طی چند سال اخیر آنچه از محصولات ارزشی این دلواپسان فرهنگی در حوزه سینما دیدیم همه لودگی و ابتذال بود و آنچه ندیدیم کمترین دلواپسی جماعتی که در گذشته به طرفهالعینی خونشان به جوش میآمد که حتی نه تنها لب به گلایه باز نکردند که خود به نوعی تبدیل به چیزی شدند که عمله طرب خطاب میکردند.
چارسو پرس: چهار دهه اخیر دلواپسان حوزه فرهنگ و به خصوص سینما حضوری بیوقفه در سینما و تاثیرگذاری بر ریلگذاری سیاستهای سینمایی داشتند. تاثیر و حضور میدانی آنها اغلب بسته به موقعیت غالب و مغلوب بودن جناحشان و نسبت به عیان بودن یا در سایه بودن نقش متفاوتی ایفا میکردند. این حضور بیوقفه در هر مقطع و به تناسب فضا و تولیدات سینمایی به انحا و روشهای مختلف ظهور و بروز میکرد؛ از رد فیلمنامه تا عدم صدور مجوز ساخت تا ندادن پروانه نمایش و سانسور در مراحل اولیه تا جلوگیری از اکران حتی به فیلمهای دارای پروانه نمایش تا بولتنسازی و پروندهسازی مخفیانه و حمله به سینماها و شکستن شیشه سینماهای نمایشدهنده فیلمهای روی اکران و پایین کشیدن پردههای سردر سینما و تا زدن انواع انگ و ننگ و اتهام به فیلمسازان و تهیهکنندگان و بازیگران تا تهدیدهای جانی برای عوامل تولید فیلمهایی که اغلب از بهترین و ارزشمندترین فیلمهای سینمای ایران بودند. ایضا تا سازماندهی برای تظاهرات علیه نمایش یک فیلم و کشاندن به خطبههای نماز جمعه و احضار عوامل تولید و... برای این دلواپسان حوزه فرهنگ و سینما تفاوتی هم نمیکرد این فیلمها در کدام ژانر و با چه مضامین و پیامی هستند، چه کمدی اجتماعی بدیع آدم برفی باشد یا مارمولکی که بیشترین جاذبه و اثرگذاری برای احیا و مصونیتسازی از شأن روحانی و لباس روحانیت ایجاد میکرد. تا آثار اجتماعی چون بانو و علی سنتوری تا آثار بیبدیلی چون باشو غریبه کوچک و اغلب آثار بهرام بیضایی و تا برسد به کلیت فیلمهای اجتماعی و با موضوعاتی در ارتباط با چالشهای نسل جوان و طبقه متوسط درگیر گذار. تا فیلمهای واقعگرای اجتماعی که به بهانه سیاهنمایی و انواع تعابیر من درآوردی همواره در تیررس و سیبل حملات دلواپسان فرهنگی قرار داشتند. این دلواپسان حتی فیلمهای دینی چون خانه روی آب و دفاع مقدسی چون دموکراسی در روز روشن را تاب نمیآوردند. دلواپسان فرهنگی در روزهایی که به هر دلیل نمیتوانستند مانع حضور فیلمهای ارزشمند در جشنوارههای جهانی شوند، حتی به قیمت زیر سوال بردن اعتبار سینماگران ایرانی، جوایز حاصل از چنان آثاری را به توطئه و تهاجم خاموش فرهنگی تعبیر و تفسیر میکردند، غافل از اینکه بخش مهمی از اعتبار سیاسی جمهوری اسلامی بدون تعارف مرهون همین سینمایی بود که از درون باید متحمل نیش دلواپسان فرهنگی باشد.
این دلواپسان که همواره نوع میدانیاش از طریق رسانههای مکتوب و در راس آنها از زمان تصدی شریعتمداری بر کیهان و چند هفتهنامه شبهسینمایی حمایت میشدند، تا آنجا پیش رفتند که با سیاستگذاریهای جزمی عرصه را بر فعالیت برخی چنان تنگ کردند که چون نادری و بیضایی و بسیاری دیگر ناگزیر به مهاجرت شدند یا چون کیمیایی و فرمانآرا و مهرجویی و پوراحمد گوشه عزلت برگزیدند. مرگهای مشکوک پوراحمد و مهرجویی و ایضا مرگهای طبیعی، اما گاه ناباورانه سینماگران را میتوان بخشی از تبعات و تاثیر همین دلواپسان فرهنگی قلمداد کرد.
