پول و پارتی بیش از آنکه فیلم باکیفیت و ماندگاری باشد، فیلم مهم و قابلتاملی است. اهمیت این فیلم بدان جهت است که نشان میدهد تا چه اندازه روح فیلمفارسی در سینمای این سالهای ایران زنده است.
بخش قابل توجهی از فضای فیلمهای رسولاف و بهطور ویژه فیلم دانه انجیر معابد به نمادگراییها و فضای استعاری مربوط میشود. از قضا، این تمهید فیلمساز به مذاق بسیاری از هواداران فیلم خوش آمده و آن را یکی از امتیازات هنری و ادبی بودن آن عنوان میکنند و از سویی به اعتباری برای فیلم بدل شده، اما آنچه مشخص است، این است که کارکرد دراماتیک این نمادگرایی چقدر بوده و تا چه حد توانسته به درک بهتر و ماندگاری آن کمک کند؟
فیلم رامبد جوان نمیتواند رسالت و هدف اصلی خود را به عنوان یك اثر كمدی به انجام برساند.
تاد فیلیپس در حال نمایش چگونگی تبدیل شدن یک آدم معمولی به جوکر است و بعدا قرار است در فیلمهای آینده به دنبال قصههای وی در شهر گاتهام برای بر هم زدن نظم برود و احتمالا با بتمن مبارزه کند. این برداشت کمی مبهم به نظر میرسید؛ چرا که آرتور فلک آشکارا آدم کودنی بود و نمیتوانست هیچگاه به آن ابرشرور دیوانه تبدیل شود که هوشی سرشار دارد. نقد فیلم «جوکر ۲» یا همان «جوکر: جنون مشترک» را با تکیه بر همین بر هم زدن توقعات مخاطب توسط تاد فیلیپس آغاز میکنیم.
فیلم مرا به دوزخ بکشان یا همان «Drag Me to Hell» در سال ۲۰۰۹ توسط سم ریمی نویسندگی و کارگردانی شد. این پروژه اولین پروژهی ترسناک این کارگردان در بازهای حدود دو دهه بود و همچنین اولین فیلمی بود که پس از پروژه The Gift دیگر دربارهی مرد عنکبوتی محسوب نمیشد. پس از ساختن سه تا از بزرگترین فیلمهای دهه ۲۰۰۰، ریمی میخواست که مقیاس کار خودش را کوچکتر کند و به سبکی رجوع کند که در ابتدا سبب شهرت او به عنوان یک فیلمساز شده بود.
در این مطلب نقد فیلم «ترساننده ۳» (Terrifier 3) را با تمرکز بر تاکید فیلمساز بر ادغام بین کلیشههای مختلف زیرگونههای متفاوت ژانر وحشت را بخوانید.
بدون شک سینمای هالیود بدون جان فورد یک روایت ناقص است. فراتر از این باید گفت، یکی از نامهایی که سینمای کلاسیک با آن شناخته میشود «جان فورد» است.
در این نوشتار نگاهی میکنیم بر اولین فیلم بلند نیکلاس لارسن به نام Mother, Couch که با هنرنمایی ایوان مکگرگور و ریس ایفانز و بر اساس رمانی به همین نام اثر جرکر ویردبورگ توسعه یافته است.
فیلم «Wolfs» کمدی هدر رفتهای است. دو بازیگر نقش اصلی که بهتنهایی میتوانند بار طنز یک اثر سینمایی را به دوش بکشند، اسیر فیلمنامه ضعیف و کارگردانی ضعیفتر «جان واتس» میشوند که او را از سری فیلمهای «مرد عنکبوتی» با بازی «تام هالند» به خاطر داریم.
فیلم Caddo Lake، چیز تازهای برای گفتن ندارد، نه در داستان نه در روایت، به طوری که برجستهترین نکتهی آن، تنها بازی لورن آمبروز در نقش فرعی به شمار میرود. با این حال اگر به فیلمهای سفر یا بهتر بگویم، جابهجایی در زمان علاقهمندید، مخصوصاً اگر فاکتور علمیتخیلی نه بر اساس تکنولوژی، بلکه بر اساس ذات خود طبیعت عمل کند، مطمئناً تماشای این فیلم میتواند سرگرمتان کند. برای باقی تماشاچیان، فیلم نه قصهی جدیدی دارد و نه روایت تازهای، و با همان رویاپردازی در طول روز میتوانید داستانهای تازهتری نسبت به این فیلم خلق کنید.
فیلم سینمایی Venom: The Last Dance نقدهای پایینی از منتقدان دریافت کرده است.
«کیک محبوب من» یک تیزر تبلیغاتی کش آمده است. فیلمی که حتی در انتخاب شخصیت اصلیاش دچار اشتباه فاحش شده است. پیرزنی که به شکلی مفروض احساس تنهایی میکند، با پیرمردی آشنا میشود و در شب وصالشان، مرد بر اثر تداخل دارویی شراب و قرص ویاگرا میمیرد.
فرض کنیم همه عناصری که در فیلم «کیک محبوب من» موجب توقیف آن شده؛ در سینمای ما محلی از اعراب نمیداشت. بر منطق فرض محال لحاظ کنیم. آنگاه در یک فراغبالی ذهن و دور از همه حواشیهای به وجود آمده که در شرح و نقد اثر تاثیر میگذارد؛ به داوری آن بپردازیم.
فیلم The Crow (2024) یک عقبگرد بزرگ نسبت به نسخه اصلی آن در سال ۱۹۹۴ است. «کلاغ» ضعفهای فراوانی در فیلمنامه دارد و تصمیماتی که گرفته شده است باعث شده نه تنها با اثری با کمترین شباهت نسبت به کمیک بوک و فیلم اورجینال روبهرو باشیم که حتی با فیلمی ضعیف طرف باشیم!
همیشه بر این باور بودهام که یک اثر هنری بدون تکنیک، به اثری بد و حتی ضعیف تبدیل میشود. اما یک اثر بدون فرم، اصلا اثر هنری نیست. این موضوع از دیرباز نیز چنین بوده.
در فیلم «The Killer» آخرین ساخته «جان وو» کارگردان باسابقه هنگکنگی شاهد اشتباهات تکنیکال، پرداخت داستانی و شخصیتپردازی عدیدهای هستیم که ضعف فیلمنامه هم در آن دخیل است.
فیلمی مانند «شهر خاموش» احمد بهرامی برآیند این درهمآمیختگی انسان و محیط و نمونهای جذاب و منحصر بهفرد از عجینشدگی شخصیتهای درام با مکان رخداد است.
Lee، تلاش کرده تا تاثیرات عمیق و تراژیک جنگ جهانی دوم را از طریق صحنههای جنگی به شکلی هنری و در عین حال واقعگرایانه نشان دهد. این صحنهها نقش مهمی در بیان پیامهای کلیدی فیلم دارند، که به مضامین خشونت، بیرحمی جنگ و تاثیرات آن بر انسانها میپردازند.
«ماده» از همان زمان اولین نمایشش در جشنوارهی کن ۲۰۲۴ تبدیل به اثری جنجالی شد؛ بسیاری دوستش داشتند و برخی هم به خاطر حجم خشونتش ملامتش کردند.
داستان جوکر قابل تامل بود، اما این فیلم و فیلمنامه اقتباسی، چنگی به دل نمیزد.
نقد فیلم «بیتلجوس ۲» یا همان «بیتلجوس بیتلجوس» (Beetlejuice Beetlejuice) را با بررسی شیوهی کار تیم برتون در ساختن این جهان جنونآمیز آغاز میکنیم.
در نقد «سیلمز لات» به این میپردازم که چرا با وجود خلاقیت بصری، فیلم از کلیشهها رنج میبرد و در مسابقه با زمان، محکوم به شکست است.
نقد فیلم «سه دختر او» را در این مطلب بخوانید.
«کروکدمن» میتوانست به سبک فیلمهایی مثل «آیین» (The Ritual) یا بازیهای ویدیویی شبیه «اوتلست» (Outlast) حس تعلیق خود را تشدید کند؛ انگار که سایهی کروکدمن همیشه دنبال هلبوی و تام است. اما فیلم «پسر جهنمی: کروکدمن» با اینکه از نظر تکنیکی فیلم ترسناک به حساب میآید، از نظر منطقی امکان ندارد شما را بترساند
«پلتفرم» فیلم شعاریای بود. «پلتفرم ۲» حتی شعاری هم نیست. یعنی شعارهای خودش را نقض میکند. از هیچ نظر هم حرف تازهای نمیزند. فیلمی سیاه و ناامیدکننده است که حتی آینه بودنش را هم نمیتوانی بپذیری.
نوستالژی یک مرهم یا مکانیسم دفاعی در برابر اختلالات روانی و مسکنی برای آرام شدن دلهای نگران است. آنها که نمیتوانند گره از مشکلات خود در دنیای کنونی باز کنند به حریم امن نوستالژی پناه میبرند تا به خیال خویش از گزند حادثه دور بمانند و با دل دادن به لحظات خوش گذشته در خوابی عمیق و لذتبخش فرو بروند.
فیلم Longlegs اثری است که در ابعاد تکنیکی مختلف مثل فیلمبرداری، نورپردازی، موسیقی متن، رنگ و حتی بازیها خوب است اما میتوان گفت اثری که فیلمنامه نداشته باشد حداقل و با ارفاق پنجاه درصد چیزی که برای یک اثر خوب نیاز است را ندارد.
مفت بر را در هیچ دستهای نمیتوان گنجاند نه کمدی، نه درام، نه اجتماعی و نه سرگرمکننده. شاید بهتر است گفت یک کپی نازل از عاشقانههای آبگوشتی دهه ۴۰ و ۵۰ که حتی در نوستالژی هم ضعیف عمل کرده است.
این فیلم در ادامه داستان انیمیشن Inside Out (محصول ۲۰۱۵) ساخته شد و توانست نقدهای مثبتی از سوی منتقدان دریافت کند. همچنین با فروش بیش از ۱/۵ میلیارد دلار به پرفروشترین فیلم سال و دومین انیمیشن پرفروش جهان تبدیل شد.
فیلم Daddio از آن دسته فیلمهای تک لوکیشن است که تنها با ۲ بازیگر کار خود را پیش میبرد.
فیلم Rio Bravo شاهکار تاریخ سینماست. قطعا جزو ده فیلم برتر تاریخ و همچنین به نظر من بهترین وسترن سینماست. هاکس با استادی منحصر به فردی پلان به پلان فیلم خود را ساخته و مثل همیشه یک جمع دوستانه و انسانی را نشان مخاطب میدهد که دیدنش سرتاسر لذت است.
فیلم Mothers’ Instinct از آن دسته آثار سینمایی است که کارگردان علاقه دارد با ذهن مخاطب بازی کند و با ایجاد شوکهای ناگهانی و عوض کردن جای قهرمان و ضد قهرمان داستان را پیش ببرد.
نماهای کوروئیدا تداعیکننده شرایط حسی دردناکی است که یومیکو از سر گذرانده است. زنی سوگوار در میان دریا و ساحل که توان حرکت را از دست داده و سرپا ایستاده و خشکش زده است.سکانس روبهرو شدن یومیکو با همسر شعری دردناک در تشریح وضعیت انسانهای گمشدهای که نسبت به همه بیزارند و در همان لحظه تمایل شدیدی به پناه بردن به همان انسانها دارند.
کمدی «زودپز» بسیار بیشتر از آنچه که تصور میکردیم، داده خوب در چنته دارد. ۲ بازی متفاوت به خود میبیند که در کارنامه بازیگرانشان، قابلاعتناست. کارگردانی هوشمندانهای به خود میبیند که میتواند آغاز یک فصل جدید برای رامبد جوان باشد. شاخههای اجرایی اثر علیالخصوص فیلمبرداری، تدوین و جلوههای ویژه نیز از استانداردهایی بالایی برای یک فیلم کمدی پرمخاطب برخوردار هستند.
سومین فیلم از فرانچایز «وحشتانگیز» (Terrifier) که قرار است به زودی اکران آن آغاز شود، یکی از مورد انتظارترین فیلمهای ژانر وحشت در سال 2024 بوده است. حالا با انتشار دیدگاههای مثبت منتقدان، به نظر میرسد انتظارات هواداران این فرانچایز تا حد زیادی برآورده خواهد شد.
«مصائب شیرین ۲»، نشان میدهد ذهن، سلیقه و نگاه علیرضا داودنژاد برخلاف بسیاری از همنسلانش، جوان است.
فیلم تازه محسن امیریوسفی با نقشآفرینی رضا عطاران، زودتر از آنچه انتظار میرفت در رقابت گیشه، از نفس افتاد.
در میان خیل عظیمی از فیلمهای گیشهپسند (مثلا) کمدی که بعضاً بسیار ناامیدکننده نیز هستند و حتی خندهدار هم نیستند، «شهسوار» یک طنز نسبتاً خوشساخت و قابلاحترام به حساب میآید.
«ما تمامش میکنیم» It Ends with Us در الگوی روایی خود نیز بلاتکلیف و سردرگم است و ضمن به بازی گرفتن زمان تاریخی قصه و ایجاد فضایی در گذشته برای تقابل با حال، فلاشبکهایی بیهدف و بیتاثیر میزند که در پیشبرد و اثربخشی داستان کمترین کارکرد را دارد.
چرا برخی از منتقدان و تماشاگران تا این اندازه فیلم را دوست داشتند و به تمجید آن پرداختند؟ پاسخ های زیادی می توان به این سوال داد مثلا اینکه «در آغوش درخت» خارج از فضای مرسوم این روزهای سینمای ایران است نه مانند کمدی ها زرد و سطحی است و نه آثار اجتماعی و سیاه ژانر نکبت را تداعی می کند، از همین رو میتواند جذاب و تازه باشد.
در دورانی که گویی قرار است در داخل کشور، تلاقی فیلمهای سینمایی و مقولات اجتماعی و طرح هرگونه نقد جدی جرمانگاری شود، تولید فیلمهایی تاثیرگذار با دغدغههایی اجتماعی که زمانی از بیشترین سهم در عرضه تجاری و فرهنگی در مجامع بینالمللی برخوردار بودند، به امری بس دشوار مبدل میشود.
اشاره به اصطلاح و تعریف «پارودی» یک ویژگی و خصیصه جدی قابل ادعا برای بررسی فیلم «مفتبر» است. پارودی به زبان ساده، تمهیدی است که با تمسخر کاراکتر یا سکانسی از یک فیلم آشنای قدیمیتر به نیت خنداندن تماشاگر مورد استفاده قرار میگیرد. همان رویکرد و تمهیدی که اساسا عادل تبریزی فیلم خود را بر اساس آن بنا کرده است.
منتقدان نقدهای خودشان برای فیلم Beetlejuice Beetlejuice را منتشر کردند و این اثر سینمایی نمرات خوبی از منتقدان گرفته است.
منتقدان نظرات خودشان درباره فیلم Joker: Folie à Deux را منتشر کردند و این اثر نمرات متوسطی از منتقدان گرفته است.
«نور شبح» Ghostlight اثری قابل تامل در کارنامه کلی اوسالیوان و الکس تامپسون محسوب میشود که جدای از فیلمنامه کم نقص و روان آن، از میزانسنها، ترکیببندی درست در نماه و روایت و البته سیر منطقی تکامل شخصیتها براساس رویدادهای درونی و بیرونی برخوردار است.
«مرا به ماه ببر» Fly me to the moon در قامت یک اثر قهرمانپرور و ملیگرا در سینمای هالیوود، نسخهای الکن است که در بیشتر بخشها از جمله نویسندگی و کارگردانی و تیم بازیگران و حتی بهرهگیری از یک تدوین و موسیقی اثرگذار که در چنین درامهایی بسیار مهم به شمار میروند، قابل قبول عمل نکرده و پس از طرح موضوع هم ضمن حرکت روی کلیشهها، با کشدار شدن و قابلپیشبینی بودن رویدادها مخاطب را دچار رخوت میکند.
«دادیو» Daddio براهمیت گفتوگو در جامعهای که فنآوری و شبکههای اجتماعی نوظهور در حال از بین بردن آن است، تاکید دارد و همین نقطه اتصال دو کاراکتر فیلمنامه با یکدیگر است.
برخلاف جهان سازی خاص و برداشتی نو از فولکلور ژاپنی و از همه مهمتر، پرداختن به یکی از مهمترین مشکلات دنیای امروزی، My Oni Girl به اثری تبدیل میشود که از تمامی ظرفیتهایش بهره نمیبرد و تنها سعی دارد با تمرکز بر دو شخصیت اصلیاش، به اثری خاص تبدیل شود. محصول کار، اثری به شدت فراموش شدنی است که هیچ جادویی در آن دیده نمیشود و حتی قابل پیشنهاد دادن به دیگران نیز نیست.
فیلم The Watchers با داستانی پراکنده و کارگردانی ضعیف و قرار دادن نقطه عطفها در موقعیتهای نامناسب جذابیت و وحشت خود را از دست داده و نتوانسته برای مخاطبان چیز منحصربه فردی را ارائه کند. این فیلم به ظاهر ترسناک حتی در رساندن پیام خود به مخاطب شکست خورده و در واقع به خلق اثری بیثبات و پیشپا افتاده دست زده که تاثیری ایجاد نمیکند و در یاد طرفداران این ژانر ماندگار نمیشود.
جلوههای ویژه ناکارآمد و بیکیفیت باعث شدهاند که برخی از صحنههای ترسناک تاثیر لازم را نداشته باشند. The Exorcism با وجود داشتن ایدههای جالب و حضور بازیگران مطرح، به دلیل مشکلاتی در فیلمنامه، کارگردانی، موسیقی و جلوههای ویژه نتوانسته است به عنوان یک فیلم ترسناک موفق عمل کند.