پایگاه خبری تئاتر-گروه تئاتر اگزیت-اردشیر شیرخدایی: عمده ی شخصیت های اصلی نمایشنامه وایس (۲۷شخصیت اصلی و فرعی دارد) از چهرههای واقعی در دوران انقلاب کبیر فرانسه هستند. اما این نمایشنامه یک نمایشنامه تاریخی نیست.
"شکنجه و قتل ژان پل مارا به اجرای ساکنان تیمارستان شارنتون به کارگردانی مارکی دوساد"؛ نمایش در نمایشی است که پیتر وایس در سال ۱۹۶۳ نگاشته است و واجد ویژگیهای برجستهی برشتی و آرتویی است که بستری حاصلخیزی برای تناور شدن ایدههای اجرایی خلاقانه و برانداز (در معنای آرتویی آن )را فراهم میکند.
مارکی دوساد؛ (فیلسوف و نویسنده اریستوکرات که به دلیل سکسوالیته افسارگسیخته و نوشتههایش که عمدتا گفتمان فلسفی و پورنوگرافی را درهم میآمیخت، به طور دایم محکوم به زندانها و اقامت در آسایشگاههای روانی میشد . ضمنا در طول انقلاب فرانسه به عنوان نماینده انتخابی کنوانسیون ملی فرانسه هم بوده )
ساد در تیمارستان شارنتون در حال کارگردانی نمایشی به قلم خود به همراه بازیگرانی است که همگی از ساکنین تیمارستان هستند. موضوع نمایش لحظات پایانی زندگی ژان-پل مارا ( یکی از سه چهره اصلی انقلاب فرانسه از حزب ژاکوبن ها) است که توسط ضربات دشنه ی دختر ۲۴ ساله ای به نام شارلوت کوردی از جناح ژیروندن ها، در حمام خانهاش کشته می شود.
کولمیه مسئول تیمارستان (از پشتیبانان ناپلئون) اجازهی اجرای نمایش برای مردم را به ساد میدهد اما همچنین همراه همسر و دخترش در حال کنترل و جلوگیری از ادای دیالوگهای نامربوط بر علیه حاکمیت ناپلئونی و ایدههای بورژوایی و نیز حفظ نظم تیمارستان به سیاق خود میباشد. او این کار را به نفع منافع سیاسی خود میداند در حالیکه هدف ساد و دیگران با این انگیزه تفاوت دارد و نهایتا ساد طوری نمایش را مکارانه هدایت میکند که فضای واقعی انتهای نمایش به اغتشاش و نهلیسم بیاعتقاد مورد نظرش سوق یابد.
به قول سوزان سانتاگ:" قلب نمایش، جدل میان ساد بر صندلیاش و مارا در لاوک حمام درباره ی انقلاب فرانسه است. " .. مارا به علت نوعی بیماری پوستی دایما مجبور بود در لاوک دراز بکشد و خیلی از کارهای روزانه از جمله نامه ها و بیانه هایش را در همانجا می نوشت. "
پیتر وایس دربارهی نمایش خود نوشته:"مارا/ساد مواجههای بین فردگرایی افراطی و انقلاب اجتماعی سیاسی است."
در نمایش به موضوعات جنجالی پرداخته میشود: مساله انقلاب وسرنوشت افراد درگیر آن، سوء استفاده از قدرت، نگاه اخلاقی به مساله خشونت و ارتباطش با طبیعت، آزادی در مقابل حد و کنترل، سکسوالیته و...
***
پیتر بروک، کارگردان مولف که یکی از مهمترین و جنجالی ترین اجراهای مارا/ساد را در دهه ۶۰ میلادی اجرا کرده، معتقد است: " نمایشنامه وایس، ستایش بزرگی به فاصله گذاری است " و متذکر میشود، فاصله گذاری هنر قرار دادن کنش در فاصله ای است تا بتوان آن را عینی به داوری نشست و رابطهاش را با جهان(های) پیرامونش دید. وی می گوید:"این نمایشنامه از عنوان بندی تا پایان طرح ریزی شده تا فک تماشاگر را خرد کند، آب سرد بر او بپاشد، او را وادار کند هوشمندانه ارزیابی کند چه سرش آمده ...."
