مهدویان با استفاده از فرمولهای تکراری، داستانهایی جذاب و پیچیده میسازد که میتواند سالها ادامه یابد، اما همین تکرار و ایجاد سندرم «۱۵ ثانیه جلوتر» در نهایت باعث کاهش کیفیت و عمق آثارش میشود. مخاطب به سرعت و سطحی به دنبال داستان میرود، و این روند به تدریج اثرگذار بودن کارگردان را کاهش میدهد. اینگونه است که در نهایت، آثار مهدویان به سمت فراموشی میروند و دیگر اثری از او نمیماند.
چارسو پرس: شکسپیر از زبان هملت میگوید: «دلتان میخواهد از من نغمه بیرون بکشید. میخواهید کنه راز مرا به چنگ بیارید؛ میخواهید بمترین و زیرترین نواهای مرا در طنین بیفکنید؛ و این ساز کوچک که نغمههای فراوان و آوای بس دلانگیز در خود نهفته دارد، شما نمیتوانید آن را به سخن درآرید.
راستی آیا گمان میبرید به سخن درآوردن من از یک نی هم آسانتر باشد؟» درمقابل این پرسش میشود مهدویان را قرار داد و یا تمام کسانی که با عنوانهای «با نگاهی به»، «برگرفته از»، «برداشتی آزاد از» و سایر کلماتِ اینچنینی خودشان را به شکسپیر و آثارش مرتبط میکنند و منتقدان را به بررسی تطبیقی و تأویلی اثرشان با حاصل قلم شکسپیر وا میدارند. بالاخره این هم کار جالبی است!
مهدویان با همین فرمول موی «زخم کاری» را هر طوری که ممکن بوده به شکسپیر پیوند زده و از نظرش چنان اثر عمیقی خلق کرده که ظرفیت چند فصل دیگر، اسپینآفهای متعدد و حتی تبدیل شدن به فیلم سینمایی هم دارد.
ما قرار نیست درباره این عمق صحبت کنیم یا مانند دوستان رسانهای به بررسی تطبیقی «زخم کاری»، مکبث، اتللو و هملت بپردازیم. ما حتی قرار نیست درباره تغییر در آثار مهدویان سخن بگوییم و اینکه در ابتدای فیلمسازیاش با چه نیاتی وارد شده و حالا چه نیاتی دارد. همانطور که ویلیام شکسپیر میگوید: «نیت در آدمی بنده حافظه است؛ در شور و التهاب میزاید، اما تاب زندگی کمتری دارد.» ما قرار است درباره خودمان حرف بزنیم.
مایی که مخاطب «زخم کاری» هستیم و به نظر مهدویان حتی اگر چند فصل دیگر و چند اسپینآف دیگر از «زخم کاری» هم ساخته شود، دنبال دیدن ادامه این داستان میرویم. قصه اینجاست که مخاطب برای دیدن مرگها و بازگشتهای از مرگ، زنده و مرده شدنهای معجزهگونه در فضایی رئال، عشقهای نافرجام، عشقهای بیمارگونه و انواع و اقسام عشقهایی که رنگ میگیرد و رنگ میبازد. مهدویان مخاطب را هنوز پای اثرش میبیند و با استفاده از همین کش و قوسها میتواند وضعیت را کنترل کند.
مهدویان راست میگوید، با همین فرمول میشود تا قیامت هم «زخم کاری» ساخت. دلیلش هم واضح است، مهدویان خوب شروع میکند، همانطور که فصل اول «زخم کاری» را هم خوب شروع کرد، چند کاراکتر ساخت که ضمن ضعفهایشان در روزگار ضعف آثار سینمایی غنیمت هستند. بالاخره او مهدویان است و قصه گفتن را بلد است.
واقعیت این است که سریال مهدویان حاصل امروز است و حاصل انسان امروز. همین هم باعث میشود سکانس به سکانس آن در شبکههای اجتماعی وایرال شود. همین هم میشود که حرکات و واکنشهای بازیگران (اکتها) تبدیل به میم میشود و به وایرالسازی سریال کمک میکند.
بیشتر بخوانید: تلویزیون و شبکه نمایش خانگی
ما حتی هیچ اشکالی هم در این وایرالسازیها نمیبینیم. بالاخره این هم مسیری است که میتوان از آن کسب درآمد کرد و چه چیزی بهتر از رزق حلال! اما مسئله این است که استفاده از یکسری مؤلفههای مشترک که پیش از این جواب داده منجر به پدیدهای میشود که نام آن را میشود گذاشت (سندرم 15 ثانیه جلوتر). خلاصه این سندرم که در سریالهای نمایش خانگی در حال باب شدن است را میتوان اینطور شرح داد: «فرض کنید شما یک سریال را مقابلتان میبینید که محصول یکی از این پلتفرمهاست.
اگر خیلی معرفت به خرج دهید و برای سازندهاش احترام قائل باشید، به سراغ اپلیکیشنِ پلتفرمها میروید و به جای ماهواره و دانلود غیرقانونی، اشتراک میخرید. قسمت اول سریال را میبینید و چندان دستتان سمت گزینه 15 ثانیه جلوتر زدن نمیرود، اما ماجرا از فصل دوم، سوم و چهارم متفاوت میشود از میان دکمههای زیر تصویر 15 ثانیه جلوتر میشود پرتکرارترین گزینهای که مخاطب از آن استفاده میکند. مجموع 15 ثانیهها را اگر کنار هم بگذاریم، مخاطب در مجموع 15 دقیقه از هر قسمت را هم بهزور میبیند و این یعنی مفید یک اثر همین 15 دقیقه است و نه بیشتر.
البته این عدد میتواند متفاوت باشد اما در نتیجه چندان تفاوتی ایجاد نمیشود. نتیجه این است که مخاطب ناچار میشود به این 15 ثانیه جلو زدنها عادت کند. مخاطب به 15 دقیقه دیدن یک سریال عادت میکند و همین عادتها سلیقه میسازد.
سلیقه حاصل از سندرم 15 ثانیهای، بعدها دستاویزی میشود تا کارگردانها در دفاع از آثارشان بگویند: «سلیقه مخاطب میخواهد ما یک فصل دیگر هم بسازیم.» این چرخه باطل ادامه دارد و تنها شمار فصلها را بالا میبرد.
فصلهایی که یکی پس از دیگری میآید و زمان مفید هر فصل دائماً در حال نزول است. حاصل این وضعیت باعث میشود فیلمسازان صاحب سبکی چون مهدویان، پس از چند فصل دیگر اثری از فیلمساز دیده نمیشود، دیگر مهدویانی وجود ندارد که بخواهیم درباره اثرش حرف بزنیم و جای نام مهدویان به عنوان صاحب اثر میتوانیم هر اسم دیگری را بگذاریم و این یعنی خداحافظ مؤلف دوستداشتی ماجرای نیمروز! غمانگیز است اما مهدویان با هر اثر به این لحظه خداحافظی نزدیکتر میشود.
منبع: فرهیختگان
نویسنده: محمدحسین سلطانی
https://teater.ir/news/68555