مشکل آنجا گریبان خلاقیت گروه نمایش مونوشورایی را میگیرد که این تکصدایی مردانه با مسخره کردنی که در بالا اشاره کردیم ادغام میشود. در صحنهای که مانی، مهرداد را به خانهاش دعوت کرده است تا با او در مورد معصومه حرف بزند، جوکر از مخاطبان دعوت میکند تا در این بحران راهکاری ارائه دهند.
چارسو پرس: گروه تئاتر اگزیت- آرمان عزیزی: من قصد دارم این نمایش را در دو قسمت واکاوی کنم. ابتدا بر اساس ایدهها و تجربههای مکتوب آگوستو بوال و در قسمت دوم بر اساس نظراتی از بوال، گریزی خواهم زد به نظریات آلتوسر دربارهی ایدئولوژی و تعریف استیضاح مخاطب.
۱.تئاتر شورایی و نظریات آگوستو بوال
تئاتر دیور با این سوال آغاز میشود: چرا آدمها همدیگر را قضاوت میکنند؟ سوالی که آریان رضایی به عنوان جوکر نمایش، از مخاطبان میپرسد. پس از اظهار نظرِ مخاطبان، داستان نمایش آغاز میشود. نمایش دیور نمایشی خلاقانه و جسور است، اما از نظر من با مشکلات بزرگی دست و پنجه نرم میکند که بر این خلاقیت و جسارت سایه افکندهاند.
بوال معتقد است که تئاتر شورایی یک دستور العمل نیست. بلکه یک تجربه است که به محیط اجرا و مخاطبانش بسیار وابسته است. او به شدت بر بومیسازی تئاتر شورایی تاکید میکند و پیشنهاد میدهد که در اجرای این نمایش باید بر محیط فرهنگی اجرا بسیار متمرکز بود.«۱»
مسئلهی اول نمایش دیور جدی گرفته نشدن است. آریان رضایی فردی بسیار با تجربه در صحنهگردانی نمایشهای شورایی است. او مدت زیادی است که به عنوان ایدهپرداز و سرپرست گروه مونوشورایی اجراهای مهمی را پشت سر گذاشته است. اما در این نمایش تصمیم گرفته است تا فضای نمایش را با طنز بیشتری نسبت به اجراهای قبلی پیش ببرد. مسئلهای که راه رفتن بر روی لبهی تیغ است. همین شروع طناز او در اجرای اول نمایش، باعث شد تماشاگر تا انتها از خندیدن و مسخره کردن بحرانهای نمایش دست نکشد.
داستان دیور با درگیری لفظی مهرداد و پانتی شروع میشود. در انتهای این قسمت، جوکر از مخاطب میخواهد تا با حضور در صحنه راهکار بهتری برای کنترل درگیری پیشنهاد بدهد. خلاقیت رضایی در دعوت همهی مخاطبان بدون در نظر گرفتن جنسیتشان است. یعنی زنان و مردان هر کدام میتوانند بدون در نظر گرفتن جنسیت هر شخصیت، جای آنها بازی کنند. اما مشکل اینجاست که مخاطب مسئلهی نمایش را جدی نگرفته است. در طول نمایش بارها تماشا-بازیگران برای پیشنهادی روی صحنه میرفتند اما بیشتر برای پیشنهادی که خندهدار باشد. در نمایش دیور هدف خندیدن بود. تماشا-بازیگران میخنداندند، تماشاگران قهقهه میزدند و بازیگران نمایش که بیرون میایستادند، رودهبر میشدند.
در اجرایی که من حضور داشتم، مخاطبانی هم با راهکاری جدی به صحنه میآمدند اما نتیجه همچنان همان بود. خنده و مسخرهکردن. در این تجربه اما متاسفانه آریان رضایی نیز تلاشی برای کنترل صحنه نمیکرد. انگار که هدف از آغاز همین دورِ هم خندیدن بود.
