چارسو پرس: اعتماد: نمايش «مرثيهاي براي يك دختر» به كارگرداني مازيار شهزاد دولتشاهي اين روزها در تماشاخانه پاليز روي صحنه است. نمايشي برگرفته از نمايشنامه معروف «مرگ و دوشيزه» نوشته آريل دورفمن كه سعي كرده با امكانات محدود و طراحي ساده و مينيمال صحنه، وضعيت درهمپيچيده رواني شخصيت زن نمايشنامه و فضاي سوررئال موجود در متن را بازنمايي كند. فارغ از اينكه دولتشاهي تا چه حد موفق شده به ايدهها و جهان موجود در متن نزديك شود، نخستين تجربهاش فرصتي به دست داد تا با يك نمونه از علاقهمندان تئاتر گپ و گفت كنيم كه بهواسطه افزايش سالنهاي خصوصي اين امكان را به دست آورده تا به ايدههاي ذهنياش جان ببخشد و آنچه به گفته خودش سالها در سر داشته را با مخاطب سهيم شود. حال اينكه تجربه اول به دوم و سوم خواهد رسيد يا اصولا اين تلاشها مورد توجه جامعه منتقدان و مخاطبان تئاتر قرار خواهد گرفت يا خير شامل مرور زمان ميشود.
با توجه به تخصصتان ورود به تئاتر و به وجود آوردن امكانات اجراي نمايش به چه صورت بود؟ با دشواري مواجه شديد يا ساده بود؟
من راحت توانستم كارم را انجام دهم. شايد به اين دليل كه چندان در جريان حواشي تئاتر نبودم و با يك گروه حرفهاي كار كردم. اتفاقا از همين حالا به فكر نمايش بعدي هستم و با توجه به نتيجه اين كار و بازخوردي كه وجود داشت به نظر براي نمايش بعدي مشكلي به وجود نميآيد.
سرمايه اوليه چطور تامين شد؟
به صورت مشترك بين من و يك شركت انجام شد. سعي كرديم كار به شكل حرفهاي پيش برود و سرمايهگذار ضرر نكند.
با توجه به تخصص اصليتان(پزشكي) جالب است كه بهصورت جدي وارد فاز عملي فعاليتهاي هنري شدهايد.
من در روز بيماران متعددي را معاينه ميكنم و همه مراجعهكنندگان فارغ از نقابي كه براي حضور در جامعه به چهره ميزنند به مطب ميآيند. به اين ترتيب با شخصيت واقعيتر افراد مواجه ميشوم و همين تجربهها موجب شده نكتهها و ماجراهاي زيادي براي نوشتن در اختيار داشته باشم. كمي ذوق هنري و ارتباط زياد با مردم در جامعه حس قصهگويي را بيشتر فعال ميكند.
ما در زمينه پزشكي با نهادي مثل سازمان نظامپزشكي مواجه هستيم كه اجازه راهاندازي مطب را به هر فارغالتحصيل پزشكي نميدهد، اما متاسفانه در تئاتر اينطور نيست. به نظر شما كه خودتان پزشك هستيد بهتر نيست در تئاتر هم سختگيرانهتر عمل شود؟
من ٢٠ سال قبل اولين فيلمنامهام را نوشتم ولي براي چندسال بحث مطالعه پزشكي برايم جديتر شد. من هم معتقدم ورود به عرصهاي مانند هنر نمايش بايد نظام و قواعد خودش را داشته باشد و چه بهتر كه همه از طريق مطالعه آكادميك وارد شوند. اما از طرفي وقتي به تاريخ هنر حداقل در كشور خودمان و سرگذشت هنرمندان صاحبنام كه همه ما به آنها علاقهمند هستيم نگاه ميكنيم با زاويه ديگري هم مواجه ميشويم. براي نمونه به روندي كه هنرمنداني مانند بهرام بيضايي و عباس كيارستمي كه الگو هستند نگاه كنيد. اينها به معناي رايج صاحب تحصيلات آكادميك نيستند ولي مطالعه در تمام زندگيشان حرف اول را زده و علاوه بر آن استعدادي داشتند كه لزوما از طريق دانشگاه به دست نميآيد.
