فیلم «روزی روزگاری در غزه» ساخته‌ی تارزان و عرب ناصر، تلاشی جسورانه برای تلفیق کمدی سیاه، نقد اجتماعی و رگه‌هایی از سینمای پست‌مدرن است. با محوریت دو شخصیت خرده‌پای خلافکار، فیلم قصد دارد روایتی از زندگی در نوار غزه ارائه دهد که هم سیاسی است و هم سرگرم‌کننده، اما در نهایت، در انتقال هم‌زمان این پیام‌ها دچار پراکندگی می‌شود.

چارسو پرس  سینمای فلسطین در سال‌های اخیر، از دل محدودیت‌های جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی، آثاری خلق کرده که در عین مینیمالیسم تولید، حامل نگاهی جسور، خلاق و گاه طنزآمیز به واقعیت تلخ زندگی روزمره تحت اشغال بوده‌اند. در این میان، دوقلوهای فیلم‌ساز، تارزان و عرب ناصر، با فیلم «روزی روزگاری در غزه» تلاشی تازه کرده‌اند تا کمدی و سیاست، سینما و واقعیت، و مقاومت و روزمرگی را در قالب روایتی چندلایه و متا‌فیلمی به هم پیوند بزنند. فیلمی که جسارت فرم دارد، اما در مسیر معنا، گاه دچار لغزش و پراکندگی می‌شود. این نقد، نگاهی تحلیلی است به قوت‌ها، ضعف‌ها و پیامدهای روایی این اثر متفاوت از سینمای غزه.


فیلم «روزی روزگاری در غزه» به کارگردانی دوقلوهای فلسطینی، تارزان و عرب ناصر، روایتی عجیب و غریب از همکاری دو شخصیت متضاد در دل نوار غزه‌ است: یحیی، دانشجوی خجالتی دانشگاه، و اسامه، صاحب تنومند یک فلافلی کوچک. داستان در سال ۲۰۰۷ رخ می‌دهد، اما فیلم با ارجاع‌های مستقیم و پررنگ به بحران‌های معاصر، قصد دارد بار سیاسی خود را نیز آشکار کند؛ هرچند نتیجه نهایی بیشتر به پراکندگی روایی می‌انجامد تا انسجام مفهومی.


اینجا بخوانید: معرفی، نقد و بررسی فیلم‌های خارجی


در نیمه اول فیلم، اسامه مغز متفکر نقشه‌ای ساده برای فروش داروهای مسکن تقلبی است. یحیی با نسخه‌های جعلی دارو تهیه می‌کند و این داروها داخل ساندویچ‌های فلافل پنهان می‌شوند تا بین مشتریان پخش شود. تضاد شخصیتی این دو و دیالوگ‌های بین‌شان، رگه‌هایی از طنز و تعلیق کمدی خلق می‌کند. در این میان، مأمور پلیسی فاسد به نام ابوسامی نیز وارد ماجرا می‌شود و سعی دارد از این کسب‌وکار سهمی بگیرد.


در حالی‌که تیترهای خبری در تلویزیون از اعلام غزه به‌عنوان "قلمرو دشمن" از سوی اسرائیل و احداث دیوار حائل خبر می‌دهند، این واقعیت‌ها بیشتر به پس‌زمینه‌ بدل شده‌اند تا عاملی برای پیش‌برد روایت. تنها در یک صحنه — زمانی‌که یحیی نمی‌تواند به کرانه باختری برای دیدن مادرش سفر کند — این سیاست‌ها وارد زندگی شخصیت‌ها می‌شود. در نتیجه، تزریق پدیده‌های سیاسی به روایت، ناگهانی و بی‌ارتباط به پویایی درونی فیلم جلوه می‌کند.


