«مرد آرام» همانند مردم شریف افغانستان، نجیب، غریب، بیشیله پیله، بیادعا، ساده و انسانی بود. اگر از شعارها و پیامهای اخلاقی فیلم با اغماض عبور کنیم، در دل روایت و شخصیتپردازی اثر، این دغدغه انسانی به وضوح قابل مشاهده است.
چارسو پرس: در شروع و پیش از هر چیز باید کارگردانی «مردم آرام» را تحسین کرد. بعد از لیلی عاج، شاهد حضور یک کارگردان زن دیگر در سینمای ایران هستیم که دوربین میفهمد و میزانسن بلد است. حرکت دوربین و مکثها، نحوه جایگیری کاراکتر در قاب، اندازههای نما و از همه مهمتر کاتهای حساب شده، در خدمت شکلدهی موقعیت، ساخت فضا و شناخت شخصیتها قرار دارد.
برای مثال، صحنه اولین مواجهه با دختر در خانه، به شدت کارگردانی درستی دارد. دوربین به احترام و یا از سر ترس، عقب میایستد و بعد از چند ثانیه، آرام آرام به صورت دختر نزدیک میشود. اولین کات از چشمهای دختر به نمای زاویه دید او به تشک دو نفره است؛ همین اتفاق ترس دختر را میسازد و ما را با او سمپات میکند.
صحنه دیگر، نماز خواندن شوهر دختر است که میتواند زاویه دید سوبژکتیو دختر به مرد باشد که او را شبیه هیولایی بیشاخ و دم میبیند. زاویه نماها در خدمت ساخت چنین هیولایی است. در پرده دوم، همزمان با ریتم فیلمنامه شاهد تغییر چیدمان و میزانسن در فیلم هستیم که نشان از فهم دقیق کارگردان از زبان سینما دارد. البته که کارگردانی بدون ضعف نبود و صحنهای مثل صحنه دوئل، پیرمرد و پسر جوان، دمدستی و حتی ابتدایی برگزار شد.
پرداختن به افغانها و مسأله کودکهمسری به قدری لبهدار و حساسیتبرانگیز است که اگر فرد یا گروهی، تصمیم به ساخت اثری در چنین موضوعی داشته باشد، دیگر نخواهد ریسکِ ایستادن در برابر جریان فکری غالب را هم به جان بخرد. سینما اما این امکان را به فیلمساز میدهد که با ابزار و زبان این مدیوم، انسانیترین مفاهیم را منتقل کند.
«مرد آرام» همانند مردم شریف افغانستان، نجیب، غریب، بیشیله پیله، بیادعا، ساده و انسانی بود. اگر از شعارهای گلدرشت و پیامهای اخلاقی فیلم با اغماض عبور کنیم، در دل روایت و شخصیتپردازی اثر، این دغدغه انسانی به وضوح قابل مشاهده است. البته که کمیت فیلمنامه، لنگ میزند و فیلم در پرده سوم به اصطلاح میافتد اما منحنی تحول شخصیت به درستی ساخته شده و بازیها، مخصوصا بازی دختر به شدت به ایجاد حس در بیننده کمک میکند.
در انتهای «مرد آرام» حالت خوب است و کارگردان به سبب ایجاد همذاتپنداری، هر آنچه میتوانسته را جلوی دوربینش نیاورده، نگاه فیلمساز به حداقل هشت میلیون افغان ساکن تهران، آدمیزادی است و او را در لوکیشنهای خود به رسمیت میشناسند.
همزمان، واقعیت این جامعه هم انکار نمیشود. اما مدیوم سینما، مناسبترین موقعیت برای نمایش رویاهاست. رویاهایی درباره حقوق اولیه انسانها (زنها)؛ همچون تحصیل و تعیین سرنوشت خود.
منبع: ایرنا
نویسنده: سیدصادق زجاجی
https://teater.ir/news/69030