نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
آیا این بار ناله متظاهرانه این دو برادر فیلمساز، نسبت به این سرگذشت خانوادگی، پایان این نوع داستانسرایی خواهد بود؟ آیا دست از سر ایرانی که به آنها امکان فیلمسازی و حتی رساندن آثار آنها به اسکار (اگرچه با نام افغانستان) را داد، بر می دارند؟ و آیا ما در فیلم بعدی آنان، فقط تحول جامعه شناختی افغانیان را شاهد خواهیم بود؟
می توان انسان بود. می توان درک کرد. می توان اشتباه غیرعمد را فهمید. و در نوعی جمود و خود گویی و خود خندی، فرو نرفت!
اینکه فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده نمی تواند پوشش مناسبی برای ضعف های بی شمارش باشد!
فیلم جدید نیک نژاد برخلاف دو اثرش قبلی اش لونه زنبور و زاپاس، و البته پیش بینی تماشاگر،کمدی نیست. داستان فیلم درباره دزدیدن یک گاوصندوق است توسط چند جوان که هرکدام مشکلی در زندگی شان دارند.
سعیده نیک اختر منتقد سینما یادداشتی را درباره فیلم محمد حسین مهدویان و نشان دادن ابعادی جدید از جنایات صدام نوشته است.
یادداشت احسان ناظم بکایی درباره شخصیت پردازی و لوکیشن های فیلم «دو زیست».
نخستین ساخته سعید ملکان طراح چهره پردازی اسبق و تهیه کننده سابق سینمای ایران روایتی متفاوت از دستگیری عبدالمالک ریگی به دست ماموران امنیتی ایران است.
گروهی از کارکنان رادیو نفت آبادان برای حفظ رادیو و مخابره اخبار با هدف مقاومت مردم در برابر دشمن بعثی از تخلیه شهر خودداری کرده و به مدت ۴۰ روز تلاش می کنند تا با فعالیت خود در رادیو شهر را زنده نگه داشته و از این طریق به دشمن خسارت روحی روانی وارد کنند.
ژانر وحشت یکی از پرتولید ترین و قابل توجه ترین گونه های سینمایی در تاریخ سینمای جهان می باشد که قطعا در سینمای ایران چندان به آن پرداخته نشده است و از ظرفیت های این ژانر سینمایی در جهت رونق سینما و جذب مخاطب خاص خود استفاده نشده است.
«دوزیست» تازهترین فیلم برزو نیک نژاد، میخواهد یک فیلم اجتماعی تمام عیار باشد اما از نیمه دوم روایت قصه اش سردرگم و به یک موقعیت از دست رفته تبدیل می شود.
فیلم ابر بارانش گرفته ساخته مجید برزگر برای مخاطب خاص. این جمله را بارها برای فیلم های مختلف به کار برده ایم اما آیا همین مخاطب خاص هم نباید از فیلم لذت ببرد؟ نباید حداقل های ویژگی های ساخت یک فیلم بلند رعایت شود؟
گروه سازنده توانستهاند اعتماد کسانی را که جلوی دوربینشان نشستهاند؛ چنان به دست بیاورند که هر حرفی را بدون آرایش و پیرایش بر زبان بیاورند. حرفها را با همان لحن و لهجهی خودشان بازگو کنند همراه با تکه کلامها و شوخیهایی که شاید در گفتوگوهای رسمی رسیدن به آن ناممکن باشد.
فیلم به جای اصرار به دادن رنگ و بوی معما به قصه اش میتوانست در همان بستر حادثه به آدم ها و روابطشان بیشتر نزدیک شود. به غیر از ماهیت شغلی پدران که یکی معلمی نمونه است و دیگری بنگاه خرید و فروش ماشین دارد چیز بیشتری درباره آن ها و خانواده هایشان نمیدانیم.
ما همانهایی هستیم که وقتی شما در کشور ما یک فیلم کاملا متوسط میسازید ذوق زده میشویم و خانه سینمایمان ده دوازده تا جایزه به همان فیلم متوسط تان میدهد.
دزفولی زاده توانسته در بی صدا حلزون سراغ سوژه ای بکر برود و روایتی داستان گو ارائه کند و به خصوص از لحاظ اجرایی، فیلمی شسته و رفته در جهت انتقال مفاهیم مد نظر داستان، بسازد که می توانست به راحتی در بخش سودای سیمرغ باشد. آن هم در دوره ای که برخی فیلم های سودای سیمرغ را نمی توان تا نصف زمان فیلم هم تحمل کرد!
کاراکتر اصلی فیلم آراز است و قرار است بیننده با او همراه شود؛ بنابراین روند آشنایی مخاطب با جن ها و تاثیرشان در زندگی آراز، پله پله و هم گام با خود او شکل می گیرد.
«تومان» فیلم پربازیگری است. تعدد شخصیت ها می توانست از دقت کارگردان در هدایت بازیگران بکاهد اما بازیگران فیلم بازی های درست و به اندازه ای دارند. ریسک انتخاب نابازیگر (یا بازیگران کمتر شناخته شده) در فیلم کاملاً جواب داده و همه ی بازیگران بسیار باورپذیر ایفای نقش می کنند.
شنای پروانه به گمان ام فیلم شریفی است که علیرغم خشونت بسیار و عریانش دغدغه مهمی دارد و شجاعت تحسین برانگیز فیلم ساز در نمایش زوایایی از شهری که انگار روز به روز بی رحم تر می شود.
درخت گردو یک تراژدی انسانیِ شخصیت محور است. پی رنگ اصلی روایت درباره حال وگذشته زندگی مردی است که حقیقت تلخی به نام جنگ، زندگی آرام وعاشقانه اش را به آنی به یغما برده است.
داستان درخت گردو، داستان مردى است به نام قادر (با بازى پیمان معادى) که ظرف چند ساعت زندگى اش و هرآنچه داشته و نداشته را از دست مى دهد. قادر مرد ساکتی است. سکوت مى کند تا توانش را براى زندگى با آنچه که برایش باقى مانده حفظ کند. سکوت مى کند تا بجنگد و دوام بیاورد. سکوت مى کند تا سخن بگوید.