فیلم با رگه‌هایی از طنز فاخر و هجوآمیز تلاش می‌کند راهی برای عبور از این تناقض بیابد. ابتدای فیلم با پخش صداهایی از دونالد ترامپ آغاز می‌شود که از تبدیل غزه به منطقه‌ای تفریحی سخن می‌گوید، در کنار تصاویری از ویرانی کامل شهر. این صحنه‌ها به‌طور ضمنی می‌خواهند نشان دهند که حتی موقعیت‌های غیرسیاسی نیز در این منطقه، به شکلی گریزناپذیر در مدار قدرت‌های بزرگ جهانی می‌چرخند. اما این تصاویر سیاسی چنان گذرا هستند که تأثیر عمیقی نمی‌گذارند.


در ادامه، فیلم ناگهان وارد فضایی متا‌فیلم‌گونه می‌شود؛ فیلمی در دل فیلم به نام «شورشی» که ادعا می‌شود نخستین فیلم اکشن تولیدشده در غزه است. در ابتدا تصور می‌کنیم این یک شوخی بصری است، اما در نیمه دوم، داستان حول محور تولید همین فیلم می‌چرخد و یحیی نیز به‌طور اتفاقی وارد آن پروژه می‌شود.


در این بخش، عنوان فیلم و ارجاعات سینمایی‌اش معنا پیدا می‌کنند. از الهام‌گیری از موسیقی‌های نینو روتا (آهنگ‌ساز «پدرخوانده») گرفته تا دیالوگ‌هایی شبیه «داستان عامه‌پسند» و صحنه‌ای که یادآور آغاز «اینک آخرالزمان» است. این ارجاعات تصادفی نیستند؛ بلکه فیلم تلاش دارد تضاد میان فرهنگ تصویری غربی و واقعیت سیاسی تحت اشغال را ترسیم کند: فرهنگی که تخیل سینماگران فلسطینی را شکل می‌دهد، اما هم‌زمان، ابزار تخریب آن‌ها را نیز تأمین می‌کند.


بیشتر بخوانید: اخبار و مطالب سینمای جهان


با این حال، این حرکت جسورانه نیز در پایان به جایی نمی‌رسد. فیلم از ساختار متا-سینمایی فاصله می‌گیرد و در سومین پرده، به اتفاقات ناشی از «تصادف» تکیه می‌کند — هم در آغاز و هم در پایان — که باعث می‌شود پایان‌بندی فیلم بی‌اثر و سرد جلوه کند. خشونت پایانی نیز نه به‌عنوان گره‌گشایی بلکه به شکلی سطحی ارائه می‌شود و مخاطب را از درک انگیزه‌های عاطفی شخصیت‌ها محروم می‌کند.


در نهایت، «روزی روزگاری در غزه» بیشتر شبیه نسخه‌ای تقلیدی از سینمای سیاسی است تا بازتابی جدی و منسجم از زندگی تحت اشغال؛ نمایی از زندگی که تکه‌تکه بیان می‌شود، بدون آن‌که موفق شود قطعات خود را به تصویر کلی متصل کند.


«روزی روزگاری در غزه» فیلمی است با نیت‌هایی شریف و جاه‌طلبانه: از بازنمایی غزه در هیبت یک کمدی سیاه گرفته تا طرح نقدهای تند علیه نگاه غربی به هنر مقاومت. اما همین بلندپروازی‌های فرمی، زمانی‌که بدون انسجام روایی پیش می‌روند، می‌توانند به مانعی برای اثرگذاری تبدیل شوند. فیلم ناصرها در بخش‌هایی می‌درخشد، خصوصاً زمانی‌که با طنز موقعیت به سراغ فساد، آرزو و ناتوانی می‌رود، اما در نهایت نمی‌تواند قطعات پازل خود را به تصویر کلان‌تری از «زندگی در حصار» پیوند دهد. با این‌همه، همین تلاش برای بازتعریف زبان سینمای فلسطین در قالبی طنز و متافوریک، نشان از جهشی جسورانه در نگاه نسل تازه‌ی فیلم‌سازان این خطه دارد.


منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند