فیلم «بی‌سر و صدا» به کارگردانی مجیدرضا مصطفوی، با وجود ایده‌ای خلاقانه در به تصویر کشیدن واقعیت‌های اجتماعی قشر کم‌بضاعت، در بسط درام و حفظ منطق روایی دچار ضعف‌هایی شده است که مانع از تاثیرگذاری کامل آن می‌شود.
چارسو پرس «بی‌سر و صدا» از این جهت فیلم مهمی در وضعیت فعلی سینمای ایران محسوب می‌شود که در میان خیل عظیم کمدی‌های رنگارنگی که با اطمینان از فروش و موفقیت در گیشه ساخته و اکران می‌شوند، توانسته است داستانی تلخ و اجتماعی را با تکیه بر واقعیات روز جامعه به تصویر کشد. می‌دانیم که چنین انتخابی فیلمساز را با اتهامات مرسومی چون «سیاه نمایی» و … رو‌به‌رو می‌کند، اما مجیدرضا مصطفوی تمامی این اتهامات و انتقادات را به جان می‌خرد تا تصاویری واقعی را از فراز و فرودهای زندگی قشر کم‌بضاعت جامعه به تصویر کشد.

فیلم با آن‌که ایده‌ی اولیه و هسته‌ی مرکزی جذاب و خلاقانه‌ای دارد اما موفق نمی‌شود این ایده‌ی بکر را در جهت درستی بسط دهد و همین باعث شده درام فاقد نقطه عطف و نقطه بحران باشد و با کش‌آمدگی غیرمنطقی و کسل‌کننده‌ای رو‌به‌رو شود. فیلم گاهی خط سیر اصلی داستانش را گم می‌کند و گرچه می‌کوشد نگاهی اجتماعی به وضعیت آدم‌های قشر کم‌بضاعت جامعه داشته باشد، اما فیلمنامه در بخش‌هایی دچار حفره می‌شود و فیلمساز موفق نمی‌شود آن را با منطق پیش ببرد. موانع با منطق درستی پیش پای قهرمان قرار نمی‌گیرند و بسیاری از گره‌های قصه حل‌نشده باقی می‌مانند. درواقع به نظر می‌رسد کارگردان جاه‌طلبی کافی را برای پرداختن به ایده‌ی مرکزی درام ندارد و داستان از تمام پتانسیلش برای پرداختی بهتر استفاده نمی‌کند.

نقد- فیلم «بی‌سر و صدا»: ایده‌ای جسورانه که در اجرا گم شد

برخی از انتخاب‌های غلط و به دور از واقعیت نیز کار را از فضای واقع‌گرایانه‌اش دور می‌کند. انتخاب سیرک به‌عنوان بستری برای معرفی و برون‌ریزی کاراکتر پسر نوجوان قصه و رخدادهایی که در آن روی می‌دهد انتخاب هوشمندانه‌ای است، اما آن سیرک وسط یک بیایان خارج شهر طبیعی‌ست که مشتری نداشته باشد و در آستانه‌ی تعطیل شدن قرار بگیرد! بنابراین بدیهی‌ترین سوالی که برای هر مخاطبی پیش می‌آید همین است که چرا سیرک وسط آن بیغوله قرار دارد؟!

بیشتر بخوانید: نقد و یادداشت سینمای ایران


همچنین علت پنهان‌کاری‌های مژگان (هانیه توسلی) از همسرش چیست؟ مثلاً چرا به او نمی‌گوید که پسرشان به مدرسه نمی‌رود؟ مگر تاکنون رفتار تند یا خشونت‌آمیزی از سیامک (پیمان معادی) دیده‌ایم که همسرش از بیان حقیقت‌ها به او واهمه دارد؟ همچنین اصلی‌ترین نقطه عطف داستان یعنی همان شیوه‌ی خارج کردن الاغ‌ها از محل نگه‌داری‌شان به آن شکل پنهانی توجیه منطقی ندارد خصوصاً که مالک آن، خود از این فرآیند باخبر است.

