نقد فیلم «سه دختر او» را در این مطلب بخوانید.
چارسو پرس:یک آپارتمان در منهتن نیویورک. سه دختر، یک پدر در حال مرگ و چهار شخصیت فرعی. این چکیده درام «سه دختر او» فیلم جمع و جور آزازل جیکوبز، فیلمساز نیویورکی است که یکی از فیلم‌های تحسین‌شده سال ۲۰۲۴ بوده است؛ فیلمی درباره پیچیدگی داینامیک خانوادگی به‌خصوص وقتی پای موضوع مهم و رنج‌آور مرگ به میان می‌آید.
هشدار: در نقد فیلم «سه دختر او» خطر لو رفتن داستان وجود دارد

«سه دختر او» که آشکارا به نمایشنامه «سه خواهر» آنتوان چخوف ارجاع می‌دهد، درباره دور هم جمع شدن سه دختر پدری در حال مرگ است. پدری که تا بخش زیادی از فیلم او را نمی‌بینیم و تنها شاهد آنچه پشت درهای بسته اتاق او بین‌ دخترانش اتفاق می‌افتد، هستیم. معمولاً فیلم‌های تک‌لوکیشی و کم‌کاراکتر در عین اینکه ساده به نظر می‌رسند، پیچیده‌اند. پیچیدگی‌شان از این نظر است که منحصراً به متن و بازی‌ بازیگران متکی هستند. یعنی‌ بدون شک اگر فیلمی با این مختصات و ویژگی‌ها می‌خواهد موفق شود، باید در این دو زمینه قوی باشد. «سه دختر او» از هر دو نظر قوی است، به خصوص در زمینه بازیگری. فیلم با نماهایی بسته از صورت خواهران که در قاب دوربین تنها به نمایش گذاشته می‌شوند، شروع می‌شود. فیلمساز به این شکل بر جداافتادگی آن‌ها تأکید می‌کند.

اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلم‌های خارجی


ما از جایی به این سه خواهر می‌رسیم که دو نفرشان از جاهایی دیگر به آپارتمان پدرشان که با خواهر دیگرشان در آن زندگی می‌کند، می‌آیند. مشخص است که هیچ یک رابطه نزدیکی با هم ندارند و صرفاً به خاطر روزهای آخر زندگی پدر دور هم جمع شده‌اند. دو خواهر بیرونی هر دو متأهل و صاحب فرزند هستند. کیتی با بازی کری کون خواهر بزرگ‌تر منتقد کمالگرا و نماینده پدرسالاری است. کریستینا با بازی الیزابت اولسن، خواهر کوچک‌تر است که با همسر و بچه‌های کوچکش بیرون شهر زندگی می‌کند و ظاهراً زندگی آرامی دارد، بر خلاف خواهر بزرگ‌تر که از اخم بین ابروها و عصبیت دائمی و تماس‌های تلفنی پرتنش‌‌اش با و درباره دختر نوجوانش پیداست زندگی ناآرامی دارد. خواهر سوم، گاو‌ پیشانی سفید خانواده، ریچل با بازی ناتاشا لیون است که در تمام این سال‌ها در کنار پدر زندگی کرده، از او مراقبت کرده و حالا با بازگشت دو خواهرش چون دیگر نمی‌تواند پدرش را در حال وخیمش تاب بیاورد، دیگر وارد اتاقش نمی‌شود و این وظیفه به دو خواهرش و پرستار پدرش محول شده است.

بسیاری از فیلم‌هایی که روی موضوع مرگ یکی از اعضای خانواده مشخصاً یک بزرگ خانواده دست می‌گذارند، تمایل دارند تصویر سانتیمانتال و اشک‌آلودی از این اتفاق و مواجهه دردناک به نمایش بگذارند. البته این تصویر غیرواقعی نیست. بسیاری از افراد و خانواده‌ها در مواجهه با مرگ عزیز کدورت‌ها را کنار می‌گذارند و حتی به خاطر این غم مشترک بزرگ به هم نزدیک‌تر هم می‌شوند. این البته تا حد زیادی به جنس روابط خانوادگی افراد هم برمی‌گردد. میزان صمیمیت و نزدیکی آن‌ها. در خانواده فیلم «سه دختر او» چنین فضایی حاکم نیست. دو دختر بیولوژیکی پدری که دارد می‌میرد، هر یک پی زندگی خود هستند و پرمشغله‌تر از آن‌اند که بتوانند به طور منظم به پدرشان سر بزنند، چه برسد به اینکه بخواهند از او مراقبت کنند.‌



تنها دختری که در خانه و پیش پدر مانده، ریچل است که از قضا فرزند بیولوژیکی او هم نیست. در واقع دختر زنی است که پدر بعد از مادر دو دخترش با او ازدواج کرده و حتی بعد از مرگ آن زن هم بچه‌اش را پیش خود نگه داشته است.‌ در روزهای بیماری هم نه دو دختر بیولوژیکی که این دخترخوانده پدر است که از او مراقبت کرده و تنهایش نگذاشته است. معلوم نیست این سرنوشت ناگزیر باعث شده ریچل در خانه بماند و سراغ زندگی‌اش نرود یا سبک زندگی «زندگی کن کاری به کار زندگی من نداشته باش» اوست که این گزینه را به بهترین و راحت‌ترین انتخاب برای زندگی‌اش تبدیل کرده است. و این دقیقاً همان نگاه و قضاوتی است که کیتی خواهر بزرگ هم به ریچل دارد. کیتی به خاطر مصرف ماری‌جوانای ریچل و سبک زندگی آزادانه و غیرمعمول و از نگاه او غیرمسئولانه‌اش بر این باور است که ریچل با خاطر خانه و داشتن سقفی راحت برای زندگی است که پیش پدر مانده و در تمام این سال‌ها از او مراقبت کرده است.

این تصور رایجی است که آدم مصرف‌کننده قابل اعتماد نیست. بنابراین، تمام نیاتش اصلاً حضورش شرّ است و فیلمساز اطمینان حاصل می‌کند که این نگاه به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن از سوی کیتی به ریچل و به ما منتقل شود. کیتی از همان ابتدای ورودش به خانه، همچون تمام خواهر بزرگ‌های کلیشه‌ای به رفتارها و شکل زندگی ریچل انتقاد دارد و هیچ ابایی از بر زبان آوردن آن‌ها ندارد. این در نهایت ناباوری ریچل و ما (که به خاطر شکل نگاه فیلمساز بیشتر با او همذات‌پنداری می‌کنیم) در حالی از سوی کیتی مشاهده می‌شود که همه برای پدر در حال مرگ دور هم جمع شده‌اند. اما خانواده‌ای که تا پیش از این ارتباط مؤثر و سالمی را بین اعضایش نداشته باشد، طبعاً در چنین موقعیت حساسی هم طبیعی است که رفتار معقول نداشته باشد.

این رفتار نامعقول به شکل جالبی عمدتاً از کسی سر می‌زند که ادعای عاقل و بالغ بودن دارد اما این حقیقت ساده را که باید هر کس را به حال خودش گذاشت، نمی‌داند یا نمی‌خواهد که بداند. هیچ‌ عامل عاطفی‌ای مثل مرگ پدر هم نمی‌تواند این شخصیت را به این درک برساند. شخصیت کلیشه‌ای خواهر بزرگ‌تر که فیلمساز هم درک درستی از آن داشته و نمونه واقعی ملموسی از آن را خلق کرده و هم کری کون در زنده کردنش فوق‌العاده عمل کرده است. از نگاه سرد و بی‌احساسش که فاقد هر گونه سمپاتی با کسی است که یک نسبت خونی با او ندارد و دو با استانداردها و معیارهای او فرق دارد.