زمانيكه احساس كردم به اين حوزه علاقهمندم مطالعهام را افزايش دادم كه شامل بسياري از منابع نظري تئاتر و سينما ميشد. حتي در دورهها و وركشاپهايي شركت كردم اما در نهايت متوجه شدم مطالعه و تجربه عملي بهترين راه براي فعاليت در اين عرصه است. برعكس اين ماجرا هم صادق است. يعني افرادي داريم كه مدرك PHD هنر دارند ولي آثار جذابي خلق نميكنند. به نظرم جاي نگراني نيست چون بهطور قطع افراد زيادي به حضور در عرصه هنر علاقهمند هستند و كارهايي هم انجام ميدهند اما در نهايت اگر جوهر اصلي در آنها وجود نداشته باشد ماندگار نخواهند شد. آقاي بيضايي هم جايي به همين نكته اشاره ميكند و ميگويد پيش از هرچيز بايد قصه گفتن بلد باشيد و قصهاي تعريف كنيد كه مخاطب را جذب كند، حالا اگر دورههاي حرفهايتر و علميتر هم ديديد چه بهتر.
به نمايش برگرديم، چه ويژگياي در متن موجب شد براي اولين تجربه سراغ نمايشنامه «مرگ و دوشيزه» برويد؟
براي اجراي اول تصميم گرفتم يك متن شناختهشده را انتخاب كنم چون از يك سو به فضاي ذهني و علاقه شخصيام نزديك بود و از طرفي مخاطب تاحدي نسبت به آن شناخت داشت. گرچه متن امكان خوانشهاي متفاوت را فراهم ميكرد اما من سعي كردم كار به فضاي ذهنيام نزديك شود. يعني بهجاي قرائتهاي سياسي احتمالي كه خيلي راحت امكان ورود به نمايش را داشت، بيشتر به سوي فضاي روانكاوانه و درد و رنج پائولينا حركت كرديم چون اين بعد از ماجرا برايم جذابيت بيشتري داشت.
از اين جهت پرسيدم كه متوجه شوم مثلا چرا كارگرداني را با يك متن كمدي يا رئاليستي شروع نكرديد؟ راههاي كلاسه شده و معمولي براي ورود به تئاتر و ديده شدن.
شايد گذر زمان موجب شده مسائل سياسي روز برايم جذابيت چنداني نداشته باشد. به هرحال نسل ما انقلاب، جنگ تحميلي و مسائل گوناگون را پشتسر گذاشته و به همين دليل حداقل براي يكي مثل من نتايج روانشناختي ناشي از اين پديدهها اهميت بيشتري پيدا كرده است نه پرداختن مستقيم به آنها.
آثار نظري روانشناسان معمولا به زواياي پنهان روان انسان اشاره ميكنند و بر همين اساس، هر فرد صاحب سايهاي است كه من در نمايش «مرثيهاي براي يك دختر» سعي كردم بر آن سايه، نور بتابانم. روان هر يك از ما يك بعد زنانه و يك بعد مردانه دارد به همين دليل هم در نمايش ميبينيم اين دو بعد در همين تنيده عمل ميكنند. يعني سايههاي متفاوت هر شخصيت در مقاطع گوناگون خودشان را نشان ميدهند. تبديل آنچه در متن وجود داشت به فرآيند ذهني شخصي كار دشواري به نظر نميرسيد و من با نزديك كردن ويژگيهاي موجود در متن به فضاي ذهني مورد نظرم نمايش را از زمان و مكان خارج كردم. حتي اگر به ساعتي كه در اجرا اعلام ميشود هم دقت كنيد همواره روي ساعت ٤ ايستاده است. نكتهاي كه بيش از هرچيز مدنظر داشتم كنار زدن نقاب از چهره شخصيتها و نمايان كردن سايهها بود. سايه به معناي ابعاد رواني و شخصيتي كه در طول روز زير نقاب پنهان ميكنيم و به جامعه وارد ميشويم.