بوال در کتاب تئاتر ستمدیدگان از کمدی دفاع میکند. او معتقد است که طنز تاثیری مضاعف بر مردم برزیل که فرصتی برای خندیدن ندارند خواهد داشت. «۲» از نظر بوال هدف اصلی نمایش شورایی آزاد کردن انرژی خلاقانهی تماشا-بازیگران و تبدیل آنها به هنرمندان روی صحنه است. «۳» در واقع بوال در تجربهاش گوشزد میکند که تماشا-بازیگران وقتی تئاتر کار میکنند که فراموش کنند دارند تئاتر کار میکنند. «۴» سوال اینجاست که آیا این تجربه میتواند مخاطب ایرانی را که این روزها بیش از پیش به خندیدن و مسخره کردن عادت کرده است را بر روی صحنه به عنوان هنرمند احضار کند؟
من معتقدم با این حال نمایش دیور ذهن مخاطب را درگیر کرده است. تلاش مخاطبان برای حل مسئلهی نمایش همچنان به قوت خود باقیست، اما مشکل اینجاست که تماشا-بازیگران بر روی صحنه برای رهاسازی انرژی خلاقانهشان حاضر نمیشدند.
از نظر بوال « [تماشا-بازیگر] احتیاج به زمان و مکان دارد و باید به او زمان و مکان داده شود و همچنین اطمینان کافی و آرامش کامل، تا بتواند در حد توان خود، روش مورد نظرش را به بهترین حالت اجرا کند. در تئاتر میدانی «Forum» هدف این است که همهی راه حلها خیلی عمیق بررسی شوند.» «۵» اما آیا این آرامشی که بوال مد نظرش است زیر فشار خندیدن و مسخرهکردن دیگر تماشاگران بدست میآید؟ آن هم زمانی که این خندیدن به حدی است که صدای تماشا-بازیگری که برای ارائهی راهحل به صحنه پا گذاشته است به گوش دیگر مخاطبان نمیرسد؟
مشکل دوم اما عدم اثربخشی حضور تماشا-بازیگر بر صحنه است. در صحنههایی که در دیور، نمایش متوقف میشد، در نقطهی بحرانی داستان، جوکر تصمیم به دخالت مخاطبان میگرفت. اما با حضور تماشا-بازیگران بر صحنه و ارائهی راهکارشان، حال چه راهکارشان مثبت و اثربخش یا چه راهکاری ضعیف میبود، هیچ تاثیری در ادامهی داستان اتفاق نمیافتاد. داستان هیچ تغییری نمیکرد. همانی که هست بود. تنها تماشا-بازیگران شانسشان را برای درگیر شدن در داستان بدست میآوردند اما عواقب این حضور بر صحنه تقریبا هیچ چیزی به جز مسخره شدن توسط بقیهی تماشاگران نبود.
در واقع روایت داستان از پیش تعیین شده و به حضور تماشا-بازیگران وابسته نبود. اینجاست که باید دوباره به بوال ارجاع دهیم. بوال در کتاب رنگینکمان آرزو روند شکلگیری تئاتر شورایی را برقراری دیالوگ با مخاطب معرفی میکند. او دقیقا به همین دلیلِ صلب بودن روایتهای تئاتر کلاسیک، تئاتر شورایی را بنا نهاد. «۶» جسارت تئاتر ستمدیدگان دقیقا در تغییر پایان داستان به دست تماشا-بازیگران است. اصولا ایدهی تئاتر ستمدیدگان برای از بین بردن ستمی که بر ستمدیدگان وارد میشود، همین است.