کریستینا از سوی دیگر خواهر جوان‌تر است که یوگا و مراقبه می‌کند و دوست دارد نشان دهد همه چیز در زندگی‌اش عالی است. در موقعیت خانه پدری هم تنها شخصیت سمپات است و سعی می‌کند با همان روحیه صلح‌طلبانه‌اش رابطه پرتنش دو خواهرش را بهبود ببخشد. دست‌کم تلاش‌اش را می‌کند. به همان اندازه که در نگاه کری کون سردی و تجربه یک زندگی تلخ دشوار دیده می‌شود، در نگاه الیزابت اولسن مهر و برق امید به زندگی پیداست‌. امیدی که حتی شاید آن را وانمود می‌کند اما می‌توان آن را در چشم‌هایش دید.

اولسن در نقش‌‌اش غافلگیرکننده ظاهر شده است. به طوری که فراموش می‌کنی او یکی از خواهران دوقلوی کوچولوی اولسن که به خاطر دردسرهای شهرت در بچگی از سینما فرار کردند و به دنیای مد پناه بردند. ناتاشا لیون که پیش از این در نقش کمدی استعداد خودش را ثابت کرده، در نقش خواهر کله‌داغ قصه «سه دختر او» همانی است که باید باشد. نگاه در خلسه او که در بیشتر لحظات انگار از دنیا قطع است، با آن مدل و رنگ مو و شکل خاص حرف زدن لیون، شخصیت ریچل را به سمپاتیک‌ترین شخصیت فیلم تبدیل کرده است.

اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلم‌های خارجی


نقطه قوت «سه دختر او» حقیقتاً در قدرت بازیگری این سه بازیگر است و درک درستی که از نقش‌هایشان داشته‌اند. بده‌بستان‌های آن‌ها در لحظات تنش به‌خصوص بین کری کون و ناتاشا لیون نیروی پیش‌برنده و برگ برنده فیلم است. فیلمساز بی آنکه اطلاعات خاصی از گذشته سه خواهر به ما بدهد، حین گفت‌وگوهایی دو نفره و سه نفره آن‌قدر پیش‌زمینه در اختیارمان می‌گذارد که با شخصیت‌شان آشنا شویم.

تکرار نمایش وضعیت سه خواهر در روتین زندگی‌شان به این شخصیت‌پردازی کمک می‌کند. دوربینی که هر صبح روی کیتی قرار می‌گیرد که مثل هر بچه بزرگ‌تر مسئول دیگری صبحانه درست می‌کند و پشت میز می‌نشیند تا بقیه به او بپیوندند. یا نماهایی که از یوگا کردن کریستینا می‌بینیم. همین‌طور بیرون رفتن‌ها و جوینت کشید‌ن‌ها و در اتاق مسابقه ورزشی تماشا کردن‌های ریچل که بیش از پیش بر تنهایی و غریبگی او با دو خواهر دیگرش تأکید می‌کند.



تکرار این نماها همراه با صدای دستگاه تنفس پدر در اتاق که فیلمساز هوشمندانه تصمیم گرفته تقریباً تا پایان فیلم او را نشانمان ندهد، تأکیدی است بر روزمرگی و انتظار برای فرا رسیدن لحظه مرگ که حتمی است. جیکوبز در القا این حس انتظار در عین تلاش برای ادامه روزمرگی کاملاً موفق عمل کرده است. مخاطب این فیلم همراه با سه دختر که هر یک به شیوه خودشان با مرگ پدر مواجه می‌شوند، یکی نیاز به ایجاد. تنش دارد، دیگری از موقعیت فرار می‌کند و سومی می‌خواهد با آن مواجه شود و خواهرانش را هم در کنارش داشته باشد، برای مرگ پدر انتظار می‌کشد.
فیلمساز به دنبال کاتارسیس شخصیت‌ها نیست. گرچه در انتها ظاهراً این کار را می‌کند اما به نظر می‌رسد مونولوگ تأثیرگذار پدر برای آن‌ها که از افسوس روابط تیره و تار بین دخترانش می‌گوید و تمام‌قد پای دخترخوانده‌اش می‌ایستد، خیالی است. صرفاً آرزوی فیلمساز است و احتمالاً هر پدری که فیلم را تماشا می‌کند.