بين سينما و تئاتر چرا تئاتر انتخاب اصلي شد؟
بين هنرها به سينما و تئاتر علاقه زيادي دارم. گرايش به كارگرداني تئاتر از اين جهت بود كه به نظرم در دسترستر آمد و بايد تاكيد كنم حالا كه تجربه اول را پشت سر گذاشتهام بيش از گذشته به تئاتر علاقهمند هستم و اينجا احساس بهتري دارم.
مطالعه شما چه حوزههايي را دربرميگرفت؟
در اين سالها نهتنها منابع فارسي موجود كه حتي مقالات انگليسي زيادي خواندم و به طور كل علاقهام خلق فضاي سوررئال است. حتي در فيلمنامههايي هم كه نوشتم بيشتر به اين سمتوسو حركت كردم كه همه ضرباهنگ تندي هم داشتند ولي اينجا در مشورت با دوستان به اين نتيجه رسيديم كه بد نيست ريتم نمايش را كمي آرامتر پيش ببريم، چون امكان داشت تماشاگر از تغيير مداوم شخصيتها جا بماند. سكوت زياد در اجرا به نظرم موجب ميشد تماشاگر درك بهتري از روند نمايش به دست بياورد. با اين تمهيد به مخاطب فرصت پردازش داديم.
يك نقد اين است كه اجراي شما با نمايش يك فيلم روي پرده در صحنه اول آغاز ميشود اما در ادامه ديگر خبري از اين تمهيد نيست. يعني قاعدهاي ميگذاريد كه بعدا بست پيدا نميكند و رها ميشود.
نمايش فيلم روي پرده را به عنوان تمهيد اجرايي در كارگرداني مدنظر نداشتم. خيلي سادهتر بود يعني دوست داشتم پائولينا مثل هر فرد عادي ديگري در خانه مشغول تماشاي فيلم باشد. البته موسيقي متن فيلم هم تا حد زيادي تشديدكننده حس غريب دلتنگي در مورد چيزي از دست رفته بود كه به كار اضافه ميكرد. از اين مقطع به بعد هم وارد جريان زندگي شخصيت نمايش ميشويم.
در زمينه بازيها به چه سمتي حركت كرديد؟ بازيگران از پس كار برآمدند؟
معتقدم بازيگران بهخوبي از پس اجرا برآمدهاند در حالي كه نمايشنامه امكاني در اختيار ما قرار ميداد كه پيچيدهتر از اين عمل كنيم اما از طرفي بايد طوري پيش ميرفتيم كه تماشاگر نيز خسته نشود. به همين دليل كمي از زمان اجرا كاستيم و پيچيدگيها هم تا حدي كاهش يافت ولي شيوه بازي در بازي جواب داد. نميخواستم بازي بازيگر زن به تيپسازي نزديك شود. مقصود اين بود كه تضادها و تناقضهاي دروني كاراكتر را ببينيم كه به نظرم تا حد زيادي در اجراي بازيگران ديده شد.
واكنش تماشاگر به اولين تجربهتان را چطور ارزيابي ميكنيد؟
من بيشتر از محتوا به فرم علاقهمندم اما از اين تجربه نتيجه گرفتم كه ذهن تماشاگر ما چندان براي سهيم شدن در فضاي سوررئال آماده نيست. به نظرم مخاطب اين روزها تا حد زيادي حس شاعرانگياش را از دست داده و همهچيز را به صورت رئال ميخواهد. شايد به اين دليل كه مطالعه كاهش يافته و از طرفي شرايط اجتماعي، اقتصادي و سياسي توجه به فرمهاي رئاليستي را تشديد ميكند. به نظرم مخاطب فقط در اين فكر است كه براي لحظهاي هم كه شده حال خوبي داشته باشد و مثلا ترجيح ميدهد يك شخصيت روي صحنه جاي آنها همهچيز را به باد انتقاد بگيرد يا اصلا ناسزا بگويد.