چارسو پرس درامهای ورزشی که به روان شخصیتها نفوذ میکنند، همواره جذابیتی فراتر از رقابتهای فیزیکی داشتهاند. آثاری چون قوی سیاه یا نقطه شکست نشان دادهاند که اضطراب موفقیت، ناکامیهای درونی، و تضادهای شخصیتی میتوانند بستر خلق فیلمهایی پیچیده و تأثیرگذار باشند. فیلم «دختری بر لبه» (Girl on Edge) نیز با همین جاهطلبی آغاز میشود؛ فیلمی از ژو جینگهاو که در بخش دوهفته کارگردانان جشنواره کن انتخاب شده و به رابطه پرتنش مادر و دختری در جهان بیرحم ورزش اسکیت میپردازد.
آغاز درخشان، پایان مبهم
فیلم با صحنهای قدرتمند آغاز میشود؛ دختری با صورت کبود و زخمی پس از اجرای نمایشی اسکیت، به دوربین نزدیک میشود. از همان ابتدا، این تصویر خشونتبار و سینمایی به مخاطب هشدار میدهد که قرار است با روایتی تیره، روانشناختی و آزاردهنده مواجه شود. اما این وعده اولیه، متأسفانه هرگز در ادامه فیلم به طور کامل محقق نمیشود.
اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلمهای خارجی
روایت پرتنش مادر و دختر؛ همپیمان و رقیب
شخصیت اصلی فیلم، جیانگ نینگ (با بازی درخشان ژانگ زیفنگ)، اسکیتبازی جوان و بیقرار است که تحت فشار شدید مادرش، وانگ شوآنگ (ما ییلی) که همزمان مربی او نیز هست، در حال تمرین است. وانگ، خود زمانی اسکیتبازی موفق بوده اما به دلیل بارداری، دوران ورزشیاش ناتمام مانده است. اکنون تمام رؤیاهای ناکام خود را به دوش دخترش میافکند، تا جایی که رابطه مادر و فرزندی به نوعی سادیسم روانی و خشونت پنهان تبدیل میشود.
ورود شخصیت سوم، ژونگ لیند (دینگ شیانگیوا)، کارمند سادهای در پیست اسکیت که استعداد طبیعی در این ورزش دارد، روایت را پیچیدهتر میکند. او نهتنها به رقیب مستقیم جیانگ تبدیل میشود، بلکه همچون آینهای تمامنما، تصویر ضعفهای سرکوبشده دختر را به خودش بازمیتاباند. آیا ژونگ فقط رقیب است یا ابزاری در دست مادر برای تحریک حسادت و انگیزه؟ آیا مادر واقعاً به دنبال موفقیت دختر است یا در پی انتقام گرفتن از زندگی؟
تصویرسازی خیرهکننده، فراتر از روایت
اگرچه داستان فیلم در نیمه دوم از انسجام تهی میشود و به مجموعهای از فلشبکهای پراکنده و گرهگشاییهای ناکارآمد تن میدهد، اما تصویرسازیهای فیلم ماندگار باقی میمانند. یو جینگپین، فیلمبردار اثر، فضایی سرد، وهمانگیز و مینیمالیستی خلق میکند که مرز میان واقعیت و کابوس را محو میسازد. رنگهای سرد، نورپردازی کمکنتراست و ترکیب معماری صنعتی پیستها، فضایی روانشناختی و دلهرهآور را شکل میدهند.
یکی از استعارههای تصویری قدرتمند فیلم، تمرینات جیانگ در دستگاههایی است که بدن او را همچون عروسکی در قفس، بیاراده نشان میدهند. استعارهای از دخترانی که توسط والدین، سیستم ورزش حرفهای، یا توقعات اجتماعی به اسارت گرفته شدهاند. در سکانسهایی دیگر، حرکتهای اسکیت با تدوین سریع و نمای نزدیک از چهره و پاها، حسی از تهدید و اضطراب القا میکنند که بیش از خود دیالوگها، شخصیتها را تعریف میکنند.
بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان
بازیگری در خدمت روانشناسی شخصیت
هر سه بازیگر اصلی فیلم، در استفاده از سکوت و چهره، بسیار مسلطاند. ژانگ زیفنگ در نقش دختر، موفق میشود ترس، سردرگمی، عصیان و فروپاشی درونی شخصیتش را با حداقل دیالوگ، منتقل کند. ما ییلی نیز چهرهای سرد و کنترلگر را بدون تبدیل شدن به یک کاریکاتور از "مادر سختگیر"، خلق کرده است. دینگ شیانگیوا نیز به خوبی در مرز میان دوگانگی: دوست یا دشمن، قربانی یا رقیب، حرکت میکند.
«دختری بر لبه» فیلمی است پر از ایدههای خام، تصاویر درخشان و شخصیتهایی که پتانسیل بالایی برای درگیری روانی دارند، اما در نهایت، زیر بار انتظارات روایی خودش فرو میریزد. ژو جینگهاو نتوانسته میان فرم بصری چشمنواز و روایت پرپیچوخم تعادلی برقرار کند. نتیجه، اثری است که از نظر بصری و بازیگری تماشاییست، اما در سطح فکری، مخاطب را بلاتکلیف رها میکند.
در جهانی که فیلمهایی مانند قوی سیاه توانستهاند به عمق تاریکی روان شخصیتهای ورزشی نفوذ کنند، «دختری بر لبه» بیش از آنکه به لبه پرتگاه نزدیک شود، در سطح یخزدهای سر میخورد. اثری قابل احترام، اما ناتمام؛ با آغاز قدرتمند، اما پایانی سرد و بیحس.
منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند