چارسو پرس فیلم «بیسروصدا» به کارگردانی مجیدرضا مصطفوی، اثری است که از همان نامش تناقضی آشکار دارد. این فیلم برخلاف عنوانش، نه تنها «بیسروصدا» نیست، بلکه از همان فرامتن با توقیف، اعمال سانسور و حاشیههای پرشمار در زمان نمایش، به یکی از فیلمهای پرهیاهوی سینمای ایران در سالهای اخیر تبدیل شده است. ساختار ماجراجویانه و پرهیاهوی فیلم نیز که از سکانس اول آغاز میشود، نشانهای از این تناقض است. تنها توجیهی که سازندگان میتوانند برای این عنوان ارائه دهند، شخصیت اصلی فیلم، سیامک با بازی پیمان معادی، است که در نهایت به عنوان مردی میانسال و «بیسروصدا» معرفی میشود که همین ویژگی باعث سوءاستفاده از او شده است. اما آیا ارجاع مستقیم و کوتاه از طریق دیالوگ، برای توجیه عنوان یک فیلم کافی است؟
الگوبرداری از سینمای "نکبت" و کلیشههای تکراری
با ورود به داستان فیلم، بلافاصله با فضایی شبیه به آثار سعید روستایی (مانند «ابد و یک روز») و هومن سیدی (مانند «مغزهای کوچک زنگزده») مواجه میشویم. این رویکرد نشان میدهد که «بیسروصدا» نیز قصد دارد به تصویر کشیدن فضای دردناک و رنجور طبقه فرودست و زاغهنشین بپردازد.
انتخاب پیمان معادی در نقش اصلی، این شباهت را دوچندان میکند و ناخودآگاه مخاطب را به یاد «ابد و یک روز» و شمایل «مرتضی تولیخانی» میاندازد. حتی جزئیات ظاهری مانند شَل راه رفتن سیامک نیز نمیتواند این تداعی را از ذهن مخاطب پاک کند. این الگوبرداری کلیشهای نه تنها در فضاسازی و انتخاب بازیگر، بلکه در مضامین فیلم نیز مشهود است.
یکی از مهمترین تمهای فیلم، تقابل اخلاق و معیشت است که بارها در سینمای ایران تکرار شده است. شخصیتها، از جمله «رفیع»، در دوراهی میان شرایط بد اقتصادی و نیاز به پول، اخلاق و اعتماد را زیر پا گذاشته و به دزدی روی میآورند. دیالوگها نیز در این زمینه کلیشهای عمل میکنند؛ جایی که در پاسخ به انتقاد «مگر مجبور بودی که قول ارکستر و عروسی پر زرقوبرق بدهی که بروی دزدی کنی»، با پاسخ «مجبور شدم، سیامک، زنم حامله است» مواجه میشویم که یادآور منطقهای فیلمفارسی است.
بیشتر بخوانید: نقد و یادداشت سینمای ایران
در مجموع، کلیشه و الگوهای تکراری سینمایی، از کشمکشهای اخلاقی اصغر فرهادی گرفته تا فضاسازی ژانر نکبت و بدبختی سعید روستایی، اساس و ساختار فیلم «بیسروصدا» را تشکیل داده است. این امر باعث شده که برخی امتیازات کارگردانی و ایدههای پیشروی فیلم، فدای این معایب شوند.
جاهطلبی کارگردانی در کنار ضعف فیلمنامه و بازیها
با وجود کلیشهها، کارگردانی مجیدرضا مصطفوی در «بیسروصدا» جاهطلبانه است. او سعی کرده از لوکیشنهای دیده نشده یا کمتر دیده شدهای استفاده کند که در میان فیلمهای تکلوکیشن و آپارتمانی این روزهای سینمای ایران، غنیمتی برای چشم تماشاگران به حساب میآید. همچنین، برخی ایدههای فیلم از جمله عشق پسر نوجوان به دختر جوان و ترسیم فضای این دو، با توجه به محدودیتهای سینمای ایران، ایدهای پیشرو و جالب به نظر میرسد.
اما مهمترین مشکل فیلمنامه «بیسروصدا»، عدم انسجام و تعدد داستانکها و خردهپیرنگها است. فیلم در یک مسیر دوار و طولانی از پدر به پسر، از پسر به مادر، از مادر به سیرک، از سیرک به دامداری و در نهایت دوباره به پدر بازمیگردد که برای مخاطب ملالآور و فاقد جذابیت لازم است. روابط شخصیتها نیز دچار ضعف است: رابطه پدر و پسر (سیامک و سمیر) تا حدی شعارزده است؛ تحقیر مداوم سیامک از سوی همسرش بدون دلیل منطقی به نظر نمیرسد؛ ارتباط مادر و پسر نامشخص است؛ و حضور سیرک در بیابان لمیزرع و تعجب مدیران از عدم وجود مشتری، منطقی نیست. نقطه عطف دامداری و دزدیدهشدن الاغها نیز به خوبی برگزار نمیشود.
بازیهای فیلم نیز آنچنان چنگی به دل نمیزند. حضور پیمان معادی، هانیه توسلی و مهران غفوریان در این پروژه، دستاورد قابلاعتنایی برای آنها به شمار نمیآید، چرا که در بهترین حالت، تکرار نقشهای قبلی خود را با اندکی جزئیات انجام دادهاند: پیمان معادی تکرار «ابد و یک روز»، هانیه توسلی تکرار نقشهای مشابهش، و مهران غفوریان در نقشهای بدذاتی و شارلاتانیزم بیش از حد کلیشه شده است.
بیشتر بخوانید: مطالب و اخبار سینمای ایران
نمادگراییهای ناکام و ادعای استقلال
برخی نمادگراییهای فیلم و ارجاعات سمبلیک که قرار است وزن هنری آن را ارتقا دهند، به درام کمک نکردهاند. به عنوان مثال، وجود الاغ به عنوان سوژه اصلی فیلم که هم وسیله رزق و روزی خانواده سیامک است و هم گوشت آن به طور قاچاقی برای طبقه فرودست استفاده میشود، به مردمی توصیف شده که هرجا لازم است از آنها استفاده میشود و هرجا کار برایشان تمام شد، قربانی میشوند. اما وقتی درام فیلم دچار مشکل باشد و شعارزدگی و کلیشهپردازی جای قصهگویی و شخصیتپردازی را گرفته باشد، چنین برداشتهای سمبلیکی تأثیری در پیشبرد داستان و همراهی مخاطب ندارد.
در نهایت، «بیسروصدا» با وجود ادعای مستقل بودن، بهشدت وابسته به کلیشههای سینمایی است. با وجود خلاقیتهای بصری در انتخاب لوکیشنها، شدیداً درگیر بازیها و نقشهای تکراری است و فضاسازی و تمهای اخلاقی آن، سینمای فرهادی، روستایی و سیدی را فریاد میزند.
نویسنده: محمد تقیزاده