چارسو پرس: - اعتماد: كارشناسان حوزه ادبيات نمايشي، نگاه پاروديك به يك اثر هنري را به عصر و آثار «آريستوفان» مربوط ميدانند. نوعي نگاه كه اين روزها دوباره از سوي گروههاي مختلف هنري در حال احياست. در نمايش هملت به روايت روپينگ، شاهزاده دانماركي آن يال و كوپال اصل اثر را با خود يدك نميكشد و به شخصيتي گم درحد نمودي«آوايي» تبديل شده و كليت بار درام را بر دوش «هوراشيو» گذاشته. هوراشيويي متكثر كه هيچ نشاني از شخصيتي آرام و روايتگر ندارد و تاويل خاص خود از ماجرا را ارايه ميكند.
هوراشيوي تكثير شده روپينگ به گونههاي مختلف، عكس اعمال آنچه در اثر اصلي شاهديم از خود بروز ميدهد. در هملت شكسپير، هوراشيو، شخصيتي مكمل است كه نمودي روايتگر دارد و در بزنگاههاي درام ظهور ميكند. هوراشيو به عنوان نماينده شكسپير، درموقعيتهايي چون رويت روح پدر، تدفين اوفيليا و... ديده ميشود و تنها شخصيتياست كه با پايان يافتن كار، تمام نميشود و با قلبي پرازرمز و راز به زندگي ادامه ميدهد اما همين شخصيت از نگاه كارگرداني چون روپينگ به چنان مرزي از روايت خودساخته دچار ميشود كه يا در ورطه مغلطه درميغلتد يا به خود اجازه ميدهد ديگر كاراكترهاي درام را نيز در حد و حدود دانش اندك خود، به شكلي رقتانگيز بسازد و بپرورد و حتي نابود كند.
بیشتر بخوانید: همه مطالب جشنواره تئاتر فجر
در نمايش«هملت» به روايت روپينگ، ميتوان ردپاي چندين سبك تئاتري را درك و دريافت كرد. يكي از شيوههايي كه بنا به حال و هواي پاروديك اين اثر مورد توجه قرار گرفته، رگهاي از طنز«بورلسك» است. طنزي كه برآمده ازنگاه متفاوت و كميك به يك اثر است؛ با اين تفاوت كه وجه استهزاگر بورلسك در كار حاضر، درپس انبوهي از خشونت و تحقير ديگري پنهان شده و همچون جهان مدرن به «خون» آغشته است. شخصيتها هم براي معرفي خود، هم براي معرفي ديگري و هم براي تشريح وضعيت چگونگي پيشرفت درام، بر سر و روي خود و ديگري خون ميپاشند و لايه كميك ماجرا را به جاي ايجاد خنده محسوس، به لبخندي تلخ در درون بيننده تبديل ميكنند. يكي از نمودهاي بارز استفاده از سبك بورلسك در اين كار، استفاده از ديگر عناصر صحنهپردازي مانند دست به دست شدن مضحكهآميز «ماه» به عنوان سمبل هميشگي زيبايي و حقيقت توسط بازيگران و تلفيق اجباري اندكي شادي باسمهاي در ازدحام دود و دم غمانگيز حاكم بر صحنه است. تلفيق بورلسك و پارودي در اين اثر به معناي«پست» شمردن به كارگرفته نشده بلكه آنچه شاهدش هستيم، نگاهي«موقر» ونخبهگراست. به اين معنا كه اگر خرده شناختي از جهان شكسپير نداشته باشيم، به هيچوجه ازآن لذت نخواهيم برد.
نمايش «هملت» گرچه اثري تام و تمام در همه ابعاد تشكيلدهنده يك كارصحنهاي خوب نيست و ضعفهاي عمدهاي چون اغراق در استفاده از سمبل خون و ديالوگهاي گاه اضافه و خستهكننده دارد؛ اما تا همين جاي كار هم ميتواند سرمشقي براي دستاندركاران نمايش كشورمان در استفاده مدرن ازآثار كلاسيك و ارايه شكلي ديگر از اين آثار باشد.
نقيضه و نقيضهسازي يا همان پارودي، گرايشي ماندگار درادب و هنر جهان است كه به دليل كشش ساختاري و توجه به اصل احترام به شعور مخاطب، توانسته شعله مشعل خود را از دوران كلاسيك تا عصر مدرن و فراترازآن، حتي به دست پديدآورندگان آثار پستمدرن نيز برساند.
دامنه آثار ماندگاري چون آثار«شكسپير» و وجه تاويلپذيريشان، اين اجازه را به هركارگرداني ميدهد تا از«ظن» خود يار شود و هرتجربهاي را آغاز كند. تجربهاي كه دامنهاي به وسعت جهان را شامل ميشود و هرفرد و گروهي، مجاز به استفاده ازآن هستند.
روپينگ و گروهش در اجراي نمايش هملت نشان دادند كه ايجاد آزادي عمل يك گروه جوان، خارج از زد و بندهاي معمول، ميتواند تا چه اندازه باري از تجربههاي موفق با خود داشته باشد. گروهي كه بدون شك به لحاظ تجربههاي نو در تئاتراروپا، آينده بهتري پيش رو خواهد داشت.