نمایش مارمولک از شبکه چهار که اساسا دخلی به تغییر نگرش کلی مدیران رسانه ملی ندارد و در واقعیت امر آنچه میتوان به دلایل و انگیزه پخش فیلم اشاره کرد، بیشتر معطوف به نگرانی از بایکوت رسانه ملی از طرف مردم و در خوشبینانهترین حالت تغییر نگرش مدیران فعلی نسبت به پیام فیلم و به تعبیری تلاش برای بازسازی اعتبار و اعتماد عمومی از روحانیت است که در ذهنیت مردم به درست یا غلط مسبب معضلات و مشکلات و بحرانهای ریز و درشت اجتماعی و سیاسی میدانند.
ژانر وحشت یکی از پرتولید ترین و قابل توجه ترین گونه های سینمایی در تاریخ سینمای جهان می باشد که قطعا در سینمای ایران چندان به آن پرداخته نشده است و از ظرفیت های این ژانر سینمایی در جهت رونق سینما و جذب مخاطب خاص خود استفاده نشده است.
«دوزیست» تازهترین فیلم برزو نیک نژاد، میخواهد یک فیلم اجتماعی تمام عیار باشد اما از نیمه دوم روایت قصه اش سردرگم و به یک موقعیت از دست رفته تبدیل می شود.
فیلم ابر بارانش گرفته ساخته مجید برزگر برای مخاطب خاص. این جمله را بارها برای فیلم های مختلف به کار برده ایم اما آیا همین مخاطب خاص هم نباید از فیلم لذت ببرد؟ نباید حداقل های ویژگی های ساخت یک فیلم بلند رعایت شود؟
گروه سازنده توانستهاند اعتماد کسانی را که جلوی دوربینشان نشستهاند؛ چنان به دست بیاورند که هر حرفی را بدون آرایش و پیرایش بر زبان بیاورند. حرفها را با همان لحن و لهجهی خودشان بازگو کنند همراه با تکه کلامها و شوخیهایی که شاید در گفتوگوهای رسمی رسیدن به آن ناممکن باشد.
فیلم به جای اصرار به دادن رنگ و بوی معما به قصه اش میتوانست در همان بستر حادثه به آدم ها و روابطشان بیشتر نزدیک شود. به غیر از ماهیت شغلی پدران که یکی معلمی نمونه است و دیگری بنگاه خرید و فروش ماشین دارد چیز بیشتری درباره آن ها و خانواده هایشان نمیدانیم.
ما همانهایی هستیم که وقتی شما در کشور ما یک فیلم کاملا متوسط میسازید ذوق زده میشویم و خانه سینمایمان ده دوازده تا جایزه به همان فیلم متوسط تان میدهد.
دزفولی زاده توانسته در بی صدا حلزون سراغ سوژه ای بکر برود و روایتی داستان گو ارائه کند و به خصوص از لحاظ اجرایی، فیلمی شسته و رفته در جهت انتقال مفاهیم مد نظر داستان، بسازد که می توانست به راحتی در بخش سودای سیمرغ باشد. آن هم در دوره ای که برخی فیلم های سودای سیمرغ را نمی توان تا نصف زمان فیلم هم تحمل کرد!
کاراکتر اصلی فیلم آراز است و قرار است بیننده با او همراه شود؛ بنابراین روند آشنایی مخاطب با جن ها و تاثیرشان در زندگی آراز، پله پله و هم گام با خود او شکل می گیرد.
«تومان» فیلم پربازیگری است. تعدد شخصیت ها می توانست از دقت کارگردان در هدایت بازیگران بکاهد اما بازیگران فیلم بازی های درست و به اندازه ای دارند. ریسک انتخاب نابازیگر (یا بازیگران کمتر شناخته شده) در فیلم کاملاً جواب داده و همه ی بازیگران بسیار باورپذیر ایفای نقش می کنند.
