شخصیتهای «سرخپوست» همدلی ما را برنمیانگیزند؟ از خودمان میپرسیم این آدمها چه ربطی به من دارند؟ چرا چنین چیزی میپرسیم؟ چون قرار است در فیلمها رنجهای انسانهایی را ببینیم که نه زمانه و نه طبقه و نه شغلشان، هیچکدام شاید ربطی به ما نداشته باشد، اما پرسشها و بیچارگیهای ما را دارند.
نيما جاويدي در دومين ساختهاش، خود را در چنبرهاي از عناصر روايي، نمادين و تمثيلي گرفتار ميكند و در نهايت هم موفق نميشود خود را برهاند. با اين حال «سرخپوست» به واسطه كوشش براي متفاوت بودن و تلاش جاهطلبانهاش براي يك بيان تمثيلي قابل ستايش است، هر چند كه لايههاي تمثيل (در فقدان طراحي خط روايي) در نهايت دامان خودش را ميگيرد تا «سرخپوست» با وجود همه جاهطلبياش براي بيان مجموعهاي از مفاهيم و كوششي خستگيناپذير براي سينمايي بودن (كه در ايران معمولا با لفظ متفاوت توصيف ميشود) – در كمال تاسف - چيزي جز يك شكست نباشد.