«اگر بنا باشد که ستمگری خاتمه یابد، تخطی از قانون لازم است: اگر ستمدیدگان مقررات، عادتها، رسوم، سنتها را بپذیرند، یعنی بپذیرند که هرچیز همانطور است که باید باشد، چون همیشه همانطور بوده است، دیگر هرگز خود را از بند ستمدیدگی رها نمیکنند.» «۷»
داستان نمایش دیور، ایدهای است که از ماجرای قتل ناپدری به دست حمید صفت، رپر مشهور برداشت شده است. البته تنها ایدهی این ماجرا بدون جزئیات آن. نقطهی قوت این ایده نیز همینجاست. نمایش قضاوت جامعهی صفحات مجازی است در مقابل مخاطبانی که خود جزء همین جامعه هستند. هشتگهایی که برای آزادی مانی منفرد «برادر پانتی/معصومه در نمایش» در فضای مجازی ساخته شدهاند، ارجاع به کمپینهایی است که برای آزادی حمید صفت به راه افتاده بود. اما جسارت نمایش تا تغییر انتهای داستان پیش نمیرود. پایان از پیش تعیین شده است.
مشکل سوم نمایش از نظر من از پس مشکل دوم سر بر آورده است. پیش از طرح این مشکل باید باز به تجربههای بوال ارجاع داد.
بوال در کتاب مشهورش «تئاتر قانونگذاری» خاطرهی جذابی را به یاد میآورد. جوکر نمایشش در یکی از تجربهها در بیمارستان روانی پاریس در یک نمایش شورایی، قصد داشت تا معنی مونولوگ و دیالوگ را برای مخاطبان که بیماران این بیمارستان روانی بودند تعریف کند. او مونولوگ را به عنوان حرف زدن یک نفر به تنهایی تعریف کرد. سپس دستش را به علامت دو بالا آورد و گفت حالا دیالوگ یعنی چه؟ یکی از بیماران دستش را بالا برده و گفت: وقتی دو نفر به تنهایی حرف بزنند.
این پاسخ بوال را به فکر فرو برده و از ما میپرسد آیا واقعا بسیاری از صحبتهایی که در یک نمایش انجام میشود به راستی در همین تعریف نمیگنجد؟ آیا بسیاری از دیالوگها، در واقع حرف زدن به تنهایی دو نفر نیست که صدای همدیگر را نمیشنوند؟ «۸»
در نمایش دیور تنها ستمدیدهی حقیقی همان پانتی یا معصومه است. او برای داشتن زندگی بهتر به ازدواج با دکتری به نام مهرداد رو میآورد، اما در زندگی تازهاش زیر نگاه از بالای شوهرش مجبور است که مطابق میل او خود را عوض کند. موهایش را کوتاه کند، سلیقهاش را عوض کند و به اخلاق طبقهی بالاتر از خود تن بدهد و حتی نام اصلی خودش را که معصومه است به خواست مهرداد به پانتی تغییر دهد. با این حال او قربانی اصلی این ماجرا است. معصومه ۳ بار در این نمایش کتک میخورد. ۲ بار به دست شوهرش و یک بار به دست برادرش. اما با این حال زندگیاش ملعبهی دست مردان است. حتی زمانی که ناخواسته شوهرش را به قتل میرساند، رهاییاش در گروی از خودگذشتگی برادرش است، برادری که رابطهاش با معصومه زورگویی به او به بهانهی دلسوزی است.
معصومه هیچ کنشی در نمایش از خود نشان نمیدهد. تنها کنش، همان قتل است که بیاراده و ناخواسته اتفاق افتاده است. حتی زمانی که در مقابل بازپرس به عنوان مخاطب انتظار داریم آخرین تلاشش را برای رهایی از این دنیای مردانه انجام دهد تنها سکوت میکند و به دوربین خیره شده است.
اینجاست که من به خاطرهی بوال برمیگردم. نمایش دیور تحت انقیاد نگاه مردانهایست که به تنهایی با مخاطب حرف میزند. مونولوگی که در پس نمایش تعاملی پنهان است و صدای مخاطبانی که تلاش میکنند بحران را حل کنند را نمیشنود.
