رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانه ای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند.
در «جنگ جهانی سوم» با فیلمی استیلیزه طرف هستیم که بر خلاف عموم کارهای پیشین فیلمسازش، مسیرهای مختلفی را برای بیان منظورش استفاده نمیکند و با تمرکز روی روایت و شخصیتپردازی، تبدیل به فیلمی سر راست و پر از جزییات میکند.
پیام فروتن طراح صحنه و استاد دانشگاه تهران در یادداشتی که در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد کار تازه هومن سیدی را نقد و بررسی کرد و نوشت: جنگ جهانی سوم هومن سیدی، یک فیلمفارسی بدون رقص و کافه و شهر نو است. گو این که این بار به جای یک آدم مجنون بامعرفت، با یک روان پریش که از عالم و آدم طلبکار روبرویم.
بارها شاهد بودم در پی فرستادن بخشی از مصاحبهای یا ارجاعی برای من و درخواست یافتن منبع اصلی آن، [آقای غفاری] توانایی این را داشتند که ماهها برای یافته شدن یا در دسترس قرار گرفتن آن منبع صبر کنند... و اگر منبع اصلی یافته نمیشد یا بعد از این همه صبر به وضوح نکته مورد نظر را تایید نمیکرد، کل یک پاراگرافِ مفصل را حذف میکردند! برای یک پژوهشگر هیچ لذتی بالاتر از کشف نکتهای نادیده و به اشتراک گذاشتن آن نیست.
از عجایب فیلم برادران لیلا این است که با فیلم رئالیستی طرف هستیم اما یکهو پایانی متفاوت از کل فیلم را نظارهگر میشویم. که میزانسن و دکوپاژ، لحن فیلم را تغییر میدهند و فیلم را دوپاره میکنند. درواقع با فیلمی چندپاره طرف هستیم.
قصهی فیلمهای دههی شصت پوراحمد، روایتِ زباندرازی و به سخره گرفتن چنین بند و گیرهایی است، که به زندگی روزانهی مخاطب ایرانی تحمیل می شود. روایتِ طغیان است به شیوهی طنازانه، وقتی همهی راهها را به رویت بستهاند.
فراستی گفت: برادران لیلا، فیلمی ضد خانواده است و اصلا فیلمنامه قوی و مناسبی ندارد.
سیلی لیلا سیلی نسلی به نسل دیگر است. سیلی نسلی که میخواهد زندگی کند بر نسلی که توهماتش برایش مهمتر از زندگی است و زندگی باید صرف رسیدن به این توهمات شود. نسل لیلا باید مانند باستانشناس خاکهایی که نسل پدران روی زندگی ریخته بودند کنار میزد و زندگی را از زیر خروارها خاکهای فرهنگی بیرون میکشید.
به نظرم فیلم «برادران لیلا» در مدیریت پس از تولید و اکران دچار همان سندرم خودخواهی و تکبر شخصیت پدر فیلم شد.
لیلای فیلم برادران لیلا، علیرغم شخصیت دلسوز و همراه با برادرانش، متاسفانه نزد تماشاگر فیلم، از شخصیت جذاب و قهرمانی برخوردار نیست. چرا؟! چون خود او از اساس کاراکتری منفعل و عاصی دارد. از همان سکانس های آغازین، او مدام یا غُر می زند یا گریه می کند.
سومین ساخته سعید روستایی پس از ابد و یک روز و متری شیش و نیم با ارائه تصویری از یک خانواده رو به فروپاشی چندین موضوع را به عنوان خط اصلی دنبال می کند و در ادامه تاثیرات متقابل هر کدام بر دیگری و نهایتا بر هم را تنها نشان می دهد که اصلی ترین کارکرد هنر آشکارسازی برای درگیر کردن ذهن و درک مخاطب است.