همه‌ی این عدم توجیهات منطقی در بستر روایت‌پردازی باعث می‌شوند مخاطب نتواند با درام ارتباط درستی برقرار کند و کم تنشی و درجا زدن سیر پیشرفت قصه جفای فیلم در حق خودش است. درواقع ریتم و تمپوی درام می‌توانستند بسیار تندتر از این باشند و با حذف بسیاری از زوائد و تدوینی مجدد، «بی سر و صدا» روندی منطقی‌تر و پرکشش‌تر پیدا کند.

«بی سر و صدا» جدا از هسته‌ی مرکزی پرمغزش، جزئیات و تکه‌های پراکنده‌ی قابل‌توجهی نیز دارد اما این ویژگی زیر سایه‌ی کندی بیش از حد و بی‌جان بودن درام رنگ می‌بازد. درواقع مخاطب حین تماشای فیلم خود را نه در مسیر طبیعی و باورپذیر اتفاقات بلکه در مسیر دلخواه کارگردان و نویسنده می‌بیند.

بیشتر بخوانید: مطالب و اخبار سینمای ایران


«بی سر و صدا» یک عنصر مهم را کم دارد و آن فاکتور سرگرم‌کننده بودن است که نه یک امتیاز بلکه یک الزام در ساخت فیلم است و خوش‌ساخت بودن صرف یا بهره‌گیری از ویترین بازیگران محبوب نمی‌تواند کمبود عناصر درگیرکننده به لحاظ حسی و فکری را جبران کند. بنابراین در «بی سر و صدا» خبری از دینامیسم محرک نیست و به دلیل چندپارگی فضا و انتقال نه چندان منطقی مرکز ثقل درام و شخصیت، از کسی به کس دیگر، این پتانسیل از بین رفته و فیلم ضرباهنگی ایستا پیدا کرده که در عین حال متاثر از فقدان فردیت شخصیت‌ها هم هست.

نقد- فیلم «بی‌سر و صدا»: ایده‌ای جسورانه که در اجرا گم شد

شاید از همین روست که پایان‌بندی کار نیز به نحوی آن را پا در هوا باقی می‌گذارد. درواقع انتخاب نهایی سیامک چندان منطقی و انگیزه‌مند به نظر نمی‌رسد و فیلم آن پتک محکمی را که باید، بر سر مخاطب فرود نمی‌آورد. درواقع گویا این پایان‌بندی نیز بیش‌تر انتخاب فیلمساز و حاصل مصلحت چنین فیلم‌هایی‌ست تا انتخاب طبیعی و منطقی آدم‌های قصه.

بازیگران فیلم به نحوی تکرار خود هستند. پیمان معادی همان چهره‌ی آشنای فیلم‌های قبلی‌اش (خصوصاً فیلم‌های سعید روستایی) است. هانیه توسلی پیش از این کم‌تر چنین نقشی را بازی کرده بود. او حالا از نقش زنان و دختران جوان به بازی در نقش زن میانسالی روآورده که پسری نوجوان دارد و درگیر فراز و نشیب‌های زندگی پرمشقت خود است. با این حال بازی چندان متفاوتی را از او نمی‌بینیم. مهران غفوریان یکی از معمولی‌ترین بازی‌هایش را ارائه می‌کند. فرشته حسینی کم‌جان و منفعل به نظر می‌رسد و شاید در این میان مسعود کرامتی علی‌رغم تکراری بودن نقشش بهتر از بقیه از عهده‌ی ایفای آن برآمده است.

«بی سر و صدا» بیش از آن‌که حقیقتی را از قشر ضعیف و حاشیه‌نشین جامعه به نمایش بگذارد سعی دارد آن را در قالب موقعیت‌هایی که به هم چفت نشده‌اند فریاد بزند وبه همین دلیل درام بر جان مخاطب نمی‌نشیند. درامی که می‌توانست در قامت فیلمی وزین ظاهر شود و می‌توانست از پتانسیل درونی خود بهره‌ی بهتری گیرد علی‌رغم شریف بودن و دغدغه‌مدار بودنش در حد و اندازه‌ی اثری متوسط باقی می‌ماند که در نهایت فدای فروغلتیدنش در کلشیه‌های رایج این سبک از فیلم‌ها می‌شود.

منبع: سینما سینما
نویسنده: یاسمن خلیلی‌فرد