مریلا زارعی در گفتگویی مفصل با برنامه «رو ب رو» دهه اول فعالیت خود در سینما را مرور کرد و خاطراتی جذاب از آثاری گفت که خیلی ها با آنها خاطره دارند.
به نظر من موضوع جنگ و هشت سال سخت دفاع مقدس، کماکان واجد ارزشهای بیشماری برای مخاطب است. هر چیزی که بتواند او را به غرور تاریخی یا جغرافیاییاش برگرداند، مورد اقبال قرار میگیرد؛ آنهم در روزگاری که از صبح تا شب اخبار ریز و درشت غلط یا درست بر سرمان آوار میشود. به نظرم ظرفیت جنگ ما خیلی بیشتر از اینهاست.
ما در بستر اتفاقات واقعی، یک قصه کاملا تخیلی را تعریف کردیم درصورتی که در نمونههای مشابه این اثر مانند «ماجرای نیمروز»، «ماجرای نیمروز: رد خون» و «سیانور» کاراکترهای واقعی هم دیده شده است پس نگارش فیلمنامه از این جهت برای من جذاب و چالشبرانگیز بود.
منتقد هستم و بابتش هزینه میدهم و وسط گود رفتم. فقط حرف و غر نمیزنم، بلکه وسط گود رفتم. غلط و اشتباه هم دارم و یک جاهایی خطا میکنم، ولی خوشحالم که عمل میکنم، نه اینکه فقط حرف بزنم و غر بزنم. خط قرمز من این است که مردم را ناامید کنم و از این میترسم.
سخت است فیلمی مثل «شهرک» را با اثری در حوزه دفاع مقدس یا اکشن مقایسه کرد؛ اما در نهایت دوست دارم سلیقه هیئت داوران هم جسورانه باشد و کاملا مطابق سلیقه خودشان رأی بدهند و هیچ چیزی خلوص رأیشان را تحتالشعاع قرار ندهد.
داوودی: حداقل در سه دوره از جشنواره که در بخش اصلی داور بودم و در دورههای مختلفی جزو هیات انتخاب حضور داشتم در هیچ کدام از این سالها به خاطر نمیآورم تحمیل از جایی به شکل جدی شده باشد. ممکن است دبیر جشنواره نظرش را به ما گفته، مثلا اینگونه یادآوری کرده که « این فیلمها از فلان ارگان هست وهیچ کدام مورد توجه واقع نشده »، اما شنیدم که در دورههایی این اتفاقها افتاده که قطعا این امر بستگی دارد به ترکیب داوران و شرایطی که آنها داشتند.
حبیب ایل بیگی مدیرکل ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی به ارایه توضیحاتی درباره وضعیت نظارتی فیلمهای حاضر در این دوره از جشنواره فیلم فجر پرداخت.
خانواده دنبال شمش طلاست اما شمش اصلی که مادر است را فراموش میکند. این حرف من است. حتی مشکلات را اگر بگویید، من ریزبهریز میگویم که منشأ اصلیاش خانواده است. من میگویم هر اتفاقی در جامعه ما رخ میدهد، از خانواده نشأت میگیرد. این نهاد درحال از بین رفتن است. حال به هر دلیلی باشد که قابل بحث است.
من این قصه را نوشتم و تصمیم گرفتم عاشقانه شود و وقتی عاشقانه شد همه چیزها را الک کردم و دور ریختم، هر چیزی که مربوط به این قصه عاشقانه و این دو نفر بود را نگه داشتم. ادعایم میشود که حتی یک جمله هم نیست که بگویم این فیلم را دوپاره کرده، همه چیز در خدمت قسمت عاشقانه فیلم است.
من از قبل، خانم سنگسفیدی مدیرتولید و خانم شکوری برنامهریز را میشناختم. فیلمنامه را خواندند. دوست داشتند و میدانستند دنبال تهیهکننده میگردم. من را به بهرام رادان معرفی کردند.
سینما واقعا تأثیرگذار است و خیلی میتوان با آن ارتباط گرفت. من اگر بازیگری نمیکردم، نمیتوانستم الان خصوصا بهعنوان یک آدم افغان در ایران این احترام را داشته باشم. من تلاش کردم تا خیلی چیزها عوض شد راجع به افغانها، حتی در دایره دوستان نزدیکم هم دیدشان نسبت به ما تغییر کرد.