شنای پروانه به گمان ام فیلم شریفی است که علیرغم خشونت بسیار و عریانش دغدغه مهمی دارد و شجاعت تحسین برانگیز فیلم ساز در نمایش زوایایی از شهری که انگار روز به روز بی رحم تر می شود.
درخت گردو یک تراژدی انسانیِ شخصیت محور است. پی رنگ اصلی روایت درباره حال وگذشته زندگی مردی است که حقیقت تلخی به نام جنگ، زندگی آرام وعاشقانه اش را به آنی به یغما برده است.
داستان درخت گردو، داستان مردى است به نام قادر (با بازى پیمان معادى) که ظرف چند ساعت زندگى اش و هرآنچه داشته و نداشته را از دست مى دهد. قادر مرد ساکتی است. سکوت مى کند تا توانش را براى زندگى با آنچه که برایش باقى مانده حفظ کند. سکوت مى کند تا بجنگد و دوام بیاورد. سکوت مى کند تا سخن بگوید.
تومان فرشباف را باید چند بار دید تا بتوان هسته اصلی فیلم را به خوبی دریافت. او با ساخت فیلمی سترگ و سخت جانمایه فیلم را در خلاء ای قرار داده که مخاطب با او به سختی بتواند همراهی کند.
ردپا های بسیاری از فیلم های تارانتینو و سادربرگ و فیلم های تریلر و شاخص هالیوددی در تومان وجود دارند که به ویژه برای مخاطبان سمج سینما حاوی اشارات و شباهت های بسیار است. حتی صحنه ی در آوردن دندان داوود هم ما را به یاد فیلم رگ خواب حمید نعمت الله می اندازد.
حکایت «درخت گردو»، حکایت رنج و محنت و تنهایی است. حکایت برگهایی که بر زمین میریزند، طفلهای معصومی که شوربختانه پرپر شده و بچههای بهشت لقب میگیرند و مردی جوان که در اوج آرزومندی و خواست زندگی، داغدار غمی دائمی و حُزنی جانکاه میشود.
«خروج»، برخلاف ادعاهای مطرح شده، از نظر سیاسی فیلمِ آنچنان تند و رادیکالی نیست. آنچنان بُرّنده و مهاجم نیست. مخصوصا در شرایط ملتهبِ امروزِ این جامعه. «خروج» بیشتر «عاشقانه» است.
فیلم و فیلمنامه، بر اساس الگوی ژانری تریلرهای سیاسی جنگ سرد شکل گرفتهاند که پدرِ فرمی اکثرشان هیچکاک است چه در آثار خودش، چه در تمامی آثاری که پس از گرم شدن تنور «همه جاسوس شورویاند مگر آنکه خلافاش ثابت شود» در دوران مککارتیسم ساخته شدند
عامهپسند فیلمی دربارهی یائسگی است. زنان جوان در فیلم، بیش از هر کسی با زنان سالخورده در نبرد هستند تا زندگی و کسب و کار را از سالخوردهها بدزدند.
تجربه و ساخت آثاری توسط مردان که توانسته حس زنان، مسائل، مشکلات، دغدغه ها، نیازها و … زنان را به گونه ای بازنمایی کند که زنان با آن همذات پنداری داشته باشند، وجود «سبک زنانه» را نفی می کنند. به نظر می رسد سهیل بیرقی با سومین اثر خود توانسته تا حد زیادی این فاصله را از بین ببرد.
اما لباس شخصی با وجود همه هزینههای انجام شده برایش، جعلی است؛ منظورم صحت تاریخی روایات آن نیست، بلکه بهلحاظ فرمی ارژینال نیست و وامدار کارهای محمدحسین مهدویان است. حتی بازیگر نقش اول آن (مهدی نصرتی که از تئاتر آمده) بسیار تلاش دارد تا شبیه نوید محمدزاده ایفای نقش کند؛ حتی با گریمی شبیه به فیلم لانتوری.