آندره بازن میگفت وفاداری به یک اثرِ اقتباسی، خیانت به متن است. اما از آن بیش نیز میتوان گفت وفاداری به واقعیتِ اقتباسی، خیانت به تخیل است. قطع نظر از آنچه در دنیای واقعی اتفاق میافتد، بینشِ فیلمنامهنویس اهمیت دارد که ذهنِ مخاطب را با ویترینی و شیرین کردن پایانِ حادثاتِ یک قصه به شدت تلخ به سوی برداشتهای «تزریقی» نکشاند. چیزی که در فیلمِ «ملاقات خصوصی» از آن غفلت شده است.
سومین فیلم سعید روستایی را باید بهترین و کاملترین اثر او دانست هر چند که این اثر نیز فاقد عیب و ایراد ساختاری و دراماتیک نیست.
روستایی قصهگویی درباره بدبختیهای جامعه معاصر ایران را دوست دارد و آدمهای قصههایش همچون ترکیب گوناگون و متفاوت ایران امروز، جمع اضدادند.
مشکل اصلی برادران لیلا خیلی ساده است. مناسبات آدمهای فیلم و گره اصلی فیلمنامه برای بیننده قابلباور نیست و این یعنی فیلمسازی اولترارئالیست در گام اول خودش را برای روایت داستانش نزد بیننده خلع سلاح کرده است. مناسبات شبهپدرخواندهواری که روستایی بر یک خاندان بزرگ در جنوب شهر تهران حاکم کرده برای بیننده قابل باور نیست.
افزایش قیمت بلیت سینما نه به نفع مخاطب است نه سینمادار و تنها یک برنده دارد و آن دولت است. مخاطب بلیت گرانتر میخرد و سینمادار با افزایش قیمتها به سختی نفس میکشد اما دولت از هر دو مالیات میگیرد. راه حل اما ساده است؛ حذف مالیات و ارائه طرحهای تشویقی و حمایتی از سینماداران و سینماگران.
جدیدترین قسمتِ سریال «پوست شیر» بر محبوبیت و جذابیت این مجموعه نسبت به چند قسمت گذشتهاش افزود؛ گویی قرار نیست التهابات و هیجان این سریال پایین بیاید. اما واقعاً چطور یک سریال میتواند جذاب باشد و جذاب بماند؟
امروز ما از یک طرف با جمعی سینماگر معترض، منتقد و متفکر روبهروییم در همه حرفههای سینما که در شرایط فرهنگی، سیاسی، اجتماعی امروز با مدیریت فرهنگی امروز، آیندهای برای سینمای ایران نمیبینند و همگی ناامیدند.
هوتن شکیبا نوروز امسال را با انتشار مجموعه پرمخاطب «مهمونی»، سال 1401 را به خوبی آغاز کرد و پس از آن در فصل تابستان، با دو فیلم خوب کارنامهاش «تی تی» ساخته آیدا پناهنده و «ابلق» اثر نرگس آبیار، روی پرده سینما نیز حضور موفقی داشت.
در بین 9 فیلم فارابی در فجر چه نخ تسبیح مضمونی، فرمی، ژانری و... میتوان یافت؟ آیا میتوان از «سلیقه فارابی» در گونه و قالب یا از «اولویتبندی» فارابی در مضمون و موضوع حرف زد؟ آیا فارابی پیش از ساخت این فیلمها به مخاطب داشتن این فیلمها و جذابیت عام آنها هم فکر کرده است یا بدیهی است که جز «کتچرمی» باقی فیلمها با شکست سنگین در گیشه مواجه خواهند شد؟
قطعا هیچ سازمانی با برگزاری نمایشگاه آنهم بدون حضور اصحاب اصلی صنف، نمیتواند تصویر خود را در اذهان عمومی ترمیم کند خاصه آنکه چندی قبل درخواست فیلترینگ پلتفرمها را صادر کرده باشد و حالا از همراهی و هم افزایی با پلتفرمها بگوید؛ مگر میشود آن نامهنگاریها را دید و قسم حضرت عباس را باور کرد؟