چارسو پرس: کریستن استوارت، بازیگر شناختهشده هالیوود، در نخستین فیلم کارگردانی خود به سراغ یکی از دشوارترین موضوعات زندگی رفته است: داستان زنی که در کودکی قربانی سوءاستفاده جنسی شده و تلاش میکند از طریق شنا، عشق و نوشتن، دوباره به خود برسد. «تاریخچه آب» نه تنها روایت پیچیدهای از درد و بهبودی است، بلکه فیلمی شاعرانه و بصری است که تجربهی درونی شخصیت اصلی را با ظرافت به نمایش میگذارد.
همیشه مشتاق دیدن فیلمهایی هستم که بازیگر محبوبم آنها را کارگردانی میکند. معمولا این تجربه، چیزی فراتر از هدایت بازیگران و ساخت فیلمی قابل قبول نیست؛ اما در مورد «تاریخچه آب»، ساخته اول کریستن استوارت، حس کنجکاوی و امیدم بسیار بیشتر بود. مدتهاست که معتقدم او بازیگری درخشان و ستارهای خاص است؛ حالا میخواستم بدانم به عنوان فیلمساز چه خواهد آموخت و نشان میدهد.
خبر خوب اینکه این فیلم فراتر از تجربه معمول بازیگر-کارگردان است. «تاریخچه آب» اقتباسی است از خاطرات لیدیا یوکنویتچ (۲۰۱۱)، زنی که در کودکی در خانهای پر از سوءاستفاده جنسی بزرگ شده و برای فرار از میراث دردناک آن، به ورزش شنا، روابط پرخطر، مواد مخدر و خشم پناه برده است و در نهایت نویسندهای در سبک چارلز بوکوفسکی شده است. اما فرارهای او برای مدتی بینتیجه بودهاند، چرا که زخمهای عمیقی بر روحش مانده بود.
فیلم به شیوهای درهم و برهم اما بسیار هنرمندانه روایت میشود؛ خاطرات، لحظات تأثیرگذار و تصویری به هم ریخته که همچون جملاتی از دفترچه خاطراتی پنهان، در ذهن تماشاگر حک میشوند. این هنر سینماست: ارائه نگاهی صادقانه و گاه دردناک به انسانیت، حتی در تاریکترین شکلهایش.
ایمون پوتس نقش لیدیا را به شکلی درخشان بازی میکند؛ زنی که در سنین نوجوانی شناگر موفقی است و سپس دانشجویی پرتلاش اما رها شده که پشت نقابی از خشم و فرارگریزی زندگی میکند. پدرش که مردی با ظاهر مرتب اما خشمگین و تندخو است، حتی موفقیت نسبی دخترش را نیز شکست میداند و همان صدمات روانی پنهان، پایه مشکلات روحی لیدیا را شکل میدهد.
اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلمهای خارجی
فیلم هرگز سوءاستفاده جنسی را بهطور مستقیم نشان نمیدهد اما با صحنهها و اشاراتی به آن نزدیک میشود، گویی این آسیبدیدگی مثل روحی شبحوار در پس زمینه داستان حضور دارد. آسیبهایی که هویت کودک را متلاشی و تقسیم میکنند و او را درگیر جدالی درونی میکنند.
در «تاریخچه آب»، آب هم نقش نمادین و هم عملی دارد؛ عنصری که لیدیا را در خود نگه میدارد، وسیله فرار و بازتابی از روان سیال و شکننده اوست. او زندگی را با شدت میبلعد، رابطههای مختلفی دارد، باردار میشود اما نوزادش مرده متولد میشود، و در تلاش مداوم برای یافتن آرامش و رهایی، مدام به دنبال فرار است.
کارگردانی کریستن استوارت با همکاری فیلمبردار کورِی سی. واترز و تدوینگر اولیویا نیرگاردهولم، فیلم را شبیه مستندی روحانی ساخته که همزمان زندگی میشود و به یاد آورده میشود؛ تصویری نقطهچین که با شعری تصویری، هم روشنگر و هم سوزاننده است.
شخصیت جیم بِلوشی در نقش کن کیسی، نویسنده معروف، جرقهای از شادی و امید به فیلم میآورد و نقش مربی لیدیا را بازی میکند؛ فردی که به او کمک میکند تا رابطهاش با کلمات را تغییر دهد و به نویسندهای واقعی تبدیل شود.
فیلم با پرهیز از روایتهای توضیحی و قابهای گسترده، با نماهای نزدیک و بدون مقدمات اضافی، روایت زندگی و روحی را پیش میبرد که تلاش میکند از دل دردهایش سر برآورد و کامل شود. در پایان، مخاطب از این تجربه روحانی و تلخ-زیبا، گویی غسل تعمید یافته، بیرون میآید.
«تاریخچه آب» نمونهای برجسته از سینمای روانشناختی است که به جای روایتهای مستقیم و پر سر و صدا، با ظرافت و تصویرسازیهای نمادین به درون روح شخصیتها میپردازد. این فیلم نه تنها ورود موفقیتآمیز کریستن استوارت به عرصه کارگردانی است، بلکه دعوتی به تامل در قدرت هنر برای بیان تلخیهای پنهان و امید به رهایی است.
منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند