکال در این است که این زنان، کسانی هستند که غرق در سنت و مسائل دینی هستند، چادر مشکلی به سر دارند که انگار نسبتی با زندگی مدرن امروزی ندارند؛ اما نوع حرف‌ها و حرکت‌های آن‌ها مدرن است. از سوی دیگر، پدیده‌ی اعتراف یا خودافشایی که ریشه در مذهب کاتولیک دارد به‌خوبی در این متن مشخص است؛ زیرا در مذهب شیعه اعتراف به گناه نزد دیگران جایز نیست؛ اما توبه نزد خداوند جایز است. اگر به آثار فیلمفارسی در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ نگاه کنید امر مقدس توبه به‌خوبی ردیابی می‌شود؛ اما اثر ناچیزی از اعتراف به گناه -خاصه در بین زنان- مشاهده می‌شود. در فرهنگ سنتی ایران، معمولاً افراد تلاش می‌کنند توبه کنند، نه اعتراف. علاوه‌براین، فرایند اعتراف به گناه در رابطه‌ی بین روان‌پزشک و بیمار، و قاضی و مجرم دیده می‌شود؛ بنابراین عباس جمالی با فُرمی عجیب، عناصر سنتی و مدرن را در کنار هم چیده که فرایندی پست‌مدرن از ترکیب ناسازه‌ها را تولید کرده است. اتفاقاً فرهنگ معاصر ما نیز گرفتار چنین پیچیدگی‌هایی شده است که برخی از جامعه‌شناسان از آن با عنوان «دوران گذار» یا «زندگی میان گذشته و آینده» نام می‌برند.

بیشتر بخوانید:  نقد نمایش‌های روی صحنه


شبح مارکس -و مدرنیته- در مراسم دعا
زنانی که عباس جمالی درباره‌ی آن‌ها نوشته و مجتبی جدی در تئاتر هامون به صحنه آورده است، هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند. مثلاً یکی از آن‌ها از دغدغه‌های شیعه‌ی سنتی می‌گوید و دیگری از فلسفه‌ی مدرنیته. یکی از عشق سنتی می‌گوید و دیگری از رابطه‌ی مدرن. یکی از عجیب‌ترین صحنه‌های این نمایش، صحبت‌های زنی است که وسط مراسم دعا می‌گوید: «از مارکس نمی‌تونم بگذرم.» سپس او ادامه می‌دهد که جامعه دچار ابتذال شده و تفکرات شهرام شب‌پره از برخی متفکران عمیق‌تر شده است یا از اهمیت ژیژک و نیچه در جامعه‌ی امروز می‌گوید. این اتفاق شاید در ابتدا نوعی فضای گروتسک را بسازد و دنیایی سورئالیستی را در برابر چشم‌های شما قرار دهد؛ اما مشابه همان چیزی است که در اینستاگرام یا شبکه‌های اجتماعی دیگر مشاهده می‌شود. به‌عنوان‌مثال، تصاویر زنانی با عمل‌های زیبایی و آرایش‌های لاکچری را می‌بینید که در صف نذری ایستاده‌اند. آن‌ها انواع موسیقی روز را گوش می‌کنند، به انواع میهمانی‌ها می‌روند و انواع لباس‌های مدرن را می‌پوشند؛ اما در مراسم سنتی نیز حاضر می‌شوند.

بیشتر این زنان هیچ‌کدام از این کارها به‌طور عمیق انجام نمی‌دهند و شاید هویت مرزی دارند. این پدیده در کشورهای اروپایی نیز رخ داده است؛ زیرا جوانان آنجا نیز با شبکه‌های اجتماعی و ترشح عمیق هورمون دوپامین مواجه شده‌اند.
به‌هرحال، پای فیلسوفان مدرن زیادی در این مراسم مذهبی باز می‌شود. من قصد ندارم ارزش‌گذاری کنم؛ اما شیوه‌ی دراماتورژی عباس جمالی از اینجا از شیوه‌ی دراماتورژی بهرام بیضایی جدا می‌شود. بیضایی روی مسائل عمیق‌تر و کشمکش‌های بنیادی‌تر زنان دست می‌گذاشت درحالی‌که جمالی روی مسائل اجتماعی و بومی امروز. فُرم متن عباس جمالی از میانه‌ی کار همان مسیری را می‌رود که فُرم متن‌های محمد چرم‌شیر رفته است که از اوایل دهه‌ی ۱۳۸۰ شروع شد. منظورم این است که کاراکترهای جمالی با اینکه انضمامی هستند؛ اما از مسائل عمیق جهانی‌ و عمومی‌ زنان دور می‌شوند. هرکدام  از این روش‌ها مزیت‌های خاص خود را دارند؛ اما دقیقاً همان اپیزود گروتسکی که مثال زدم برای من جذاب‌تر از دیگر اپیزودهای تلخ این نمایش بود. در اینجا نمی‌خواهم درباره‌ی اپیزود پنجم صحبت کنم که وارد فضای هجو می‌شود و مناسب تماشاگر سطحی‌نگر است.

  از متن باز و صحنه‌ی خالی تا تیغ‌های برنده
متن عباس جمالی یک متن باز است که بر اساس فُرم مونولوگ نوشته شده؛ بنابراین دست مجتبی جدی در کارگردانی بسیار باز بوده است. او زنان این مجلس دعا را از میان جوانان انتخاب کرده و با گفتارهای آن‌ها بازی کرده است. صحنه‌ی این نمایش خالی است و فضایی مینیمال دارد که به‌خوبی وضعیت اقتصادی تئاترهای ایرانی در سال ۱۴۰۳ را نشان می‌دهد. سه نمایش در یک تماشاخانه‌ی خصوصی به‌طور هم‌زمان روی صحنه رفته‌اند که یکی از آن‌ها نمایش امان است. هیچ‌کدام از آن‌ها نه سر موقع شروع می‌شوند و نه سر وقت تمام. بدین ترتیب، بازیگران نمی‌توانند در سالن حاضر شوند و تمرکز لازم را به دست بیاورند. همه‌چیز زیر پتک کوبنده‌ی هیولای اقتصاد پیش می‌رود که خلاقیت و آسایش را محدود می‌کند. این نمایش مذهبی بارها از سوی افراد مختلف بازبینی شده و زیر تیغ‌های برنده‌ی سانسور رفته است. به‌طورکلی، با نگاهی به سالن نمایش، حدس می‌زنم امان با درون‌مایه‌‌ی زنانه و مذهبی خود می‌تواند تماشاگر را راضی بیرون بفرستد؛ زیرا با یک فضاسازی کُرال از دردهای درونی زنان -خاصه بی‌اخلاقی جامعه- می‌گوید. در پایان می‌خواهم پاسخ سؤال‌های خود را بدهم. متن عباس جمالی ساختاری غنائی دارد که به‌نظرمی‌رسد با روندی آگاهانه تولید شده است. برخی از کشمکش‌های بنیادی بومی در متن امان دیده می‌شود؛ اما نویسنده نمی‌تواند کشمکش‌های حقیقی را به‌طور شفاف به منصه‌ی ظهور برساند؛ زیرا مثل تمام کارها با سد سانسور مواجه بوده است. از طرفی، اجرای مجتبی جدی به‌خوبی می‌تواند با بیان برخی عناصر مبتذل در تئاتر معاصر، آن‌ها را به چالش بکشد و تبدیل به اجرایی مینیمال و هنری شود که در عین سادگی و کم‌هزینه‌بودن، کیفیت مناسبی را در دسترس قرار دهد.
منبع: سید حسین رسولی