کسانی که به ظاهر یا نگران سیاهنمایی جامعه بودند یا دلواپس و نگران نمایش دغدغههای جامعه و نسل جوان سرگردان یا نگران کلیشهزدایی و تابوشکنی از آنچه در تعریف از سینمای جنگ به مقدس تعبیر میکردند. فراموش نمیکنیم این دلواپسان همواره نگرانی و دغدغه خود را از آنچه همواره به ابتذال و لودگی و هنجارشکنی و اشاعه منکرات و فساد بر پرده سینما تعبیر میشد، سرلوحه اعتراضات و قانونشکنی قرار میدادند. ماحصل این همه اتهام و نگرانی در نهایت به شائبه در مورد غنا بودن یک قطعه موسیقی یا شائبه انجام حرکات موزون و ایضا رد و بدل شدن یکی، دو دیالوگ که به هرزگی و لودگی کلامی و ابتذال تفسیر میشد، خلاصه و اما از نگاه دلواپسان به تهاجم فرهنگی و غوغای از دست رفتن هست و نیست ارزشهای اسلامی و افسارگسیختگی و ولنگاریسم فرهنگی تعبیر و تفسیر میشد. حدیث نسل ما از حضور و نقش این دلواپسان فرهنگی حدیث چند نسل سینماگر و مخاطب جدی سینمایی بود و هست که دل خوش بودند به سینمایی که هم درد مردم را بیان میکرد و هم فخر و اعتبار فرهنگ سینمایی این دیار بود. تا رسیدیم به دولت یکدست ارزشیهایی که وزیر ارشاد از همان نخستین حضور رسانهای شمشیر را از رو بست و با شعار احیای سینمای ارزشی و دینی شروع به قلع و قمع کردن گذشته کرد و تلویحا اعلام کرد از این پس هر که با ما نیست بر ماست. آنچه اما در واقعیت رخ داد نیازی به واگویه ندارد، اما آنچه باید یادآور شد سکوت همان دلواپسان خیابانی و رسانهای و صدالبته به اصطلاح منتقدین ارزشی در قبال وضع موجود است.
در قبال تولیداتی که هر کدامشان شاید به اندازه همه فیلمهایی که رگ غیرت دینداری دلواپسان را متورم میکرد، همه آنچه را به عنوان ابتذال و خط قرمز تعبیر و تفسیر میشد، یکجا پشت سر گذاشتند.
از حرکات موزون شش و هشت تا برک و چاچا و ردوبدل کردن رکیکترین دیالوگها تا عبور از همه آنچه به حجب و حیا و زنای کلام و چشم و... تعبیر میشد. طی چند سال اخیر آنچه از محصولات ارزشی این دلواپسان فرهنگی در حوزه سینما دیدیم همه لودگی و ابتذال بود و آنچه ندیدیم کمترین دلواپسی جماعتی که در گذشته به طرفهالعینی خونشان به جوش میآمد که حتی نه تنها لب به گلایه باز نکردند که خود به نوعی تبدیل به چیزی شدند که عمله طرب خطاب میکردند.
در این سالهای حاکمیت ابتذال بر سینما حتی دریغ از یک یادداشت انتقادی از سوی منتقدان ارزشی. دریغ از یک فغان و وااسلاما از این همه هجمه به حرمت سینما و مخاطب. دریغ از یک دادخواهی مدعیالعموم که بسیار اوقات از جانب خلقالله داعیه دفاع از ارزشهای دینی و مطالبه حقالناس از مبتذلسازان داشته باشد. این گلایهها به این معنی نیست که چرا دلواپسان فرهنگی آن شیوههای ناروا را چرا در این سالها دنبال نکردند، فقط از باب یادآوری به کسانی است که در گذشته پادو و عمله حتی بیجیر و مواجب کسانی بودند که بدون کمترین تأمل و فهمی از آنچه اطرافشان میگذشته چگونه شعور خود را هزینه کسانی میکردند که نه درد دین که همه دردشان قدرت گرفتن بود با تمسک به ارزشهای دینی و زیر نقاب مبارزه با تهاجم فرهنگی و فساد و ابتذال و ولنگاریسم فرهنگی. این جماعت چنانچه ادعا میکردند به واقع درد دین و غیرت دینی داشتند، کافی بود فقط چند بنجل تولیدات این چند ساله را به دیده انصاف قضاوت میکردند تا ببینیم چند ده از تولیدات این سالها به سرنوشتی چون آدم برفی و مارمولک و... دچار میشدند. این سوال بسیاری از نسل سینمایی نوعی من و در کنار صدها سوال و دغدغه اجتماعی و فرهنگی و به یقین سوال بسیاری از عوامل حرفهای سینمایی است که یا از این دیار رفتند یا عزلت گزیده، این است، کجا هستند آن دلواپسان فرهنگی که به خاطر دستمالی قیصریه را به آتش میکشیدند.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: ابوالفضل نجیب
این دلواپسان که همواره نوع میدانیاش از طریق رسانههای مکتوب و در راس آنها از زمان تصدی شریعتمداری بر کیهان و چند هفتهنامه شبهسینمایی حمایت میشدند، تا آنجا پیش رفتند که با سیاستگذاریهای جزمی عرصه را بر فعالیت برخی چنان تنگ کردند که چون نادری و بیضایی و بسیاری دیگر ناگزیر به مهاجرت شدند یا چون کیمیایی و فرمانآرا و مهرجویی و پوراحمد گوشه عزلت برگزیدند. مرگهای مشکوک پوراحمد و مهرجویی و ایضا مرگهای طبیعی، اما گاه ناباورانه سینماگران را میتوان بخشی از تبعات و تاثیر همین دلواپسان فرهنگی قلمداد کرد.
کسانی که به ظاهر یا نگران سیاهنمایی جامعه بودند یا دلواپس و نگران نمایش دغدغههای جامعه و نسل جوان سرگردان یا نگران کلیشهزدایی و تابوشکنی از آنچه در تعریف از سینمای جنگ به مقدس تعبیر میکردند. فراموش نمیکنیم این دلواپسان همواره نگرانی و دغدغه خود را از آنچه همواره به ابتذال و لودگی و هنجارشکنی و اشاعه منکرات و فساد بر پرده سینما تعبیر میشد، سرلوحه اعتراضات و قانونشکنی قرار میدادند. ماحصل این همه اتهام و نگرانی در نهایت به شائبه در مورد غنا بودن یک قطعه موسیقی یا شائبه انجام حرکات موزون و ایضا رد و بدل شدن یکی، دو دیالوگ که به هرزگی و لودگی کلامی و ابتذال تفسیر میشد، خلاصه و اما از نگاه دلواپسان به تهاجم فرهنگی و غوغای از دست رفتن هست و نیست ارزشهای اسلامی و افسارگسیختگی و ولنگاریسم فرهنگی تعبیر و تفسیر میشد. حدیث نسل ما از حضور و نقش این دلواپسان فرهنگی حدیث چند نسل سینماگر و مخاطب جدی سینمایی بود و هست که دل خوش بودند به سینمایی که هم درد مردم را بیان میکرد و هم فخر و اعتبار فرهنگ سینمایی این دیار بود. تا رسیدیم به دولت یکدست ارزشیهایی که وزیر ارشاد از همان نخستین حضور رسانهای شمشیر را از رو بست و با شعار احیای سینمای ارزشی و دینی شروع به قلع و قمع کردن گذشته کرد و تلویحا اعلام کرد از این پس هر که با ما نیست بر ماست. آنچه اما در واقعیت رخ داد نیازی به واگویه ندارد، اما آنچه باید یادآور شد سکوت همان دلواپسان خیابانی و رسانهای و صدالبته به اصطلاح منتقدین ارزشی در قبال وضع موجود است.
بیشتر بخوانید: از حامد بهداد و سحر دولتشاهی سواستفاده شد/ وقتی ابتذال لباس شیک تن میکند
در قبال تولیداتی که هر کدامشان شاید به اندازه همه فیلمهایی که رگ غیرت دینداری دلواپسان را متورم میکرد، همه آنچه را به عنوان ابتذال و خط قرمز تعبیر و تفسیر میشد، یکجا پشت سر گذاشتند.
از حرکات موزون شش و هشت تا برک و چاچا و ردوبدل کردن رکیکترین دیالوگها تا عبور از همه آنچه به حجب و حیا و زنای کلام و چشم و... تعبیر میشد. طی چند سال اخیر آنچه از محصولات ارزشی این دلواپسان فرهنگی در حوزه سینما دیدیم همه لودگی و ابتذال بود و آنچه ندیدیم کمترین دلواپسی جماعتی که در گذشته به طرفهالعینی خونشان به جوش میآمد که حتی نه تنها لب به گلایه باز نکردند که خود به نوعی تبدیل به چیزی شدند که عمله طرب خطاب میکردند.
در این سالهای حاکمیت ابتذال بر سینما حتی دریغ از یک یادداشت انتقادی از سوی منتقدان ارزشی. دریغ از یک فغان و وااسلاما از این همه هجمه به حرمت سینما و مخاطب. دریغ از یک دادخواهی مدعیالعموم که بسیار اوقات از جانب خلقالله داعیه دفاع از ارزشهای دینی و مطالبه حقالناس از مبتذلسازان داشته باشد. این گلایهها به این معنی نیست که چرا دلواپسان فرهنگی آن شیوههای ناروا را چرا در این سالها دنبال نکردند، فقط از باب یادآوری به کسانی است که در گذشته پادو و عمله حتی بیجیر و مواجب کسانی بودند که بدون کمترین تأمل و فهمی از آنچه اطرافشان میگذشته چگونه شعور خود را هزینه کسانی میکردند که نه درد دین که همه دردشان قدرت گرفتن بود با تمسک به ارزشهای دینی و زیر نقاب مبارزه با تهاجم فرهنگی و فساد و ابتذال و ولنگاریسم فرهنگی. این جماعت چنانچه ادعا میکردند به واقع درد دین و غیرت دینی داشتند، کافی بود فقط چند بنجل تولیدات این چند ساله را به دیده انصاف قضاوت میکردند تا ببینیم چند ده از تولیدات این سالها به سرنوشتی چون آدم برفی و مارمولک و... دچار میشدند. این سوال بسیاری از نسل سینمایی نوعی من و در کنار صدها سوال و دغدغه اجتماعی و فرهنگی و به یقین سوال بسیاری از عوامل حرفهای سینمایی است که یا از این دیار رفتند یا عزلت گزیده، این است، کجا هستند آن دلواپسان فرهنگی که به خاطر دستمالی قیصریه را به آتش میکشیدند.
منبع: روزنامه اعتماد
نویسنده: ابوالفضل نجیب
https://teater.ir/news/66154