رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانه ای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند.
حالا مستندسازي يك جهان تا جايي پيش ميرود كه پايان آن هم با اين تضاد ميان كنش غيرمذهبي و باور مذهبي گره ميخورد. براي مخاطب ايراني اين پادافره پاياني جز پيچيدگي نيست؛ هر چند كنش نهايي غيرت براي غلبه بر مشكلاتش نيز امر پيچيدهاي نيست؛ گويي ما ميدانيم در اين سرزمين غبار و سرما، قهرماني چون غيرت، در فضاي روستايي- با تمام سادگي در روابط انساني- دست به چه عملي ميزند.
با كمي دقت به سينماي دو، سه سال گذشته ايران ميتوان ديد فيلمهاي ايراني چيزي براي عرضه در فيلمنامه ندارند. نه ميتوانند موقعيتهاي دراماتيكي بيافرينند و نه ميتوانند شخصيتپردازي قابلي روي پرده نمودار كنند. همه چيز به همان تصويري بازميگردد كه فيلمساز از بازيگران انتخابياش دارد. چون فلان بازيگر در فلان فيلم چنان بوده، چرا در فيلم من نباشد. پس شما دعوت ميشويد به يك فيلم تكراري با بازيهاي تكراري و از همه مصيبتبارتر پيرنگ تكراري.
«هزارتو» در پيچيدگي طبقاتي نهفته است. در اين همآميزي طبقاتي كه هيچ فردايي را براي كودك قصه متصور نيست و اصلا مسالهاش نجات كودك نيست.نماي ابتدايي و انتهاي «هزارتو» را بايد بهترين معرف اين دنياي پيچيده دانست.
داستان "سمفونی نهم" دائما در حال رفت و برگشت به گذشته و حال است و نقطه پیوند این زمان ملک الموت است.
چه خوشمان بیاید چه نه، در این زمانه تمام رسانهها به دنبال ارائه برنامه خود و جذب حداکثری مخاطب هستند و در راه رسیدن به این هدف از تمام ظرفیتهای موجود استفاده میکنند از ترکیبهای اینچنین داورهایی گرفته تا تولید برنامه حرفهای و خوش رنگ و لعاب.
فیلمنامه ی جوکر یکی از قویترین فیلنامه های دهه ی اخیرست که ما را با تاریخچه منفورترین نقش تاریخ سینما آشنا می کند.در سایر فیلم های بتمن هیچوقت از گذشته ی جوکر باخبر نیستیم اما این بار جوکر یا آرتور فلک است که فیلم را به اثری دیدنی تبدیل کرده است.
«هزارتو» کاملاً به بازی شهاب حسینی و ساره بیات وابسته است. شهاب حسینی بازیگریست که علیرغم سمپاتیک بودنش قابلیت ایفای نقش های مختلفی را دارد و به خوبی می داند چگونه بازی دو نفره ی مطلوبی را با بازیگر نقش مقابلش رد و بدل کند. در این فرآیند، گاه ساره بیات از او عقب می ماند؛ که در نهایت با عبور دادن نقش از خود می تواند خودش را به بازیگر مقابلش برساند.
مستند آپولو 11 که توسط «تاد داگلاس میلر» کارگردانی شده، تکیهاش را بر روی تصاویر تاریخی و نوارهای صوتیای قرار داده است.
در اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰، با متزلزل شدن ساختار انعطاف ناپذیر نظام استودیویی و ورود استعدادهای تازه به سینمای آمریکا، نسل تازه ای از کارگردان های جوان(فیلمسازانی مثل آرتور پن، سیدنی لومت، جان فرانکن هایمر و سام پکین پا) از تلویزیون به سینما آمدند و دوران جدیدی را رقم زدند. در سال های بحران و رکود در سینمای آمریکا پن به عنوان فیلمسازی جریان ساز، پیشقراول این کارگردان ها بود تا جانی دوباره به سینما ببخشد.
پدید آمدن جوکر با چنین قدرتی زمینه های اجتماعی، و عصیان های فروخورده بسیاری از مردم را در کشورهای گوناگون، ازجمله آمریکا، زادگاه جوکر در خود دارد که توانسته، با مقوله های سیاسی و شرایط اجتماعی خود گره خورده باشد.
منتقد ارشد گاردین با دادن پنج ستاره کامل به فیلم «مرد ایرلندی» ساخته «مارتین اسکورسیزی»، این فیلم را احیای ژانر مافیایی در سینما دانست.