در سال ۲۰۱۳ پنجاه سال بعد از اجرای جنجالی بروک و به احترام آن، اجرای دیگر در انگلستان بر صحنه رفت با خوانش جدید و البته دوباره مناقشه برانگیز. به طوریکه برخی آن را بی شرم و کثیف میخواندند و سالن را ترک کردند... در این اجرا به واقعیتهای کثیف و خشونتبار دوران جدید اشاره میشد از جمله بازسازی خفگی مصنوعی با آب بر روی صحنه که توسط آمریکاییها در ابوغریب صورت میگرفت... منتقدی دربارهی این رویکرد نوشته تئاتر بایستی مردم را گرد هم بیاورد و این خطر را بپذیرد که حساسیتها را به طور عمومی به اشتراک بگذارد.
**
در اجرای مریم برزگر ظاهرا قرار است اقتباس آزاد از این اثر، تغییر معنایی اتکای اجرایی، از مبحث تاریخ انقلاب فرانسه به انقلاب درونی متمرکز باشد. اما ویژگی های طراحی و تغییرات مهیب این نمایش که یکسره عدول از منش و روشهای پیشنهادی درون متن و محتوی (از جمله برشتی) ادراک می شود، در این تغییر معنایی نیز ناموفق به نظر میرسد. نمایش به طور بنیادین به بهانهی اهمیت(؟) دادن به فرم از مضامین اصلیاش تهی شده و با طراحی سردرگم و ناقص، ایدههای مورد نظرش را هم خیلی زود به صورت کال، سقط میکند. این اجرا، طراحی شلوغ و مکلف و نارسایی دارد . با حجم بالا و ناموثری از موسیقی و اشیا ی ناکارآمد روی صحنه ی تنگ وکوچک، قصد دارد فضای درونگرا و سوبژکتیو و در عین حال سایکوتیک را القا کند که موفق نیست . فضاسازی تصنعی است و مولفه های طراحی صحنه و نور و... در بافتار اجرا برجای ننشسته.
بدیهی است با وجود تمامی محدودیتها و مشکلات موجود، توقع اجرای رادیکال و کامل با پروداکشن عظیم از یک گروه جوان با دو بازیگر در سالن کوچک مولوی، توهمی بیشرمانه است اما در عین حال با دوری از توهمات موهوم ، انتظار منطقی یک مخاطب حرفه ای تئاتر در کشور از هر نوع خوانشی از این اثر بزرگ (هرچند مینیمال و انتزاعی)، مواجهه با اجرایی تجربهگرا و موثر است حتی اگر تاکید بر پروراندن بخش کوچکی از ایدههای متن اصلی باشد.
کارگردان محترم در یادداشتی بر نمایشش اشاره کرده است کاراکتر مارکی دوساد با دو کاراکتر دیگر شارلوت و مارا، تلفیق شده است آن هم به دلیل فردیت نشات گرفته از چندین قالب شخصیتی در یک فرد واحد…. و قرار است نمایش صرفا خط داستانی زندگی و ذهنیات دوساد را به تصویر بکشد... حذف و ترکیب شخصیت جذاب شارلوت به بهانه دلالت تاریک و مردانه آن (بدون توجه به شاخصههای زنانه او و بدون در نظر گرفتن قرائتهای زنانه از انقلاب) ، ضربه زننده به نظر میرسد. شارلوت و صحنه کشتن مارا توسط او، دستمایه آثار هنری و نقاشانه معروفی شده از جمله آثار ژاک لوییس داوید و حتی ادوارد مونش (نقاش برجسته نروژی سبک اکسپرسیونیسم)... که حاکی از اهمیت مجزای زیباییشناسی و شخصیتشناسی این کاراکتر تلقی می شود.
با بازخوانی و مداقه بر دیالوگ های ساد، در متن پیتر وایس ، متوجه میشویم اساسا تصویر ذهنی و اجرایی که قرار است از این شخصیت بر روی صحنه حک شود با تصورات و تئوریهای مدعی خارج از صحنه اجرا فاصلهای بسیار دارد. این تغییر زاویهی ادعا شده از انقلاب بیرونی به دگرگونی درونی، تضاد فلسفی مسالهساز (پروبلماتیک) مواجههی انقلاب با خشونت و امر طبیعی را درونی نمیکند و مصداقهای اجرایی-انضمامی صحنهای برایش نمی یابد. علیرغم استعداد بالای شکیب شجره، نیرومندی بدن و تمرکز حسی و صوتیاش، تفکیک نقشها و دلیل ماهیتی آن مشخص نمیکند. انرژیاش بر صحنه کامیاب نیست. بخش بزرگی از این نارسایی به دلیل خوانش و هدایت محصور کننده و سردرگم کارگردان ناشی میشود. نقش(ها) تباه میشود و اثر انرژی زیاد شجره به تماشاگر نمیرسد. حتی نمایش از ابراز دلالت اجرایی و تماتیکی در رابطهی ساد(مارا) با پیشخدمت(معشوقه اش)، سیمون مبنی بر رابطهی سادومازوخیستی ناتوان میماند و مابه ازاء اجرایی معرفی نمی کند یا اساسا در لایههای زیرین تحلیل متن فلسفهاش دریافتنی و ملموس نیست. در واقع کاوشهای بیهوده در تن و جان آدمی در متن به سرانجام نمیرسد. طراحی صحنه و اکسسوار یاری چندانی به درک تفکیک نقشها نمیکند. آیا واقعا پارچه پارههای معلق و ولو بر زمین بر بدن زخمی و خونآلوده همراه با سوزش و آماس مارا دلالت میکند یا کاغذ پاره ها با کدام دلالتی اشاره به پیامهایش به مردم فرانسه دارد؟ لاوک مارا بدل به قابلههای روحی شده تا قرائت از روایت پست مدرن باشد؟
ترکیب و تلفیق ناموفق و گیج شخصیتها در این نمایش نه کمکی به دریافت دیدگاههای روانکاوانه انسان معاصر و چند ساحتی بودنش میکند و نه بر ضمیر ناخودآگاه من مخاطب ایجاد شک و تردید و تزلزل نسبت به واقعیت از قبل موجود مینماید و نه شناختی جدید پدید میآورد.
**
بحث درباره "برداشت آزاد" یک ضرورت است. برداشت آزاد از یک اثر چه نسبتی با اصل اثر دارد؟ آیا استفاده از اسم مشابه برای شخصیتها یا موقعیت مکانی یکسان، اکتفا میکند؟ آیا مثله کردن اثر به معنای برداشت آزاد است؟... یک نمایش اصلا برای چه خود را وامدار یک اثر دیگر میداند؟برای ارتقا بخشیدن متن اصلی؟ برای خوانشهای مترقیتر یا بهروزتر از آن؟ یا...
آیا هدف اعتبارگیری صرف از نام یک اثر بزرگ، وسوسهی شریفی است برای استفاده آزاد از اثر اصلی بدون اینکه تصویر درستی حتی از واژگونگی یا لغو مضمونی و محتوی نسبت به اثر اصلی به دست دهد؟
**
منابع:
-پیتر وایس، نمایشنامه شکنجه و قتل ژان پل مارا به اجرای ساکنان تیمارستان شارنتون به کارگردانی مارکی دوساد، ترجمه محمد نجفی، انتشارات نیلا ۱۳۷۸،تهران
-پیتر وایس، یاداشتی بر پیشینه تاریخی «مارا/ساد"، ترجمه محمد نجفی
-سوزان سانتاگ، مارا/ساد/آرتو ، ترجمه محمد نجفی
- گاردین
-ویکی پدیا
صفحه رسمی سایت خبری تئاتر در تلگرام
https://telegram.me/onlytheater
یادداشت محمدرضا خاکی برای «برلینِ محمد یعقوبی»
تماشاخانه ارغنون میزبان « کارنامه بندار بیدخش» میشود
ارژنگ امیرفضلی با «رویای شب دهم اردیبهشت» به تئاتر میآید
تالار مولوی به دانشجویان 60 درصد تخفیف می دهد
سعید اسدی: تمایلی به دبیری جشنواره سی و ششم تئاتر فجر ندارم
پیشفروش بلیت نمایش «محفل بى عارى» آغاز شد
جدول اجراهای سال 96 تماشاخانه ایرانشهر منتشر شد
«مرغ دریایی» چخوف بدون دیالوگ اجرا می شود
«عروسی خون» در تماشاخانه «پالیز» روی صحنه میرود
نمایشنامه «وسوسه» نوشته واسلاو هاول منتشر شد
«سانسور» حفظ ارزشها یا معاملهی دو سر باخت؟
نقد و بررسی نمایش بی پدر به نویسندگی و کارگردانی سید محمد مساوات
تنها مرگ است که دروغ نمیگوید