فیلم بیان یک روایت تاریخی نیست؛ صدای هشداری از تکرار وقوع این اتفاقهای هولناک است؛ صدایی که نمیشنویم و سقوط آدمیان در سیاهچالهها تکرار میشود؛ سیاهچالهای که میتواند مردمان عادی را هم در خود بگیرد و از مردمان عادی هیولاهایی بسازد که زندگی همنوع خود را به مخاطره بکشند و لبخند بزنند.
«منطقه مورد علاقه»، برخوردی مینیمالیسی؛ با انحراف بشری«نازیسم» است! فیلمی درونگرا؛ که بیشتر از آنکه؛ توحشِ نازیسم را برجسته سازد؛ به بُعد درونیِ آن میپردازد. کارگردان؛ پلیدی نازیسم را مخفی نمیکند، آن را در پستوی روحِ شخصیتها، انبار میکند؛ تا تماشاگر ذرهذره؛ شاهدِ یک تباهی تدریجی و سهمناک باشد!
قصه، اقتباسی آزاد از رمانی با همین عنوان اثر مارتین آمیس است، اما توصیفش به عنوان یک فیلمنامه اقتباسی میتواند گمراهکننده باشد. حتی با وجود اینکه نامزدی اسکار در بخش اقتباسی را کسب کرده باشد.
نسلکشی نازیها در جنگ جهانی دوم، موضوع فیلمها، مستندها و سریالهای متعددی در چند دهه اخیر بوده است. پس از شاهکار تکرارنشدنی «شب و مه» ساخته آلن رنه در دهه ۱۹۵۰ که بیتردید نقطهعطفی در تاریخ سینمای مستند است، سینمای داستانی و هنری هم، خصوصا در چهار دهه اخیر توجه فراوانی به این موضوع کرده است.
«منطقه مورد علاقه» مستقیما برپایهی نظریه «ابتذال شر» استوار است که فیلسوف آلمانی هانا آرنت در کتاب «آیشمن در اورشلیم» از آن صحبت کرد و برای نقد و بررسی فیلم هم باید مستقیم به آن رجوع کنیم.