انتخاب و توصیف دقیق یک مکان در هر صحنه از نمایش یا فیلم، چنان پر اهمیت است که گاه از آن به معماری فضای داستان نیز تعبیر کرده اند. گاه پیش می آید که کارگردان یک نمایش یا یک فیلم، با نوعی دستکاری در فضای (Atmosphere) برخی از مکان ها، معماری دلخواه منطبق با ذهنیات خود و متناسب با فضای نمایش یا فیلم خود را به وجود می آورد تا مخاطب خود را به مکان واقعی یک رویداد نزدیک تر کند و بیش ترین تاثیر روانی را بر روی مخاطبان خود بگذارد.
هزارتو نیازهای دراماتیک شخصیت هایش را به شکلی حرفه ای و منسجم بین پرده های مختلف فیلم توزیع نموده و داستان اصلی را با وجود چند شاخگی تا انتها همین طور زنده و بِکر نگاه می دارد. در پایان با عبور از چارچوب ساختاری و محتوایی فیلم هزارتو، می توان گفت این فیلم همچنین در برگیرنده نکات و پیام های اخلاقی مهمی درمورد خانواده و روابط فی مابین آن است.
یادداشت «روبرت صافاریان» منتقد، نویسنده و مترجم حوزه سینما درباره «مسخرهباز» اشاره به الزامِ همراهی تکنیک، درام و جذابیت سینما با یکدیگر دارد.
ساختار مشغوش و تجربه گرایی فیلمساز سبب ندیده شدن برخی جنبه های مثبت فیلم از قبیل طراحی صحنه درخشان و فیلمبرداری چشم نواز فیلم شده است و از این حیث تلاش های این عوامل در کلیت ضعیف و ناهمگون فیلم عملا نادیده و مغفول واقع می شود.
«سال دوم دانشكده من» فراتر از يك فيلم متوسط آبرومند حركت نميكند و به نقطه اوج تازه در سينماي سازندهاش تبديل نميشود. با اين همه فيلم (با وجود ملالآور شدن در بعضي فصلها) ميتواند تا انتها تماشاگر را با خود همراه كند، بازگشت به سينماي اجتماعي براي صدرعاملي خوشيمن است. فيلمسازي كه مانند دوران روزنامهنگاري پيگير مسائل اجتماعي است و تلاش ميكند، فيلمهايش رنگ و بو و حال و هواي زمانه خود را داشته باشند.
اينكه مخاطب ايراني ديگر دركي از سينما ندارد. محصولات سينمايي اين سالها، همگي در بند رئاليسم اجتماعي دستمالي شده و ناتوراليسم ابتر، ذائقه مخاطب ايراني را در فقدان اكران فيلمهاي خارجي، اخته كرده است. پس با ديدن فيلمي متفاوت با خودش ميگويد «اوه اين چقدر تئاتريه!» اين وضعيت عجيب در حالي رخ ميدهد كه «مسخرهباز» درباره سينماست. تصويري از سينما ارايه ميدهد و مدام به سينما ارجاع ميدهد.
خیلی هنر می خواهد از کیانوش عیاری اپوزیسیون بسازید. اما شرایط فعلی سینمای ایران دارد او را به سمت قبادی شدن، پناهی شدن یا کاهانی شدن میبرد. هر چند که کیانوش عیاری عاقلتر از آن است که بخواهد گزک دست مخالفان فیلمش دهد. اما خیلی بیشرمی میخواهد حالا که فیلمش را هم توقیف کردهاید بر طبل شکایت قضایی از او بکوبید و بخواهید او را برای فیلمی که ساخته نقرهداغ کنید.
این فیلم قدرت «زن» را تمام قد به رخ میکشد. دو کودک با نظم کامل و اتکا به نفس خیره کننده و سرشار از محبت در دامن زنی به معنای کامل، زن و مادر و به اقتضای جبر روزگار و جامعه بدون پدر پرورش مییابند. پس قهرمان فیلم، شیرین است.
در بحث موضوعات اجتماعی و پژوهش های اجتماعی، نگاه به سوژه بسیار متفاوت از نگاه عمومی است. در این نوع نگرش ها، معمولا عطف به یافته ها و برداشتی که برایمان ایجاد شده، فرضیه نخست در دسترس تغییر یا تحول یا تثبیت قرار می گیرد. اکنون در موضوع مطرح در فیلم «خانه پدری»، می توان دریچه ای متفاوت از نظریات لحظه ای و سوگیرانه باز کرد و زاویه دید دیگری بر آن طرح نمود.