بوال در جایی دیگر اینگونه به دیالوگ تئاتر شورایی اشاره میکند:
«تئاتر مردم ستمدیده در تمام مدلهای گوناگونش، جستجویی است مداوم برای یافتن اشکال دیالوگی «گفت و شنودی». اشکال تئاتریای که به کمک آنها بتوان گفت و شنود انجام داد، هم دربارهی فعالیتهای اجتماعی، تعلیم و تربیت، رواندرمانی و سیاست و هم به عنوان جزئی از این فعالیتها» «۹»
مشکل آنجا گریبان خلاقیت گروه نمایش مونوشورایی را میگیرد که این تکصدایی مردانه با مسخره کردنی که در بالا اشاره کردیم ادغام میشود. در صحنهای که مانی، مهرداد را به خانهاش دعوت کرده است تا با او در مورد معصومه حرف بزند، جوکر از مخاطبان دعوت میکند تا در این بحران راهکاری ارائه دهند. در این میان دختری از میان مخاطبان تصمیم میگیرد تا در جای بازیگر نقش مهرداد که دکتر است، بازی کند و مانی را آرام کند. تماشاگران از اینکه زنی جرعت کردهاست جای نقش مرد را بگیرد هم در تعجبند و هم هیجانزده. میخندند و با هم حرف میزنند. بازیگر نقش مانی، محمدهادی عطایی اما سنگ تمام میگذارد. در شروع نمایش به دختری که جای مهرداد «دکتر» نقش بازی میکند با پوزخندی اشاره میکند که روسریاش را بردارد و میگوید: دکتر راحت باش. سالن از خنده منفجر میشود. روسری زن، مضحکهی جمعیتی میشود که برای خندیدن لحظهشماری میکردند. صدای دختری که برای ارائهی راه حل خودش پا به صحنه گذاشته است زیر خندهها له میشود.
۲. ایدئولوژی و استیضاح آلتوسر
اگر به طور خلاصه بگویم، آلتوسر معتقد است که ایدئولوژی به عنوان ساز و کاری برای همانندسازی مردم عمل میکند. او ادامه میدهد که ایدئولوژی فرد را خطاب قرار میدهد یا به تعبیری استیضاح «Interpellation» میکند. زمانی که فرد به این خطابه، پاسخ بدهد، ایدئولوژی او را به عنوان سوژه درون ماهیت مادی خود تعریف میکند. «۱۰»
به تعبیری سادهتر ایدئولوژی مثلا در قالب رسانه، مخاطب را خطاب قرار میدهد. برای مثال تبلیغی تلویزیونی را تصور کنید که ابتدا با این سوال شروع میشود: آیا از چاقی رنج میبرید؟ مخاطبی در برابر این خطابه پاسخ میدهد: بله، توسط ایدئولوژی تبدیل به سوژه شده است تا این بار به عنوان مشتری و مصرفکننده به وظیفهاش که خرید محصول است عمل کند. یا در مثالی دیگر ایدئولوژی ملیگرایی افراطی ایرانی را مثال میزنم. زیاد هستند پیامهایی که در فضای مجازی با این عنوان دست به دست میشوند: اگر آریایی هستی این پیام را انتشار بده. مخاطب نیز به محضی که در برابر این خطابه پاسخ مثبت بدهد باید رسم انتشار پیام را به جا بیاورد. حالا مخاطب پس از این اجابت دعوت از طرف ایدئولوژی، جزئی از موجودیت آن ایدئولوژی است. مصرفکنندهی داروی لاغری یا آریایی پیامرسان.
هنر از دیدگاه آلتوسر گرچه با ایدئولوژی یکی نیست اما ساز و کار مشابهی با آن دارد. در واقع هنر نیز مخاطب را به محض پاسخ مثبت به دعوتش جزئی از خود میکند.
بوال نیز در تعبیری از اصطلاحی با معنی مشابه استفاده میکند به نام «اوزموسیس Osmosis» یا درهمتنیدگی «۱۱». در واقع اوزموسیس اشاعهی افکار، ارزشها و تمایلات نمایش است به مخاطب. مخاطبی که با نمایشی درگیر میشود در واقع تحت درهمتنیدگی ارزشها و تفکرات آن نمایش قرار خواهد گرفت و احتمالا تحت همین تاثیر تبدیل به سوژهی نمایش خواهد شد.