«سه دختر او» از آن فیلم‌های خانوادگی است که هر کس بخشی از خودش را ممکن است در شخصیت‌هایش پیدا کند. بیشتر خانواد‌ه‌ها به‌خصوص خانواده‌هایی که در ایجاد روابط نزدیک ناتوان بوده‌اند، همین ویژگی‌ها را دارند. یک بچه بزرگ‌تر سختگیر منتقد، یک بچه کوچک‌تر سرکش که انتخاب‌هایش او را به گاو‌ پیشانی سفید خانواده تبدیل می‌کند و یک بچه میانجی که در وسط قرار می‌گیرد و نمی‌داند باید کدام طرف بایستد. و یک پدر که از دیدن این وضعیت ناراضی نیست.
پدر «سه دختر او» البته پیرتر و فرسوده‌تر از آن است که بخواهد نارضایتی‌اش را بر زبان بیاورد. فیلمساز تا جایی که می‌تواند پدر را جلو دوربین نمی‌آورد و این انتخاب خوبی است. کاش تا انتها هم همین‌طور پیش می‌رفت. اما به نظر می‌رسد با نزدیک شدن به پایان فیلم باید راه‌حلی برای تمام کردن قصه‌اش پیدا می‌کرد و به جز رو کردن پدر و کاشتن یک مونولوگ خیالی چیز دیگری به ذهنش نرسیده است.

نمره: ۳.۵متوسط
نکات مثبت
  • ریتم خوب
  • بازی‌های درخشان هر سه بازیگر
  • فضاسازی مناسب برای فیلم تک‌لوکیشی
  • فیلمنامه، دیالوگ و شخصیت‌پردازی‌های خوب و قوی
نکات منفی
  • پایان‌بندی نامتناسبت با روند کلی فیلم
پایان دیگری هم نمی‌توان برای فیلم متصور شد. به این شکل انگار خواهرها به خاطر اندوه مشترک به اندازه کافی به هم نزدیک شده‌اند و حالا وقتش است که پدر چنانچه به گفته دخترها آرزو داشته، هر سه را کنار هم ببیند. اما با قرار دادن آن مونولوگ خیالی از دهان پدر همین تصویر سانتیمانتال را هم برایمان بهم می‌زند تا به هیچ وجه از فضای فوق واقع‌گرایانه فیلم دور نشویم. بدانیم که اگرچه مرگ آدم‌ها را به هم نزدیک می‌کند اما قرار به وقوع معجزه نیست.
آدم‌ها به دنیا می‌آیند، خودشان را تکثیر می‌کنند، بزرگ می‌شوند، پیر می‌شوند و از دنیا می‌روند. مرگ هر عزیز تجربه اندوه عمیقی را برای نزدیکانش رقم می‌زند، اگر روابط سردتر باشد، همان‌طور که در فیلم «سه دختر او» هست، مواجهه با آن به‌مراتب سخت‌تر و پیچیده‌تر خواهد بود. اما این نیز می‌گذرد. فیلم جیکوبز اگر جز این بود می‌توانست با لحظه مرگ پدر به پایان برسد اما نشان دادن خداحافظی خواهرها و تنها ماندن ریچل در خانه تأکیدی بر روند تکراری و تلخ اما اجتناب‌ناپذیر زندگی (دست‌کم زندگی مدرن در نیویورک امروز و تمام مگاسیتی‌های دنیا) است.

شناسنامه فیلم «سه دختر او» (His Three Daughters)

کارگردان: ازازل جیکوبز
بازیگران: کری کون، ناتاشا لیون، الیزابت اولسن، رودی گالوان، خوزه فبوس، یاسمین بریس، جی او سندرز، جوان آدپو
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
امتیاز سایت راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
خلاصه داستان: سه خواهر از هم جدا افتاده برای مراقبت از پدر بیمارشان در خانه‌ای که در آن به همراه خواهر کوچک‌تر خانواده سکونت دارد، دور هم جمع می‌شوند.