چارسو پرس: در نخستین فیلم بلند «محده حسن» با عنوان «Sand City»، مه سنگینی به رنگ آبی کمرنگ یا خاکستری چرک در تمام قابها معلق است. مهی که نهتنها جوّی رازآلود و خفقانآور ایجاد میکند، بلکه استعارهای از سنگینی زندگی شخصیتهاییست که فیلم روایتشان میکند. عنوان فیلم نیز بهدرستی به همین معنا اشاره دارد؛ «شن» در این فیلم نهفقط عنصر فیزیکی، بلکه عامل پیوند، رؤیا، بقا و حتی بیقراری است.
«Sand City» ما را به دل پایتخت شلوغ بنگلادش، شهر داکا میبرد و از خلال دو خط روایی موازی، زندگی دو شخصیت تنها و منزوی را دنبال میکند. یکی زن جوانی به نام «اما» (با بازی ویکتوریا چاکما) از اقلیتهای قومی، و دیگری مردی میانسال به نام «حسن» (با بازی مصطفی منور) که کارگر کارخانهای در حاشیه شهر است. هر دو درگیر روزمرگی، تبعیض، و خلأ عاطفیاند؛ اما فیلم بر خلاف انتظارات کلاسیک، آنها را بهزورِ سرنوشت یا فیلمنامه به هم نمیرساند. مسیر آنها جدا میماند، ولی این جدایی، از ارزش رواییشان کم نمیکند.
«اما» شن را از سایتهای ساختوساز جمع میکند تا بهعنوان خاک بستر گربهاش استفاده کند. روزی هنگام ریختن شنها، انگشتی قطعشده پیدا میکند؛ با ناخنی لاکزده به رنگ قرمز. این کشف میتوانست جرقهای برای ورود فیلم به سبک معمایی یا نئونوآر باشد، اما «حسن» از کلیشهها فرار میکند. نه جنایتی پیگیری میشود، نه راز بزرگی کشف. «اما» انگشت را در خانهاش نگه میدارد، شاید از سر کنجکاوی، شاید هم برای داشتن چیزی ملموس در زندگیای بیارتباط با انسانها.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم «Trouble Man»| بازگشت اکشنهای دهه ۷۰ و هنرنمایی مایکل جای وایت
در سوی دیگر، «حسن» شن صنعتی را از کارخانه میدزدد تا روزی کسبوکار ساخت شیشه خودش را راه بیندازد. اما وقتی لو میرود و اخراج میشود، بیهدف در خیابانهای داکا پرسه میزند. رؤیاهایش، مثل شن در مشت، از میان انگشتانش میگریزند. شهر با بیش از ده میلیون نفر جمعیت، برای او نیز همچون «اما» مکانی خالی و بیصداست.
فیلم با نقل قولهایی از ویلیام بلیک و تی. اس. الیوت آغاز میشود که به مضامین «خاک» و «زوال» اشاره دارند، اما خوشبختانه از زیادهگویی و شعارپردازی در ادامه پرهیز میکند. درعوض، تمرکزش بر بافت بصری و حسوحال است. داکا، با فیلمبرداری استادانه «متیو جیومبینی»، خود به شخصیت اصلی فیلم بدل میشود. برخلاف کارهای رنگارنگ او در «Lingui, the Sacred Bonds»، در اینجا ترکیب رنگها به خاکی، طوسی و سبزهای پوسیده نزدیک است. تصاویری از شهری در حال پوسیدن، فروریختن یا شاید بازگشت به خاکی که از آن ساخته شده است.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم «سلاحها» | تریلر روانشناختی جدید «زک کرگر» | معمایی، ترسناک و تماشایی
بازی بازیگران، در عین مینیمال بودن، عمیق و متأثرکننده است. «اما» با نگاهی خسته و صدایی گرفته، و «حسن» با بدن خمیده و امیدی گمشده، تصویرگر انسانهاییاند که نه به شکل تراژیک، بلکه بهشیوهای آرام و واقعی در حال محو شدناند. تنهاییشان نه فریاد میزند و نه بیصداست؛ بلکه چیزی بینابین، شبیه صدای خشخش شن زیر پا.
«Sand City» اثریست از آن دسته فیلمهایی که در سکوت حرف میزنند، بدون هیاهو تأثیر میگذارند و از طریق جزئیاتی بهظاهر ساده، لایههایی عمیق از زیست انسان معاصر را به نمایش میگذارند. در دورانی که سینما اغلب به دنبال ارتباط سریع و آنی با مخاطب است، فیلم «محده حسن» با صبوری، حوصله و نگاهی انسانی، ما را به تماشای دو زندگی عادی ولی معناگر دعوت میکند. فیلمی که اگرچه روایتی پیچیده یا دراماتیک ندارد، اما به شکلی شاعرانه یادآوری میکند که گاه، بازگشت به خاک، حتی در میانهی زندگی، اجتنابناپذیر است.
منبع: variety
نویسنده: نسرین پورمند