حال این تعاریف را با صحبتهای نمایش دیور پیوند بزنیم. مخاطبی را تصور کنید که تحت تسلط روایتی از پیش تعیینشده و مردسالارانه، ستمدیدگیِ زنی را میبیند که بر خلاف دعوت نمایش برای حل بحرانش، هیچ تاثیری در عاقبت زن پدیدار نخواهد شد. مخاطبی که از پایان نمایش خبر ندارد تلاش میکند که بحران را حل کند، او توسط نمایش مورد خطاب «استیضاح» قرار گرفته، پاسخ مثبت میدهد و تلاش میکند که بحرانی را تغییر دهد. در این میان تحت فشار خندههای دیگران او نیز به این وضعیت میخندد. مسخره میکند و لذت میبرد و به ناگاه در پایان نمایش، با محکومیت محتوم داستان مواجه میشود.
«هیچ چیز تغییر نخواهد کرد.»
در صورتی که اگر به توصیهی بوال کانون نمایش بر روی سالن بود، نه بر روی صحنه و روایتی محتوم که بر آن میگذرد، این انعکاس تصویر مخاطبان در آینهی نمایش «نگاه کنید به تعریف آلتوسر از آینهی ایدئولوژی و تصویر خیالی که از سوژهاش نشان میدهد «۱۲» » واقعیتر و جسورانهتر میبود.
در انتها نمایش دیور از نظر من، نمایشی است قابل تامل، با بازیگرانی به شدت قدرتمند و تاثیرگذار و ایدهپردازی با تجربه. آریان رضایی فردی است که سالها در این حیطه هم تجربههای عملی بسیاری داشته و هم مقالههای بسیاری تهیه کرده. با این حال از نظر من نمایش دیور تجربهی ناموفقی است که حتما باید دید. ارزش کار گروه مونوشورایی در جسارت این تجربههاست و بیشک مجموعهی این تجربهها بسیار ارزشمند است.
در آخر این بحث طولانی، اضافه کنم نمایش دیور در اجرا نیز خلاقیت دیگری در دست دارد. در قسمتی از نمایش، تماشاگران از طریق گوشیهای همراه خودشان یک استوری لایو اینستاگرام را خواهند دید که هربار توسط بازیگرانی اجرا خواهد شد. تجربهای بسیار خلاقانه و با جسارت که از بد حادثه در اجراهای اول به دلیل مشکل فنی مختل شد. صمیمانه امیدوارم این نمایش بزودی با حل شدن مشکلات فنیاش ادامه یابد.
منابع:
۱. آگوستو بوال، تئاتر مردم ستمدیده، ترجمهی فلان، نشر فلان، ص ۱۲۸.
۲. همان، صص ۱۳۵ و ۱۳۶.
۳. آگوستو بوال، تئاتر قانونگذاری، ترجمهی جواد ذوالفقاری، نشر نوروز هنر، ص ۱۱۰.
۴. همان، ص ۷۳.
۵. آگوستو بوال، رنگینکمان آرزو، ترجمهی بهار صیرفی، نشر نمایش، ص ۶۹.
۶. همان، صص ۹-۱۸.
۷. آگوستو بوال، تئاتر قانونگذاری، ترجمهی جواد ذوالفقاری، نشر نوروز هنر، ص ۱۱۸.
۸. همان، صص ۲۰ و ۲۱.
۹. همان، ص ۲۱.
۱۰. لویی آلتوسر، ایدئولوژی و ساز و برگهای ایدئولوژیک دولت، ترجمهی روزبه صدرآرا. ص ۶۷.
۱۱. آگوستو بوال، رنگینکمان آرزو، ترجمهی بهار صیرفی، نشر نمایش، ص ۴۸.
۱۲. آلتوسر، لویی. علم و ایدئولوژی. مجید مددی. نشر نیلوفر.
https://teater.ir/news/12996