سینمای ما کلا ژانرمحور نیست، بلکه متکی به «گونه» است و گونهاش هم، منهای معدود کارهایی، عمدتا اجتماعی است. ولی من فکر میکنم که فیلمم فراتر از نگاه اجتماعی صرف است و فکر میکنم یک خودپرسشگری در انسانها ایجاد میکند. عمیقا معتقدم که سینما و فلسفه در یکجا به هم میرسند و آنهم خودپرسشگری است.
نگاه به جنگ زمانی که بحث زن در جنگ مطرح میشود، متفاوت است چراکه تفاوت دیدگاه بین آنچه که زن در جنگ میبیند با آن چیزی که یک مرد مشاهده میکند، وجود دارد و من زمانی به این قضیه پی بردم که منابعی را مطالعه کردم.
کارگردان فیلم سینمایی «علفزار» میگوید برای نگارش فیلمنامه این پروژه بعد از بررسی بیش از ۳۰۰ پرونده مشابه، اتفاقات ۱۵ پرونده را انتخاب کرده است.
بسیار علاقهمندم فیلمهایم با انبوه مخاطبان ارتباط برقرار کند، اما همزمان فکر میکنم نیازی نیست به تماشاگر حساس و باهوش این روزها بیش از اندازه باج داد یا او را دست کم گرفت.
بعضی از قطعات موسیقی فیلم شهرک مشابهت زیادی با قطعات آثار کلاسیک دارد البته کلاسیک بیشتر به شکل عام و وام گرفته از موسیقیها یا حال و هوای موسیقیهای دوره باروک. به دلیل اینکه بیان در دوره باروک و بهطور کلی در موسیقی کلاسیک، خالی از احساسیگرایی است و این بسیار ابزار کارآمدی برای یک آهنگساز است که از این فضا بهره بگیرد برای پرهیز از حضور به عنوان یک مولف؛ نکتهای که خیلی به من و علی حضرتی کمک کرد برای اینکه بتوانیم بیانمان را به چیزی که در ذهنمان است، نزدیک کنیم.
من در تمام این دو سال خواستار دیدن آقای فرهادی و صحبت با ایشان و مصالحه بودم. اصلا هرگز نمی خواستم از آقای فرهادی شکایت کنم. از ذهنم هم نمی گذشت که برای شکایت از آقای فرهادی به دادسرا بروم.
فیلم دینامیت سهسال اسیر شد و امروز درآمدزایی میکند. اما من از این افراد نمیگذرم، باید یک روز حلالیت بطلبند، چون بیخود توقیف شد. فیلمی که الان بهراحتی پخش شد آن زمان چرا پخش نشد؟ یک آقایی پافشاری کرد که من اجازه نمیدهم و در نهایت امضا نمیکرد تا حکم آقای رئیسی (رئیس وقت قوه قضائیه) آمد.
بهروز افخمی که سرانجام پس از گذشت بیش از یک دهه، فیلم «فرزند صبح»ش آماده اکران عمومی شده، تصمیم گرفته است با همین فیلم از فیلمسازی در سینمای ایران خداحافظی کند، چرا که معتقد است سینما دیگر نمیتواند دورانساز باشد.
من کل فیلم را قبل از فیلمبرداری در ذهنم داشتم. برای من از همه چیز مهمتر طبیعیشدن قصه است که آن را خیلی غریزی انجام میدهم. حتی جای دوربین را سر صحنه غریزی انتخاب میکنم؛ بر اساس باور، زیباییشناسی و ناخودآگاهم. دکوپاژ کلاسیک نمیکنم.
بهروز غریب پور، نویسنده،کارگردانتئاتر و سینما و استاد نمایش عروسکی در ایران استکه نمایشهای ماندگاری از او به صحنه رفته است. غریبپور علاوه بر کارگردانی نمایشهای مختلف، یکی از مدیران موفق عرصه تئاتر به شمار میآید. او خانه هنرمندان ایران را پایهگذاری کرد و در سمت مشاور فرهنگی شهردار تهران در سالهای1369تا 1384به اقداماتی زیرساختی پرداخت.